‼️شیوه محو اسماء متبرکه
🔷س 5520: راههای شرعی محو کردن اسماء مبارک و آیات قرآنی هنگام نیاز کدامند؟ سوزندان اوراقی که در آن اسم جلاله و آیات قرآنی نوشته شده است، هنگام ضرورت برای حفظ اسرار چه حکمی دارد؟
✅ج: دفن آنها در خاک و یا تبدیل آنها به خمیر به وسیله آب اشکال ندارد. ولی جواز سوزاندن آنها مشکل است و اگر بیاحترامی محسوب شود، جایز نیست، مگر در صورتی که اضطرار اقتضا کند و جدا کردن آیات قرآنی و نامهای مبارک امکان نداشته باشد.
📕منبع: leader.ir
@tahzibe
کارگاه خویشتن داری_20.mp3
16.43M
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۰
📌 مؤثرترین و راهگشاترین خویشتنداری،
کنترل ذهن، گوش، چشم، قلب و فکرمان از پرداختن به عیوب دیگران، جزئیّات زندگی آنان، و مسائل خصوصی شان است!
✘ آنان که در کنترل خویش، در این زمینه لنگ میزنند، از ادراکات معنوی، محروم میمانند.
@tahzibe
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهذیب نفس
❌سوالی که خیلی ها تو این روش می پرسند اینست که چرا بعد از مدتی نسبتا خوب که موفق شدیم این کا را ترک
🖐🏼و حالا باید اینو بگم که برای پاک موندن و نرفتن سراغ این کار شما باید یه چیزایی رو عادت خودت کنی
👀یعنی چی؟
☝️🏼 یعنی وقتی تونستی چهل روز نمازت رو اول وقت بخونی پس واست عادت شده چرا میخوای کم کم کنارش بذاری؟؟ تا صدای اذون رو شنیدی هرکاری داری بذار کنار برو یه گوشه نمازتو بخون و همیــــــــــــشه بعد نماز با زبون ساده ی خودت دو کلام با خدا حرف🤲🏼 بزن....واسه روزای خوب و آروومت ازش تشکر کن ، خواسته هاتو بهش بگو....تو الان پاکی یعنی دعات هزار برابر نسبت به قبل موثره !!!! پس چی فکر کردی تو دیگه همون آدم سابقی؟؟؟
🤙🏼نه بابا اون دیگه مُرد....تو یه آدم پاکی که انگار تازه متولد شدی😇(به گناه های دیگت کاری ندارم ولی وقتی تونستی یه گناه کبیره رو بذاری کنار پس خدا بدجور هواتو داره میگه این از اون بنده هامه که باید بهش حال بدم).....هرچیزی که انسان بخواد میتونه بهش عادت کنه مثل همین خودارضایی که عادت بود فقط خب اگه اینجوریه چرا به انجام ندادنش عادت نکنی؟🙃
🤏🏻🤏🏻🤏🏻🤏🏻🤏🏻دوستان عزیزم فکر فکر فکر فکر فکر فکر خیلی مهمه بازم میگم فکرتون رو بجای گذاشتن رو چیز منفی و منحرف بذارین رو یه چیز قشنگ و مثبت و ادامش بدین تا شخصیتتون مثبت بشه اون وقته که خدا میگه دم این یکی بنده ام گرم که میتونه گناه کنه ولی نمیکنه ...اینو هرچیی بخواد بهش میدم
#ترک_خودارضایی_تخصصی
#بخش_هجدهم
#منبع رهاشو
@tahzibe
تهذیب نفس
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم٧ چرا نماز رو غلط معرفی می کنیم؟ 💢⛔💢 یه استاد دانشگاهی می فرمود: بچه
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم٨
✌🔸🚩🌺🚩
یه جوانی بهم میگفت:
حاج آقا یه روز نماز صبح میخوندیم خیلی باحال؛
اونقدر رفتیم تو حس که شک کردیم رکعت اول بودیم یا دوم!
😣
بهش گفتم: برادر عزیز توی نماز شک کنی رکعت اولی یا دوم
، نماز باطله دیگه...
گفت : حاج آقا نماز باحال خوندم!😣
گفتم: بکوب به دیوار! چه زودم با خدا پسر خاله میشه! بغلشو باز کرده خدایا بپرم تو بغلت!!!
😍
👈" ادب نماز رو رعایت کن"
💠♦✔
صبر کن ببینم! چند دقیقه وقت گذاشتی برای اینکه قرائت نمازت رو عربی کنی و به معنای دقیق کلمه ی عربی بخونی؟؟؟
↙
میگه: من چرا باید نماز رو عربی بخونم ؟!
گفتم ببخشید شما چرا باید تو نماز یه رکوع بری و دوتا سجده؟؟؟
خب دو تا رکوع برو یه سجده!!!
