نگاه مضطرت را
به آسمان نگاه #شهدا بینداز
تا لابلای سو سوی عاشقانه شان💖
#تو را هم باخودحل کنند...
آنقدر که آسمان نیمه شبت🌓
نوربارانی💫 شود...
و #تو را هم مثل خود
ستاره⭐️ کنند️...
#شهید_حسین_قمی
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
به جبهه که رسید کفشاشو در آورد و از اون به بعد ، دیگه کسی اونو با کفش ندید ...
می گفت:
اینجا جاییه که خون شهدامون ریخته شده؛حرمت داره! و معروف شد به "سید پابرهنه"
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
به جبهه که رسید کفشاشو در آورد و از اون به بعد ، دیگه کسی اونو با کفش ندید ... می گفت: اینجا جاییه
یه روز مادرش، اون رو از خونه بیرون انداخت و گفت :
برو دیگه پسرِ من نیستی، خسته شدم از بس جوابِ کاراتو دادم ... همۀ همسایهها هم از دستش کلافه شده بودند ...روزی از روزها یک رانندۀ کامیون که از قضا، دوست حمید بود جلوی پای حمید ترمز میزنه، ازش میخواد بیاد باهاش بره. بهش میگه:
حمید تو نمیخوای آدم شی؟؟! بیا با من بریم جبهه. حمید میگه اونجا من رو راه نمیدن با این سابقه. راننده به حمید میگه تو بیا، کارت نباشه... ️راه میافتند به طرف جبهه؛ بین راه
توجه حمید به یک وانت جلب میشه، پشت وانت، زنی نشسته بود که یک نوزاد در بغل داشت؛ حمید تا به خودش میاد میبینه زن، نوزاد رو از پشت وانت پرتاب میکنه بیرون!
حمید؛ غیرتش به جوش میاد.
دنبال وانت میکنه، همین که به اون میرسه، با فریاد میپرسه:
چی کار کردی با بچهات زن....؟؟!! ️ زن سرش رو میاندازه پایین و مثل ابر بهار گریه میکنه و میگه:
من 11 ماه اسیر سربازهای عراقی بودم.
این بچه هم مالِ اوناست!! حمید میافته روی زانوهاش، با دست میکوبه به سرش!! هی مدام گریه میکنه، با اشک و ناله به رانندۀ کامیون میگه من باید برگردم خونه؛ یک کار کوچیکی دارم ... بر میگرده رفسنجان.
اولین جا هم میره پیش دوستاش که سرِ کوچه بودن!! میگه بچهها خاک بر سر من و شماها؛ پاشیم بریم.
ناموسمون در خطره...!!
من دارم میرم جبهه!! شماها هم بیایید!! بعدش هم میره خونه از مادرش حلالیت میگیره و راه میافتن به طرف جبهه.
به جبهه که میرسه، کفشاشو در میاره
میده به یکی و از اون به بعد دیگه کسی اونو با کفش ندید.
میگفت:
اینجا جاییه که خون شهدامون ریخته شده؛ حرمت داره ... و معروف شد به "سید پا برهنه"! اونقدر موند جبهه، تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور،
هدف گلولههای دشمن قرار گرفتند و رفتند پیش سیدالشهداء(ع)... فرمانده دلاورِ لشگر توحید
مسئولِ اطلاعات قرارگاه کربلا
#شهید_سید_حمید_میرافضلی
#سید_پا_برهنه
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوجوان_انقلابی
💢ما تا آخر مدافعان عشقیم💢
✅ما شیعه ی حیدریم نه شیفته ی ساسی !!
کاری از هنرجویان هنرستان رازی مهاجران✨
#نشر_دهید
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#خدا_داره_باهات_حرف_میزنه
💖💖خداوند متعال میفرماید:
💠يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا
🌸🔹ای كسی كه وصال ما را ترك كردهای، برگرد.و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن.
🌸🔹ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد،پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترك كردهای
📚بحرألمعارف، جلد ۲، فصل ۶۲
#ماه_رمضان
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#داستانک
◀️ موش و گربه ▶️
دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند.
گربه پنیر را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد. این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند .
پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت :
این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند.
پ ن : این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند.
قابل توجه مسئولینی که به خاطر بیکفایتی خودشون؛ سنگ مذاکره با آمریکا رو به سینه میزنن....
#اف_بر_اینا
امام على عليه السلام :
اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است.
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi
💢"گوگل هم نمیتواند،عراقچی که هیچی"
♦️درگوگل که شهید#سید_مصطفی_موسوی را سرچ کنید عکس دونفر آدم با دوتا قیافه متفاوت میآید. جالب است بدانیدکه اشتباهی رخ نداده و هر دوتاسید مصطفی موسوی هستند.
♦️هردو عکس ازشهدای مدافع حرم هستند. هر دوتا از جوانترین شهدای مدافع حرم هستند. هردوتا متولد سال ۷۴ هستند.هر دوتا در حلب شهید شدهاند. هر دو تا در سال ۹۴ شهید شدهاند. فقط یکی ایرانی است و یکی افغانستانی است.
♦️حالا جالبتر اینکه این دو شهید نزدیک دو ماه تاریخ شهادت شان باهم فرق دارد ولی خبرشهادت اولی که فردای همانروز منتشر شد خیلی ازسایتها با عکس دومی کار کردهاند. باور کردنی نیست.
♦️سید مصطفی موسوی (ایرانی) ۲۱ آبان ۹۴ سه روز بعد از تولدش و دربدو ورودبه سن بیست سالگی وقتی در ریف جنوبی حلب شهید شد سید مصطفی موسوی (افغانستانی)زنده بود. داشت بیخبر از شهید ایرانی درحلب میجنگید ولی عکس رزمنده افغانستانی زنده را در سایتها بعنوان شهید ایرانی منتشر کردند.
♦️ #خون_شریکی در دفاع از حرم کاری کرد که حتی الآن هم بعد از ۴ سال، گوگل هم دیگر نمیتواند ما ها را از هم تفکیک کند، عراقچی که هیچی
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi