هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#دلگویه
باز باران با بهانه.
میشود از دیده ی کودک روانه
باز هق هق مخفیانه.
میرسد...از زیربوته ی خاری
شبانه
یادش امد صبح دیروز
بودش او نازدانه,مثال شاهزاده
گه دراغوش پدر,گه عمو,گاهی برادر
غرق بازیهای,شادوکودکانه
اینک اما....
خورده او بارها تازیانه..
مردی با اسب دنبالش روانه
میکشد گوش کودک...
بهرگوشواره...
درپی بابای خود,ان نازدانه
میرود هرجای بیابان را
شبانه
سوی خیمه,میکشد اتش زبانه
میزند ان نامرد تازیانه.
بابهانه.....بی بهانه
آخ بابا...
خار درپایم کرده کمانه..
گوش من زخمی,هردوپاره
وای بابا
باز هم
تازیانه....تازیانه...تازیانه
#شاعر_حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
سفره ی فاطمیه ،گسترده اند
«هفت سین » سفره را وا کرده اند
سین اول«سیدالمرسلین» که پرواز کرد
سین دوم کان«سرشک»باریدنش آغاز کرد
سین سوم«سینه ای» خونین بُـوَد
کز فشارِ در، میخ هم رنگیـن بُـوَد
چارمین سین«سیلی ای»اندر زمان شدماندگار
گشت نیلی ، روی ماهش ، بهر یـار
پنجمینش«سردری»شعله ور از آتش است
بر سَرِ مظلومه ای، حِقدوحسد در بارش است
شیشمین سین آن«سند»که پاره گشت
زین ستم، امتی تا ابد آواره گشـت
هفتمین سین«سرومظلومی»که تنهامانده بود
یاورش در آسمان، او در زمین جا مانده بود.
فدای اولین مظلوم و مظلومه ی عالم...
سفره ی فاطمیه باز شده ،مارا از دعای خیرتان فراموش نفرمایید.
#دلگویه
#فی البداهه
#ط_حسینی
@bartaren
🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#یلدای فاطمی 🖤🖤
شب است و سکوت است و...
هِق هِقِ خسته ای.....
نگاه پُر از اشک دختری...
به دنبال پهلوی بشکسته ای...😭
یکی طفل خیره بر میخِ سرخِ در است....
به زیر لب آهسته می گفت :
گمانم خونِ سینه ی مادر است....💔
کمی آن طرف تر...
کودکی اشک خود می سِتُرد...
چرا مادرم ، در کوچه.....
شلاق خورد؟!😭
و مادر برای دلِ بچه ها....
برای فراموشی غصه ها....
همی طفل ها، به آغوشش کشید...
به ناگه...
یکی صورتِ نیلی اش را بدید😭
یکی دست بر پهلویِ مادر می کشید😭
یکی ناز می کرد سینه ی مجروح او....😭
حسن بوسه زد ....
بر بازوی او....😭
شده مجلس روضه....
بیت علی.....😭
چه طولانی شده....
یلدای فاطمی...🖤
#دلگویه......ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#یلدای فاطمی 🖤🖤
شب است و سکوت است و...
هِق هِقِ خسته ای.....
نگاه پُر از اشک دختری...
به دنبال پهلوی بشکسته ای...😭
یکی طفل خیره بر میخِ سرخِ در است....
به زیر لب آهسته می گفت :
گمانم خونِ سینه ی مادر است....💔
کمی آن طرف تر...
کودکی اشک خود می سِتُرد...
چرا مادرم ، در کوچه.....
شلاق خورد؟!😭
و مادر برای دلِ بچه ها....
برای فراموشی غصه ها....
همی طفل ها، به آغوشش کشید...
به ناگه...
یکی صورتِ نیلی اش را بدید😭
یکی دست بر پهلویِ مادر می کشید😭
یکی ناز می کرد سینه ی مجروح او....😭
حسن بوسه زد ....
بر بازوی او....😭
شده مجلس روضه....
بیت علی.....😭
چه طولانی شده....
یلدای فاطمی...🖤
#دلگویه......ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
همانا اینچنین روزی...
پر از احساسِ خوبم من..
تو گویی از آسمان برمن
گنج و سیم و زر ،بارید...
ویا نه...
بهشت پاک یزدان را
به چشم خویشتن دیدم...
فقط آگاهم امروزم، پر از شوق است
پر از عشق و ...
پر از لبخند...
چرا که؛ پیکی از یارم ، کز سفر آمد
ز آن معشوق عنبر بو...
برایم یک خبر آمد...
تو گویی آسمان را در زمین دیدم
به یمن این خبر، عکس رویش را...
هزاران بار...
بوسیدم...
گمانم ، نامه ام بر دستِ یارم
بوسه ها می زد....
