eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
935 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیطان کجاست؟ واقعا شيطان را در شهر نمی‌بينی؟ او اينجاست و بیداد می‌کنه اما ما نمی‌بینیم. 🔸لابه‌لای كم‌فروشی‌های بقال محل، توی فحش‌های ركيک همسایه به همسایه، روی روسری بادبرده دختركان شهر، روی ساپورت‌های بدن‌نما، و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش می‌کنند. 🔹تو واقعا صدای خنده‌هايش را نمی‌شنوی؟ 🔸لای موسيقی‌های تند ماشين‌ها، توی دعواهای بی‌انتهای پدر و پسر، توی بی‌احترامی به پدر و مادر، بين جيغ‌های پيرزن مال‌باخته! 🔹تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمی‌بينی؟ 🔸نمی‌بينی دنيا را چقدر قشنگ رنگ‌آميزی كرده و بی‌آنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟ توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟ توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟ زمان پنهان كردن اسكناس‌هايت وقت ديدن صندوق صدقات؟ 🔹نفوذش را نمی‌بینی؟ 🔸موقع باز كردن سايت‌های ناجور اينترنت، میان تغییر لب و بینی و چهره انسان‌ها و دست بردن در کار خدا. 🔹او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم. 🔸چقدر به شيطان نخ می‌دهيم!؟ ای مردم از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:168) 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜روزی سلیمان پیامبر در میان اوراق کتابش جانوران ریزی را دید که صفحات او را خورده و فرو برده اند . 🍃در خیال خود از خداوند میپرسد : غرض از خلقت اینها چه بوده است ؟ در حال به سلیمان خطاب میرسد : 🌾که به جلال و جبروت خودم سوگند که هم اکنون همین سوال را این ذره ناچیز درباره خلقت تو از من پرسید ... 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴حکایت ابوالادیان ✨ابن بابویه با اسنادش از ابوالادیان نقل می کند که : من خدمتکار امام عسکری علیه السلام بودم و نامه های حضرت را به شهرها و اطراف می بردم . در آخرین بیماری حضرت به حضورش شرفیاب شدم . نامه هائی را به من داده و فرمود ند : به مدائن برو . مسافرت تو پانزده روز طول می کشد و روز پانزدهم به سامرا می آئی و در خانه من صدای گریه و ناله می شنوی و مرا درحال غسل دادن می بینی . ابوالادیان گوید : عرض کردم : آقای من ! در این صورت امام بعد ازشما کیست ؟ فرمود : هر کس پاسخ نامه های مرا از تو خواست ، قائم بعد از من خواهد بود . عرض کردم : نشان بیشتری بدهید . فرمود : هر کس در بدن من نماز بخواند قائم بعد از من خواهد بود . عرض کردم : بیشتر بفرمائید . فرمود : آن کس که از داخل همیان خبر دهد قائم بعد از من خواهد بود . هیبت حضرت مانع از این شد که من از آنچه در همیان است بپرسم . نامه ها را به مدائن برده و جواب های آنها را گرفته و روز پانزدهم همانگونه که حضرت عسکری  علیه السلام فرموده بود ، وارد سامرا شدم . صدای گریه و زاری از خانه حضرت بلند بود و جعفر بن علی برادر حضرت را دیدم که بر در خانه ایستاده و شیعیان اطراف او را گرفته و به او تسلیت و تهنیت می گویند . با خود گفتم : اگر این شخص امام باشد معلوم می شود که امامت تغییر یافته است . زیرا من او را به آشامیدن آب جو و قمار بازی و نواختن تار و طنبور می شناسم . جلو رفته و به او تسلیت و تهنیت گفتم . چیزی از من نپرسید . بعد عقید از منزل بیرون آمده و گفت : آقای من ! برادرتان کفن شده برای نماز خواندن بر او حرکت کن . جعفر