😳
گفت اینا رو خدا تعیین میکنه .
گفتم: "خب اون رو هم خدا تعیین میکنه "
✅👌🔸🔸🔸🔹
فدای امام رضا بشم الهی💖💞💕
از ایشون پرسیدن: آقا وضو برای چیه؟ ما اگه رفتیم حمام و دستامون تمیز بود دیگه برای چی آب بریزیم؟!
اگه منظور، تمیزیه ماخودمونو تمیز می کنیم دیگه!
وضو دیگه برای چیه؟!
💖❤
آقا فرمود خداوند وضو را امر کرده "ببینه چه کسی به حرفش گوش می ده... "
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌸🍃
@tahzibe
مومن بودن جسارت میخواد
اینکه وسط یه عده بی نماز نماز بخونی
اینکه وسط یه عده بی حجاب حجاب داشته باشی
اینکه حد و حدود نامحرم و محرم رو رعایت کنی
اینکه تو فاطمیه مشکی بپوشی بقیه عروسی بگیرن
اینکه به جای آهنگ، قرآن و مداحی گوش میدی
به خودت افتخار کن😉
به شیعه بودنت
به منتظرفرج بودنت
به گریه کن حسین(ع) بودنت
بزار همه مسخره کنن می ارزه به لبخند مهدی فاطمه (س)
داستان اموزنده 😍ازسفیرابلیس تاسفیرپاکی
سلام. رضا هستم....
من تا پنج سال دلیل اصلی توبه کردنمو بنا به دالیلی به بچه های سایت نمی گفتم...ولی در همین
حد بدونید که من خیلی درگیر مسائل کج بودم
من سال ۹۱ فروشنده این فیلما بودم و سال ۹۳ به دلیل شناسایی شدنم چهار شب بازداشتگاه استان
مرکزی اراک بودم.چون فعالیت گسترده داشتم و تو سایت معروف فیلم پورن آپلود میکردم...
وقتی اون شب شناسایی شدم توبه کردم و چون کیس کامپیوترم کشف و ضبط شده بود از خدا
خواستم کاری کنه لو نرم...
وقتی پلیس کامپیوترمو روشن کرد هیچ فیلمی توش ندید و تبرئه شدم...
این بود داستان اصلی توبه کردنم...
وقتی برگشتم و توبه کردم خدا تموم گناه هامو پاک کرد.
البته خیلی کلی گفتم...اصال حوصله ندارم در مورد اون لحظات باهاتون حرف بزنم.چون خیلی روزای
سختی رو گذروندم...
همش استرس و ترس بود...
خدارو شکر تموم شد.
شما هم لطفا دیگه ازم چیزی نپرسید...در همین حد کافیه...نمیخوام از اون روزا کسی ازم سوال کنه...
وقتی پلیسا کیسمو روشن کردن رو صفحه دکستاپش هیچی پیدا نکردن و تموم درایوهام خالی بود و
در کمال تعجب ایمیل هام اصال باز نمیشد...به نظر شما اینا شانسی بود
نه...اینا همش بخاطر توبه کردنم بود.
تو راه که داشتن منو میبردن بازداشتگاه اراک همش میگفتن دهنتو سرویس میکنیم و منو همش
میترسوندن...اطالعات اراک شناساییم کرده بود و اومدن از گرگان دستگیرم کردم.
اگه اون روز ایمیل هام باز میشد و صفحه هیستوری مرور گرام باز میشد ...حداقل ۲۰۰ ضربه شالق و
۱۹ سال زندانی داشتم .
خیلی معجزه ها تو زندگیم اتفاق افتاد...
مثال موقع گشتن گوشی موبایلمو اصال پیدا نکردن...با اینکه تو شلوارم بود و توش پره مدرک بود... اما
گوشی موبایلمو پیدا نکردنتو ماشین که داشتن منو میبردن اراک مضطر شدم و دلم شکست و از اعماق وجودم پشیمون شدم...
تو دلم گفتم چه غلطی بکنم...چه دروغی بگم...به بازپرس چی بگم....
بعدش اونجا بود که با یه صدایی از درونم آشنا شدم...
شروع کردم به صحبت کردن باهاش...
چون خیلی نا امید و داغون بودم...
رسما همه چیز تموم شده بود...
به خودم گفتم رضا بیچاره شدی...
بعد یه صدایی از درون بهم گفت:
نگران نباش...ما کمکت میکنیم...
بهش گفتم چجوری ؟ کارم تمومه...
گفت : کاریت نباشه...به من اعتماد کن...ما نمیذاریم اتفاق ی برات بیوفته.
در واقع اونجا بود که من با خدای درونم اشنا شدم و تا امروز با خودم دارمش...
تقریبا ساعت ۳ شب رسیدیم اراک و منو بردن بازداشتگاه.
