شما فیلم سینمایی منصور رو دیدید؟😎
1⃣بــــــــلـــــھباافـتـخـار😍 76%
2⃣نــــــہهـــنــوز 🙁 24%
🛑واقعا نه... من که باورم نمیشه👆😳
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری که خیلی خیلی براتون تکراریه...🙂
#من_و_کتاب📚
😎@takrang1
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💛✨💛✨💛
💛✨💛✨💛
✨💛✨💛
عالمی محو کمالِ بیبدیلِ زینب است
عقل مینازد به خود وقتی عقیله زینب است...
#ولادت_حضرت_زینب
#استوری
رُفَقای تکرنگی
عیدتون مبارک باشه🤩
پرستارای عزیزِ خانواده تکرنگ
روز شماهم مبارک باشه💐👨⚕
@takrang1
ا✨💛✨💛
ا💛✨💛✨💛
ا✨💛✨💛✨💛
هدایت شده از ساحل رمان
☀️•🌾•☀️•🌾•☀️
🌾•☀️•🌾•☀️
☀️•🌾•☀️
🌾•☀️
☀️
میگویند زینب درختی است زیبا و معطر؛
همین است که نام زینب را بر دختران میگذارند
▽
که نشان از برکت حضورشان است و رحمت وجود
و بودنی که پر از عطر و بو میکند هر جا را؛
شکوفههایی سفید رنگ که عطرافشانیاش جان را راحتی میبخشد!
▽
«زیناب» اما حقیقتی فراتر از ظاهر دارد.
▽
دختر را خدا رحمت قرار داد
و پسر را نعمت،
از رحمتاش سؤال نمیپرسد، این مرام خداست!
▽
آنچه رحمت میکند، هم بهترین است و هم صاحبش را مسرور میکند
با هدیهای که بخشیدنش، پرسیدن در پی ندارد!
▽
خدا همان ابتدا هم مرا زینت پدرم میخواست؛ پدرم علی(علیهالسلام)
📖¦ #کتاب_خواهر
✍¦ #نرجس_شکوریان_فرد
ا☀️
ا🌾•☀️
ا☀️•🌾•☀️
ا🌾•☀️•🌾•☀️
ا☀️•🌾•☀️•🌾•☀️
تک رنگ
☀️•🌾•☀️•🌾•☀️ 🌾•☀️•🌾•☀️ ☀️•🌾•☀️ 🌾•☀️ ☀️ میگویند زینب درختی است زیبا و معطر؛ همین است که نام زینب ر
این روزا ساحل رمان رو از دست ندید😁
لحظه هایی که با طعمِ خواهر شیرینتر میشه😋
﴾ 📓 • 📒 • 📕 • 📗 • 📔 • 📘 • 📙﴿
کتاب
[جوانی در ۱۸٠ ثانیه]
۴٠تا داستان کوتاه داره!
↓
↑
👀| داستانایی که ۴٠ تا راز یواشکی زندگی رو یادت میدن!
+
📔این کتاب به جوون و نووجوون شدید توصیه میشه؛
+
😉| اگه میخوان تو راه زندگی جاده خاکی نرن!
+
#من_و_کتاب📚
همین حالا این کتاب ویژه رو از نمکتاب تهیه کنید👌
❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻:
@ketab98_99
❒خرید با چند کلیک ساده از سایت🌺👇🏻:
http://namaktab.ir/
😎@takrang1
ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ🍂🌱🍂 ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ
#راز_تنهایی
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
•
.
🏝
.
•
- اصلا میفهمی کجا اومدی؟
فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین... که چی؟
به من بگی آخرین سفارش یوسف رو....
وای اگه دستم به یوسف نرسه...
سارا در سکوت زل زده بود به صورت دنیل و حالاتش را با چشمان سرخ و پر اشک نگاه میکرد.
دنیل از این آرامش و سکوت عصبانیتر شد و دیگر نتوانست ادامه دهد.
ماشین را کنار کشید و ترمز سختی کرد.
سرش را چرخاند سمت بیرون و چند دقیقه هر دو در سکوت گذراندند که سارا گفت:
-من نمیدونستم اونجا کجاست؟...
اما... اما شما واقعا دوست یوسفی؟...
خودت خواستی اونجا زندگی کنی؟
...
‼️‼️رمان راز تنهایی رو از دست ندید
📚https://eitaa.com/saheleroman 📚
{💭}فراتر از نیاز به نفس کشیدن...
{🥛}بیشتر از عطش یک تشنه...
{💚}هزاران برابر بیش از نوزادی که مادر میخواهد...
{💞}مشتاقتر از عاشقی برای وصال یار...
{🙃}من به تو نیاز دارم...
{✅}فراتر ازاستدلالها و منطقها...
{🌿}تو را میخواهم...
{🏠}دستم را بگیر و ببر آنجایی که خودت هستی...
{🍃}هوایت...
{🌱}صدایت...
{🌹}نوایت...
{👈}من خوشبختم
{💫}وقتی کنارت باشم...
{🙂}خوشبختم؛
{✨}کنار امامم...
#مهربان_من
#جمعه
🌿@takrang1