بن علی در حالیکه عده ای از شیعیان اطرافش را گرفته و سمان و حسن بن علی معروف به سلمه ، که علی پدرش به دست معتصم کشته شده بود ، در جلو او حرکت می کردند ، برای نماز خواندن وارد شد . وارد خانه که شدیم ، دیدیم جنازه حضرت عسکری علیه السلام کفن شده و آماده است . جعفر برای نماز خواندن جلو رفت ، همینکه خواست تکبیر بگوید ، کودکی گندم گون ، پنچیده موی ، گشاده دندان ، مانند پاره ماه بیرون آمد . عبای جعفر را گرفته و به یکسو زد و فرمود : عمو کنار برو ، من به نماز خواندن بر جنازه پدرم سزاوارتر می باشم . جعفر به یکسوی رفت در حالیکه رنگ صورتش پریده بود . آن کودک جلو رفته و بر بدن پدر نماز خواند و او را کنار قبر پدر بزرگوارش دفن کرد . بعد فرمرود : ای بصری !  پاسخ های نامه هائی را که با تو هست ، بده . آنها را به آن حضرت دادم و با خود گفتم : این دو علامت ، سومین نشانه که همیان باشد باقی مانده است . بعد نزد جعفر بن علی رفتم در حالیکه به شدت آه می کشید . حاجز وشاء به او گفت : آقای من ! این کودک که بود ؟ تا حجت را بر او اتمام کند . گفت : به خدا قسم تاکنون او را ندیده و نمی شناختم . ما نشسته بودیم که عده ای از اهالی قم وارد شده و جویای حال حضرت عسکری علیه السلام شده و از رحلت حضرت آگاه شده و گفتند : امام بعد از آن حضرت کیست ؟ مردم آنان را به سوی جعفر بن علی راهنمایی کردند بر او سلام داده و تسلیت و تهنیت گفتند . و اظهار داشتند که نامه ها و اموالی را با خود آورده اند ، بگو اینها از کیست ؟ و مقدار مال چیست ؟ جعفر از جا برخاسته در حالی که لباسهایش را تکان می داد ، می گفت : از ما علم غیب می خواهند . بعد خادم از خانه حضرت بیرون آمده و گفت : با شما نامه های فلانی و فلانی است و همیانی است که هزار دینار در آنست ، ده دینار آن سکه اش پاک شده است . نامه ها و اموال را دادند و گفتند : آنکسی که تو را به خاطر اینها فرستاده است امام می باشد . جعفر به نزد معتمد رفته و پرده از روی این راز برداشت . معتمد عده ای از نوکرانش را فرستاده و صیقل کنیز حضرت عسکری علیه  السلام را گرفته ، کودک را از او خواستند . وی منکر وجود او شده و گفت : حامله است و بدان وسیله وجود او را مخفی کرد. او را به قاضی ابن ابی الشوارب سپردند تا اینکه بعد از وضع حمل ، بچه اش را بکشند . ولی مرگ ناگهانی عبید الله بن یحیی بن خاقان و خروج صاحب الزنج (1) در بصره باعث شد که این مسئله تحت الشعاع قرار گیرد و از آن کنیز دست بردارند و از دست آنها نجات یافت . 📚1- صاحب الزنج : ابن اثیر در حوادث سال 255 گوید : بشوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله گدشت .... " برگرفته از : کمال الدین ج 2 ص475 ح 25، بحارالانوار ج50 ص 332 ح 4 و ج 52 ص 67- 68 ح 53 ". 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ امام صادق(ع) درباره شدت فتنه‌های زمان غیبت می‌فرماید: 💠«وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر» 🔰به خدا سوگند شما خالص می شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛ 🔸به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ 🔻تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر. در این روایت شریفه امام علیه السلام هشدار می‌دهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می‌شوند و خالص می‌شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می‌مانند. 