eitaa logo
ندای تهذیب فارس
212 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
868 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ندای تهذیب
هدایت شده از ندای تهذیب
📚 ✅سوره مبارکه ، صفحه226، آیات 38 تا 45 🗓1399/06/23 💐 @nedaye_tahzib
هدایت شده از ندای تهذیب
226.mp3
623.5K
🔊 🎤توسط استاد ✅صفحه226 🗓1399/06/23 💐 @nedaye_tahzib
هدایت شده از ندای تهذیب
152.pdf
128.6K
📂هر روز با قرآن و عترت 📚 ✅ شرط شفاعت شوندگان 🗓1399/06/23 💐 @nedaye_tahzib
هدایت شده از ندای تهذیب
🍂سلسله مباحث: راه و رسم طلبگی شماره 9 🔹موضوع: نکاتی پیرامون برنامه‏ریزی/قسمت اول 1.. اگر در همه برنامه‏های زندگی، تردید روا باشد، در این یک گزاره، شک و شبهه‏ای راه ندارد که ما وظیفه داریم برای تشخیص وظایف خود اقدام کنیم. آگاهی از وظایف، اولین، محکم‏ترین و قطعی‏ترین وظیفة ما است که همة تکالیف بعدی را پشتیبانی می‏کند و سنگ بنای اوّلیة حرکت قرار می‏گیرد. 2.. «تشخیص وظیفه» و «مدیریت خود» نیازمند الف) تلاش، ب) آگاهی وسیع، ج) صرف زمان است. الف) انتظار برای کشف بهترین دستورالعمل زندگی بدون تلاش و زحمت، همان قدر نامعقول و بی‏نتیجه است که توقّع بازشدن درهای رحمت و فرود مائده آسمانی بدون کوشش و مشقت. خدای بزرگ، بدون اسباب و وسایل، امور جهان را اداره نمی‏کند. پس برای رسیدن به چنین نعمت ارزش‏مندی بکوشیم و سرمایه‏گذاری کنیم. بی‌جهت منتظر «رؤیا»، «الهام»، «مکاشفه» یا «مواجهه تصادفی با استادی خبیر» نباشیم و یا به راه‏های ساده‏ای چون «قرعه»، «تفأل» و «استخاره» پناه نیاوریم. ب) بسیاری از تصمیم‏های نسنجیدة ما انسان‌ها که پشیمانی و حسرت به‏ دنبال می‏آورد، ریشه در جهل و ناآگاهی ما دارد، دایرة آشنایی و اطلاع ما از حقایق تلخ یا شیرین، هر چه گسترده‏تر باشد، برنامه‏ریزی ما به صواب نزدیک‏تر می‏شود. هر چه دانش و آگاهی وسیع‏تری برنامه را پشتیبانی کند، آن برنامه، کامل‏تر و مطلوب‏تر است. از این جهت لازم است قبل از برنامه‏ریزی آگاهی دیگران را هم به آگاهی محدود خود پیوند دهیم. مطالعه، مشاوره، مشاهدة برنامة دیگران و معاشرت با شخصیت‏های موفق، این فایده را برای ما خواهد داشت. ج) آن تلاش و مجاهدت و این تحصیل دانش، بدون هزینة «زمان» امکان‏پذیر نیست. باید وقت مناسبی از برنامة خود را به این ‏مهم اختصاص دهیم. همة ما برای دانستن احکام شرعی و وظایف عام مسلمانی با صرف زمان قابل توجه، به رسالة توضیح‏المسائل مراجعه می‏کنیم و برای فهم آن ـ فردی یا گروهی ـ تلاش می‏کنیم. در مواردی هم به استفاده مستقیم از اهل علم یا استفتا از مراجع تقلید احساس نیاز می‏کنیم و به آن همّت می‏ورزیم. همین کوشش و همّت را در اندازه‏ای گسترده، برای یافتن مسیر زندگی باید به‏کار گرفت. باید برای رسیدن به فواید تدبیر، سرمایة زمان و توان خود را به کار گیریم و بدانیم صرف این مقدار زمان و توان قبل از عمل، بازده نهایی عمل ما را به‏ مراتب بیشتر خواهد نمود. اگر این مقدار نیروی فکری و زمان را صرف تنظیم «برنامه» نکنیم لاجرم چندین برابر آن را باید به تاوان «بی‏برنامگی» بپردازیم. 🌹 @nedaye_tahzib ☘️ tahzib-howzeh.com
هدایت شده از Ali
22.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سلسله مباحث «راه و رسم طلبگی»...استاد عالم زاده نوری؛ جلسه سوم/قسمت3 ◀️ آینده کاری طلبه = گذشته کاری پیامبران الهی ✅طلبه، همکار و همیار پیامبران است. ✅طلبه، معلّم کتاب(قرآن) و حکمت است. ✅طلبه، مربّی اخلاق و معنویّت است. وظیفه طلبه براساس آیه نَفر: 1️⃣آشنایی عمیق با معارف دین 2️⃣انتقال معاف دین به مردم 🔹معاونت تهذیب و تربیت حوزه های علمیه🔹 💐 @nedaye_tahzib
هدایت شده از صحرائی
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (@dralihaeri) @haerishirazi