اونجا یه نفر اعدامی بود که تو هواخوری بهم گفت : پسر تو اینجا چکار میکنی ؟ گفتم داستانم این
بود...
گفت :
سعی درست زندگی کنی...و شروع کرد به نصیحت کردن من...
جالب بود...
خودش باباشو کشته بود...بعد داشت منو نصیحت میکرد...
تو بازداشتگاه همه حالشون گرفته بود...
منم مثل دیوونه ها دور اتاق میچرخیدم و نمیدونستم باید چکار کنم ...
تا اینکه یه قرانی رو طاقچه بود ...
شروع کردم به خوندن این کتاب و هر بار که میخوندم دلم آروم تر میشد.شبا این قران رو میذاشتم رو سینم و میخوابیدم...
کسایی که هم سلولیم بودن جزو هفت خطای روزگار بودن...
نکته جالب همشون این بود که شیشه ای بودن...
یعنی شیشه مصرف میکردن و بعدش چون دست خودشون نبود میرفتن کارای خالف میکردن...
از اونجایی که من تیپ و قیافم خیلی فشن بود براشون جالب بود که من اینجا چکار میکنم...یکی از
بچه هایی که اونجا بود به جرم آدم ربایی میخواست اعدام بشه
اون شب کلی با هم حرف زدیم... یهو بهش گفتم : میای نماز بخونیم؟ گفت نمیتونم...بهش گفتم بیا
بخونیم.
جفتمون نماز بلد نبودیم...
تا اینکه من شروع کردم به نماز خوندن ... هم وضو اشتباه گرفتهبودم و هم نمازم غلط بود اما به
نظرم بهترین نماز عمرمو همون لحظه خوندم.
حتی یه روز با هم سلولی هام تصمیم گرفتیم تو بازداشتگاه نماز جماعت بخونیم...
جالبه...همشون ختم عالم بودن ولی وقتی بهشون پیشنهاد نماز میدادم همه گوش میکردن...
امام جماعتشون میشدم من و شروع میکردیم به نماز خوندن...
من خودم نمازم غلط بودا...ولی هر چی میگفتم اونا هم میگفتن...
یادش بخیر....
فکرشو بکن...من میشدم امام جماعتشون...و یه مشت خالف کار پشتم نماز میخوندن...
اخه آدم اینو به کی بگه...
یه روز خیلی حالم گرفتهبود...یکیشون که دوست صمیمیم شده بود بهم پیشنهاد داد این دعارو بخونم
خدا مشکلمو حل میکنه...
اون دعا زیارت عاشورا بود فکر کنم...اون میخوند و من گریه میکردم.
بهش میگفتم : داداش ؟ خدا منو میبخشه؟ بعد میگفت اره داداش میبخشه.نگران نباش.درست میشه خدامیبخشه
رفتار همشون با من عالی بود...
با اینکه همشون قاتل و زندانی با جرمای سنگین بودن اما عین یه داداش با من رفتار میکردن.مثال
بهم کارت تلفن میدادن تا زنگ بزنم...
یه روز یه روحانی آورده بودن بازداشتگاه تا با ماها حرف بزنه...
تا منو دید گفت : تو اینجا چکار میکنی با این تیپو قیافه ؟ اینجا زندانه .اذیت میشیا!
چکار کردی اینجایی ؟
زودتر برو از اینجا.
هه...
نمیدونست که کل بازداشتگاه با من رفیق شدن.
خداروشکر موندن من چند روز بیشتر طول نکشید اما به اندازه ۷۰ سال بزرگ شدم.
وقتی فهمیدم تبرئه شدم و پلیس چیزی نتونست برای ادعاهاش کشف کنه تا یک ماه عین روانی ها
خودزنی میکردم.
دست خودم نبود.
این اتفاقات شهریور سال ۹۳ افتاد...تا اینکه بهم پیشنهاد روانشناس دادن...اما نرفتم.
دلیل خودزنی هام این بود که نمیتونستم باور کنم خدایی هست...
نمیتونستم بفهمم خدا یعنی چی ... باالی پنج ساعت به یه گوشه نگاه میکردم و حرف نمیزدم.
تا اینکه مسجد میرفتم و اونجا کلی رفیق پیدا کردم و کم کم پی بردم یه چیزی هست که من
نمیدونم...
اونجا بود که شروع کردم به فکر کردن و تازه داشتم میفهمیدم خدایی وجود داره.
خیلی چیزا هست که از اون روزا میتونم بگم...
اما یاد اوریش اذیتم میکنه...
این چیزا تو دلم پنج سال مونده بود...خواستم بگم که سبک بشم.
چون پسر با صداقتی ام.
دوست ندارم چیزی تو دلم بمونه...
دلیل برگشتن من صداقتم بود...