📗 بحارالانوار جلد5 صفحه216 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌍 جهان پس از ظهور استرداد ثروتهای غصبی یکی از مهمترین عوامل اقتصاد بیمار در جوامع بشری، انباشته شدن ثروت نامشروع در نزد گروهی خاص است. در عصر حکومت مهدوی اجازه داده نمی‌شود که از منابع و ثروت‌های ملّی و نیز سرمایه‌های خصوصی انسان‌ها سوء استفاده شود؛ بلکه با خائنان و غاصبان نیز به شدّت رفتار خواهد شد. طبق روایات، هر چه که تصرّف ظالمانه و غصب کرده باشند را به جایگاه حقیقی خود مسترد می‌نماید. 📖(عسکری،1360، ج1، ص279). در آن دوران، اقتصاد سالم و رفع کاستی‌ها و ناراستی‌ها از آن، در سایه اقدامات چندی صورت می‌گیرد؛ از جمله آن‌ها، برخورد جدّی با مفسدان اقتصادی است. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🟢ملاقات شیخ حسنعلی نخودکی با (علیه السلام) وگرفتن سرمایه حلال از آن حضرت مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی می فرمودند: «برای مسئله یکسال تمام به عبادت وریاضت مشغول شدم ودرخواست من این بود که شرفیاب حضور حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) شوم وسرمایه ای از آن حضرت بگیرم. پس از یک سال، شبی به من الهام شد که فردا در بازار خربوزه فروشان اصفهان اجازه ملاقات داده شده است. در اصفهان بازارچه ای بود که تمام دکّانهای اطراف آن خربوزه فروشی بود وبعضی هم که دکّان نداشتند خربوزه را قطعه قطعه می کردند ودر طبقی می گذاشتند وخورده فروشی می کردند. فردای آن شب پس از غسل کردن ولباس تمیز پوشیدن با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتی داخل بازار شدم از یک طرف حرکت می کردم واشخاص را زیر نظر می گرفتم ناگاه دیدم آن دُرّ یگانه عالم امکان، در کنار یکی از این کسبه فقیر که طبق خربوزه فروشی دارد نزول اجلال فرموده است. مؤدّب جلو رفتم وسلام عرض کردم. جواب فرمودند وبا نگاه چشم فرمودند: «چه می خواهی؟» عرض کردم: «استدعای سرمایه ای دارم». آن حضرت خواستند جندک (پول خورد آن زمان) به من عنایت کنند. من عرض کردم: «برای سرمایه می خواهم». پس از پرداخت آن خودداری فرمودند ومرا مرخّص کردند. وقتی به حال طبیعی آمدم فهمیدم که هنوز قابل نیستم. لذا یک سال دیگر به عبادت وریاضت به منظور رسیدن به مقصود مشغول شدم. پس از آن روز گاهی به دیدن آن مرد عامی خربوزه فروش می رفتم وگاهی به او کمک می کردم. روزی از او پرسیدم: «آن آقا که فلان روز این جا نشسته بودند چه کسی هستند؟» گفت: «او را نمی شناسم، مرد بسیار خوبی است گاهگاهی این جا می آید وکنار من می نشیند وبا من دوست شده است. بعضی از اوقات که وضع مالی من خوب نیست به من کمک می کند». سال دوّم تمام شد باز به من اجازه ملاقات در همان محلّ عنایت فرمودند. در این دفعه آدرس را می دانستم، مستقیماً به کنار طبق آن مرد رفتم ودیدم حضرت روی کرسی کوچکی نزول اجلال فرموده است. سلام عرض کردم. جواب مرحمت فرمودند وباز همان چند جندک را مرحمت فرمودند ومن گرفته سپاسگزاری کردم ومرخّص شدم. با آن چند جندک مقداری پایه مهر خریدم ودر کیسه ای ریختم وچون فنّ مهر کنی را بلد بودم هر چند وقت، کنار بازار می نشستم وچند عدد مهر برای مشتریها می کندم، البته بقدر حدّاقلی که به آن قناعت می شود، واز آن کیسه که در جیبم بود پایه مهر بر می داشتم بدون آنکه به شماره آنها توجّه کنم. سالهای سال کار من موقع اضطرار استفاده از آن پایه مهرها بود وتمام نمی شد ودر حقیقت در سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم». 🌹 🍃 🦋🍃 @takhooda