eitaa logo
تک رنگ
9.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
86 فایل
یه وقتایی می‌شه به درو دیوار می‌زنی که یه آدم☺️ باشه تا حرفاتو براش بگی من رفیقتم، رفیق🥰 به تک‌رنگ خوش اومدی😉 #حال_خوب_من #کانال_نوجوونی ادمین: @yaranesamimi
مشاهده در ایتا
دانلود
میان جنگ و آرامش!❌ نبرد و تحصیل!👨‍🏫 دانشگاه و میدان خونریزی!🤕 باید یکی رو انتخاب می‌کرد. کار راحتی نیست رتبه1 کنکور تجربی شدن! آسون ب دست نمیاد ک بخوای آسون از دستش بدی...🤭 اما اگه اولویت‌ها رو درست فهمیده‌باشی...😯 درست مسیر زندگی‌ات رو پیش رفته‌باشی...✨ انتخاب سخت نمی‌شه، درست پیش میری، بدون ذره‌ای شک و تردید!🙂 {شهید احمدرضا احدی💚} {رتبه یک کنکور تجربی🥇} برای آشناشدنِ بیشتر با این شخصیت، می‌تونید کتاب حرمانِ هور که دست‌نوشته‌های خودشون هست رو، از لینک زیر با ۲۰ درصد تخفیف😋 خریداری کنید👇 از طریق ایتا📱 @ketab98_99 یا سایت نمکتاب🖥 http://namaktab.ir/ 💫 💚 📚 °•||@takrang1||•°
°° 💯💯 واکنش جالب رتبه ۱ کنکور تجربی وقتی رتبه اش رو بهش گفتن‌!👀👨🏻‍⚕️ ✍🏼 مادرش می‌گفت: یکی از دوستان احمدرضا از شمال🏡 با منزل همسایه مون تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. 💭 پرسیدم احمدرضا کی بود؟ گفت: یکی از دوستام بود. - چکار داشت؟ - هیچی، خبر قبول شدنم رو در دانشگاه داد.🎓 - چی؟! - می‌گه رتبـه‌ ی اول📊 کنکـور رو کسب کردی! 👥 من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم: رتبـه ‌ی اول؟!🤩 پـس چرا خوشحـال نیستی؟!🧐 👤 احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم!🤔 در همان حال آستین ها رو بالا زد، وضو گرفت و رفت مسجد🚶‍♂️📿... پ.ن: یعنـے آدم این قـدر بـزرگ و بـا جنبـه؟!... 💫 ○°@takrang1°○
تک رنگ
°° 💯💯 واکنش جالب رتبه ۱ کنکور تجربی وقتی رتبه اش رو بهش گفتن‌!👀👨🏻‍⚕️ ✍🏼 مادرش می‌گفت: یکی از دوستان
°° 🔴 رتبه اول کنکور تجربی... میشناسیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😎 ⭕️ مادرش می گوید: یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت... ⭕️ پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در داد! ⭕️ گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید رتبه اول کنکور راکسب کرده ای!! من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چراخوشحال نیستی؟؟!! ⭕️ احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!.... ⭕️ یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... پ.ن: کتاب حرمان هور دست نوشته های این نابغه ی عاقله!!😍 چرا میگم نابغه ی «عاقل»؟!🤔 چون بعضی نابغه ها عقلو نبوسیده میذارن کنار...😐 بعضی هاشونم کوچیک میشن!! اندازه‌ ی یه رتبه یک...😑 💫 |•@takrang1•|