من از اولشم آدم بدی نبودم.تنها مشکل من این بود که پدر مادرم برای تربیتم اصال وقتی نذاشتن و
من همینجوری الکی بزرگ شدم...
وقتی توبه کردم خودم شدم پدر و مادر خودم...
اگه خدا منو برگردوند بخاطر این بود که میدونست من گول شیطون رو خوردم.
االنم انقدر رشد کردم که اصال باورم نمیشه اون رضا من بودم...اینارو هم گفتم فکر نکن قصد درد و دل
داشتم...یا...
نه...
اینارو گفتم چون اتفاقا به خودم افتخار میکنم.
من به خودم افتخار میکنم که تونستم همچین تحولی در خودم ایجاد کنم️❤
این روزا هم فکر شهادت میزنه به سرم...اما خب...به قول شما شهادت برام یکمزوده...چون رسالت من
اینجاست و کاری که دارم میکنم کم از شهادت نداره.
نکته جالب اینجاست...وقتی منو گرفتن پلیس به کل خبرگزاری های ایران مثل صدای خراسان ایسنا
ایرنا خبر گزاری فارس قطره پیام زد که ما مدیر بزرگترین سایت مستهجن رو گرفتیم.هر کی شکایت
داره بیاد!
فکرشم نمیکردن که همین ادم بشه مدیر بزرگترین سایت تحول معنوی ایران!
نکته جالب : من تموم جرم هامو از قبل آزادیم کامله کامل اعتراف کرده بودم ! اما خدا یه کاری کرد
که با اینکه تموم جرم هامو اعتراف کرده بودم اما اصال قاضی پرونده قبول نمیکرد و بعد یه سال
تحقیق کال تبرئه شدم و برام پرونده تشکیل نشد...
ولی بچه ها ؟ من اگه زندان هم میرفتم رسالتمو تو همون زندان ادامه میدادم و همه رو به پاکی
دعوت میکردم...چون چند تا از کسایی که اونجا بودن رو نماز خون کرده بودم...
کال همه چی حل شد و برام سوء سابقه نشد...وگرنه برای کار و خروج از کشور اذیت میشدم...
خیلی اتفاقات دیگه هم بود که دوست ندارم بگم...در همین حد کافیه...
من به هر جایی برسم بخاطر همون تضادهای وحشتناک سال ۹۳ بود...
اگه میبینی اینقدر انگیزه دارم دلیلش همون چیزاست...
انقدر انگیزه دارم برای تغییر که اصال نمیتونید تصور کنید...اصال این انگیزه کم نمیشه...اتفاقا روز به روز
انگیزم داره بیشتر میشه...
خالصه داداش...
من از زیر صفر شر وع کردم.
هیچوقت دیر نیست.
امیدوارم حرفام واست تجربه بشه.
درسته ۲۶ سالمه...
اما فکر کنم خودتم قبول داری که مدل حرف زدنم یه جور دیگست...
پشت ادبیات ساده ای که نگارشم داره کلی حرفه...
من بلد نیستم خودم نباشم...
ازت میخوام بخاطر صداقتی که دارم فقط به حرفام فکر کنی و تا میتونی برای ساختن آیندت تالش
کنی...
چیزی که من االن فهمیدم اینه:
همه اتفاقات خوب در مسیر خدا میوفته...پس همیشه نمازتو بخون و تو این مسیر بمون و تا میتونی
از تجربیات اینو اون استفاده کن...
بهشت همین دنیاست.
اگه خوب زندگی کنی همین دنیات میشه بهشت..
پس بسازش...ن دوست دارم به حرفام فکر کنی...همین...
دوست ندارم اتفاقاتی که برای من افتاد برای کسی بیوفته...
پس قبل تغییر تغییر کن...
م قبل اینکه دیر بشه...
قبل اینکه جهان بخواد به زور تغییرت بده...
هیچوقت دیر نیست...
اگه اینجایی کار خدا بوده...
آدم وقتی به ته خط میرسه خیلی چیزاش تغییر میکنه داداش.
تو قرنطینه این چیزارو به چشم دیدم ...به خدا همشون پشیمون و ناراحت بودن...
تا اسم نماز میاوردم همه میگفتن باشه.
میدونی مشکل همشون چی بود؟عدم درک ...عدم عزت نفس...عدم هدف...وگرنه اگه این چیزارو داشتن هیچوقت کارشون به اینجاها نمیکشید...
ادامه دارد..
@tahzibe
#سلام_به_ارباب🧡✋🏻
نشود صبح اگر
عرض ارادت نڪنم
نـام زیباى تـو را
صبح تلاوت نڪنم..❤️🍃
#سلامـ_حضرٺ_عش
•••
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله✋🏽
• • •
[ #امامحسین{عݪیہاݪسݪام} ]
پیداست رد پاۍ تو درڪودڪے ما یاحسین...!
السلام عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@tahzibe