با حرف های پدرم کمی خجالت زده شدم اما به نظرم امشب مثل بقیه شب های دیگه به فراموشی سپرده میشد. دریغا که با وجود گذشت دو سال تک تک لحظات اون شب یادمه و همش مثل پتکیبر سر من کوبیده میشه .
.
.
.
دو هفتهای گذشت و یک روز پیامی به من رسید :
_سلام خوبی
نمیخواستم جواب بدم چون شماره ی آشنایی نبود اما انگشتام به سمت کیبورد رفت و نوشتم:
+سلام شما
_شما رویا خانمی
+بله خودم هستم امرتون؟
_من غلام هستم
برای اولین بار بود که یه پسر بهم پیامک داده پس جواب محکمی دادم و گفتم:
+آقا مزاحم نشید لطفا وگرنه با پدرم طرف هستید
_اما من میخوام بگم دوستتون دارم
.
.
.
و درست این لحظه بود که حس عجیبی داشتم انگار قلبم به یه جریان الکتریسیته وصل شده بود و پمپاژ تند تری نسبت به قبل پیدا کرده بود . حالم آشوب شده بود . ولی گارد خودمو پایین نیاوردم و گفتم :
+عجب آدمی هستید ندیده و نشناخته میگین دوستم دارید یه بار دیگه پیام بدی جدی جدی پدرم باهاتون طرف حسابه مزاحم نشید
و.........
شروع شد از اون اصرار که برای ازدواج میخوام باهاتون صحبت کنم و از من انکار که نمیخوام وقصد ازدواج ندارم تازه اون موقع بود کهفهمیدم این آقا یکی از دوستای داماد بود که جلوی آرایشگاه برای رسوندن همراه عروس اومده بودند و بعد چند روز هم زمزمه هایی شنیدم در مورد خواستگاری و اینجور چیزا ولی پدرم همون اول گفت نه و تمام کرده بود .
اما نمیفهمیدم شماره من دست این آقا چه میکرد ازش پرسیدم و بعد اصرار زیاد گفت که از آقا داماد گرفته تا با منی که تو نگاه اول عاشقم شده حرف بزنه .
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
یه لحظه گفتم چرا تجربش نکنم . اگه این آقا واقعا مشتاق باشه منم اگر حواسم رو جمع کنم که می کنم قطعا اتفاق خاصی بینمون نمیافته بعدشم قصدش ازدواجه فقط در حد آشنایی حرف میزنیم.
.
.
.
و این شد بهانه ای برای من تا خودم رو گول بزنم و خواسته ی هوای نفسَم رو جامع عمل بپوشونم . اولین مرحله ناز کردن بود . و غلام هم که پسری بود که خوب رگ خواب دختر جماعت رو میشناخت بیشتر التماس میکرد و قسمم می داد . جوری که روی ابرا بودم و از این که میدیدم یه همچین خواهانی دارم ذوق زده بودم . در نهایت قبول کردم در حد دو یا سه ماه حرف بزنیم . یک هفته حرف زدیم و توی این یک هفته من تا ساعت ۲ و ۳ نیمه شب بیدار بودم . غلام هم ورد زبونش شده بود دوست دارم و میام خواستگاریت و ....
.
.
.
تا اینکه یه روز تو پیامش به جز دوست دارم حرفای دیگه گفت. حرفای که خجالت آور ولی برام عجیب بود و جدید . ازش خواستم بس کنه چون این حرف ها واسه اونایی هستش که نامزدن یا اینکه ازدواج کردند نه مایی که نامحرمیم. غلام گفت تو که آخر زنم میشی پس میتونم بگم و گفت و گفت و گفت . دروغ چرا ته دلم قیلی ویلی میرفت اصلا تو یه دنیای دیگه سیر می کردم ولی باز هم حالت تدافعی رو مقابلش پایین نمیاوردم و اون هم سعی میکرد باهاش همراهی کنم.
