eitaa logo
معاونت تهذیب مدرسه معصومیه
490 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
958 ویدیو
108 فایل
اطلاع رسانی و گزارش برنامه های فرهنگی مدرسه
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 گزارش تصویری شب اول از عزاداری دهه محرم در محوطه مدرسه معصومیه 🚩هیئت فقه و شهادت: @feghhoshahadat @tahzibmm
هدایت شده از هیئت فقه ‌و شهادت
210317_001~2.mp3
7.2M
🔊صوت/ سخنرانی استاد ملکی شب ششم محرم 🚩هیئت فقه و شهادت مدرسه: @feghhoshahadat
هدایت شده از هیئت فقه ‌و شهادت
📸 گزارش تصویری از روضه درب بیت شهدا در همسایگی مدرسه معصومیه 🔺 شهیدان نوری و رضایی و زاهدی و طاهری 🚩هیئت فقه و شهادت: @feghhoshahadat
▪️مراسم شب هشتم محرم 🔺صحن مدرسه علمیه معصومیه در جوار شهدای گمنام @feghhoshahadat @tahzibmm
▪️ 🏴 مقتل_خوانی روز عاشورا استاد آقاتهرانی شروع برنامه ساعت ۱۱صبح قرائت زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام اقامه نمازظهر مقتل خوانی عزاداری 🔰در جوار شهدای گمنام مدرسه علمیه معصومیه اهدای نذورات جهت اطعام عزاداران: حساب هیات فقه و شهادت مدرسه معصومیه👇 5041721086696441 🔺 به نام سموعی_قنواتی @feghhoshahadat @tahzibmm
شام غریبان سحر ندارد رقیه امشب پدر ندارد برای سلامتی وآرامش قلب نازنین امام زمان صلوات و صدقه فراموش نشه😭 @tahzibmm
✨﷽✨ 🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... ✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 📚برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی @tahzibmm