و آن آینهٔ چشمانِ معشوقم...
بر دردِ دلهایم ، نظر افکند...
خدایا صدهزران شکر...
که نامم با کلافی نخ..
به مانندِ آن زنِ فرتوت
در صف خریداران یوسف...
ثبت گشته...
که حالم؛ حالِ آن پیرزن باشد...
که مولایم به یک نامه...
نگاهِ مهربانش...
سوی این دخترک گشته...😭
#دلگویه:ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
روزگاری سرزمین جایگاه لاله بود..
عطرشان، حق و حقیقت ...
برسمن ها می نمود..
من ندیدم لاله را...
لٰکن شنیدم وصفشان...
شیرمردانی که غریبدند...
بر خصمشان...
لاله های انقلاب...
در کوچه ها پر پر شدند
تا سمن ها..
شاد و خرم زندگی از سر کنند
غنچه ها رویید از خونشان...
در این دیار...
رشد کردند و گلشن ساختند...
از لطف یار...
لیک چشمان تیز دیو ،آنان بدید...
با دو دست شیطنت...
گلها بچید...
حال، ما ماندیم و دریایی زخون...
عشقشان ما را کشیده...
در جنون...
عشق را داریم و اما تنها مانده ایم..
قافله سالار داریم...
از قافله جامانده ایم...
پس در این دنیای تاریک و زبون...
رو به سوی نائبش کن رهنمون..
تا مبادا...
دین حق را واگذاریم...
نائب مولایمان؛
تنها گذاریم...
#دلگویه:ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
سفره ی فاطمیه ،گسترده اند
«هفت سین » سفره را وا کرده اند
سین اول«سیدالمرسلین» که پرواز کرد
سین دوم کان«سرشک»باریدنش آغاز کرد
سین سوم«سینه ای» خونین بُـوَد
کز فشارِ در، میخ هم رنگیـن بُـوَد
چارمین سین«سیلی ای»اندر زمان شدماندگار
گشت نیلی ، روی ماهش ، بهر یـار
پنجمینش«سردری»شعله ور از آتش است
بر سَرِ مظلومه ای، حِقدوحسد در بارش است
شیشمین سین آن«سند»که پاره گشت
زین ستم، امتی تا ابد آواره گشـت
هفتمین سین«سرومظلومی»که تنهامانده بود
یاورش در آسمان، او در زمین جا مانده بود.
فدای اولین مظلوم و مظلومه ی عالم...
سفره ی فاطمیه باز شده ،مارا از دعای خیرتان فراموش نفرمایید.
#دلگویه
#فی البداهه
#ط_حسینی
@bartaren
🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#دلگویه
باز باران با بهانه...
میشود از دیدهٔ کودک روانه
باز هق هق مخفیانه...
میرسد...از زیربوتهٔ خاری
شبانه
یادش آمد صبح دیروز..
بودش او نازدانه، هم مثال شاهزاده
گه دراغوش پدر،گه عمو،گاهی برادر
غرق بازیهای، شادوکودکانه
اینک اما....
خورده او بارها تازیانه....
مردی با اسب دنبالش روانه
میکشد گوش کودک...
بهرگوش واره...
درپی بابای خود، آن نازدانه
میرود هرجای بیابان را
شبانه..
سوی خیمه،میکشد آتش زبانه
میزند آن نامرد تازیانه....
بابهانه.....بی بهانه
آخ بابا...
خار درپایم کرده کمانه...
گوش من زخمی،هردوپاره
وای بابا...
باز هم
تازیانه....تازیانه...تازیانه
#شاعر:ط_حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
سفره ی فاطمیه ،گسترده اند
«هفت سین » سفره را وا کرده اند
سین اول«سیدالانبیاء» که پرواز کرد
سین دوم کان«سرشک»باریدنش آغاز کرد
سین سوم«سینه ای» خونین بُـوَد
کز فشارِ در، میخ هم رنگیـن بُـوَد
چارمین سین«سیلی ای»در زمان شدماندگار
گشت نیلی ، روی ماهش، بهر یـار
پنجمینش«سردری»شعله ور از آتش است
بر سَرِ مظلومه ای، حِقدوحسد در بارش است
شیشمین سین آن«سند»که پاره گشت
زین ستم، امتی تا ابد آواره گشـت
هفتمین سین«سرومظلومی»که تنهامانده بود
یاورش در آسمان، او در زمین جا مانده بود.
فدای اولین مظلوم و مظلومه ی عالم...
سفره ی فاطمیه باز شده ،مارا از دعای خیرتان فراموش نفرمایید.
#دلگویه
#فی البداهه
#ط_حسینی
@bartaren
🖤🖤🖤🖤🖤