هیچوقت یادم نمیره یه روز عصر که داشتم باهاش چت میکردم همزمان داشتم یه غذایی درست میکردم که طی این آشپزی مقدار زیادی آب جوش روی دو دستم ریخت و من سوختم انقدر بد سوختم که گفتم خدا میدونم داری تنبیهم می کنی دیگه نمیرم سمتش .
حجم سوختگی خیلی بالا بود و یه لحظه هم دردش تموم نمیشد خانواده گفتند که حاضر شو بریم دکتر . ولی ممانعت کردم چون میدونستم حتما پماد میده و دردش بدتر میشه . آقا غلام پیام میداد و من جواب نمیدادم. دستم طی اون چند روز از شدت سوختگی سیاه شده بود و از اون زیبایی همیشگیش خبری نبود .
ادامه دار...
۱۰ اسفند ۱۴۰۰
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
السلام عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@tahzibe
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
‼️ترشحات مشکوک به نجاست
🔷س ۵۷۶۳: هنگام #باران آب در چاله های خيابان جمع می شود و هنگام رد شدن ماشين به بدن و لباس ما #ترشح می کند و يا آب هايی كه از ماشينهای حمل زبالهی شهری به خيابان می ريزد، اين موارد نجس می باشد؟
✅ج: تا یقین به #نجاست آن نداشته باشید، پاک است.
📕منبع: حجت الاسلام والمسلمین فلاح زاده
#ترشحات #نجاست #باران
@tahzibe
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
تهذیب نفس
بسم الله الرحمن الرحیم 📗 #روزی_یک_صفحه_قرآن #صفحه_117
بسم الله الرحمن الرحیم
📗 #روزی_یک_صفحه_قرآن
#صفحه_118
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
تهذیب نفس
#انسان_شناسی ۳۰ #استاد_شجاعی #استاد_پناهیان 💥برای بزرگ شدنِ روح، میتونی، مسیرِ سخت و طاقتفرساش
4_5807597800615056587.mp3
11.65M
#انسان_شناسی ۳۱
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
#حاج_حسین_یکتا
✖️اینجوری، بعد از تولدت به برزخ، اصلاً تحویلت نمیگیرند!
✖️ کاری به کارت ندارن!
✖️ ارزش و وزنی برات قائل نیستند!
➖ چون اینجا خودت، خودتو تحویل نگرفتی،
➖ چون اینجا کاری به کار خودت نداشتی،
➖ چون اینجا وزنت رو سنگین نکردی!
🔴 کی گفته؟
اتفاقاً من خیـــلی هم حواسم به خودم هست!
✖️ اگر هست؛ پس چرا اینقدر متلاطم و ناآرومی؟
#مهندسی_معشوق
@tahzibe
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
[ #روابط حرام
شیطان یه روش داره واسه گمراه کردن ادما🔥
که خدا به اسم خطوات شیطان یاد کرده توی قرآن🪶
از اول که نمیگه بهت برو وارد رابطه نامشروع شو!!😕
از اول که نمیگه برو آدم بکش!!😳
از اول که نمیگه برو مال مردم رو بالا بکش!!😡
پله به پله گام به گام 👣
اولش با یه دوستی ساده شروع میشه 🤥
اولش با یه کتک کاری عادی شروع میشه🤯
اولش با یه دزدی کوچیک شروع میشه 👀
@tahzibe
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
#شبهه
چرا حجاب اجباریه؟😡
پاسخ:👇
با اجبارش مشکل داری؟🤔
-آره
خب خیلی چیزای دیگه هم اجباریه✅ مثل قانون راهنمایی رانندگی🚗 مثل قاچاق مثل دزدی و...
با اونا مشکل نداری؟اصلا قانون یه جور اجباره برای زندگی بهتر🌱
-نه نباید تو مسائل شخصی دخالت کرد😡
مسائل شخصی بله ولی حجاب مسئله عمومیه
-اصلا ما رفراندوم میخوایم😤
اگه نتیجه اون چیزی که خواستی نشد چی؟ :)
باز میخوای بریزی تو خیابونا؟👺
@tahzibe
۱۱ اسفند ۱۴۰۰