#بادقت_بخوان ⁉️
🖇ای فرزند آدم!🖇
✨ملائکه من شب و روز مراقب تو هستند...
✨آنچه را میگویی و انجام می دهی، کم یا زیاد، همه را می نویسند...
✔️آسمان بر آنچه از تو دیده شهادت میدهد...
✔️و زمین بر آنچه روی آن انجام داده ای گواهی می دهد ...
✔️خورشید و ماه و ستارگان بر آنچه می گویی و عمل میکنی شهادت خواهند داد...
✅خود نیز بر قلب و بر اعمال مخفی تو آگاهم ،
✨پس از خودت غافل مباش✨
📚حدیث قدسی ، آداب الطلاب ، ص 5
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
"آقای" من ، مولای من ، آنقدر نداشتنت درد دارد ، که جای همه شادمانی های عالم را در قلبمان تنگ میکند. نمیدانم تا کی بهاستمرار "شکستن" دلت "عادت" خواهیم کرد. نمیدانم تا کی بدونتو هنوز نفسهای ما بالا می آیند...
نمیدانم چقدر طول میکشد؛ تا ما بفهمیم بدون تو ؛ زندگی مان، فقط یک "بازی" کودکانه است.
اما آقا جان، تنها "امید" ادامه زندگی مان "تپش" های قلب شماست. مولای من "بگو" كه آمدنت نزدیك است ....
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
🔰۲۱ آذر ماه سالگرد رحلت آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی زعیم نهضت مشروطیت ایران
✅تفاوت جریان علمای آزادیخواه مشروطه ( آزادیخواهان مقدس ) با متجددین غربگرا در تاریخ تحولات فکری و سیاسی ایران
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
آیة الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در سال 1255 ق در مشهد چشم به جهان گشود و در سال 1329 ق در نجف اشرف در گذشت. او نزد شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی، حاج ملاهادی سبزواری و میرزا ابوالحسن جلوه درس خواند و در عرفان و طریقت از محضر سید علی شوشتری استفاده برد.
تالیفات ارزنده ای در فقه و اصول از خود به جا گذاشت که مهمترین آنها کتاب کفایة الاصول است که هم اکنون در حوزه های علمیه از متون درسی سطوح عالی و مدار بحث در دروس خارج اصول است.
مرحوم آخوند شاگردان فاضل و ارزنده ای تربیت کرد که هر کدام در منطقه ای از جهان اسلام منشا اثر بودند. صاحب الذریعه می نویسد: «در یکی از شبهای دوره اخیر تدریس او، شاگردان وی را شماره کردند و زیاده بر هزار و دویست نفر به شمار آمدند»
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
💠زهد حضرت آیه الله محمد کاظم خراسانی نویسنده کتاب کفایه الاصول
در شرح احوال آخوند خراسانی سخن زیاد گفته شده و ما در اینجا به آنچه خود او در حسب حالش گفته، می پردازیم. آخوند در اینجا از فقر و عسرت، و زهد و بی اعتنایی به زخارف دنیا در دوره طلبگی خود سخن می گوید:
...چون مجلس درس به پایان رسید، شیخ (مرتضی انصاری) به من نگاه کرده گفت: آخوند! می بینم خیلی مؤدب می نشینی؟
من سر به زیر افکندم و عبادی خود را بر روی سینه ام بیشتر کشیدم و حالتی داشتم قرین انفعال. شیخ دریافت که پیراهن به تنم نیست و قبای خود را پیش آورده ام تا گردن خود را بپوشانم و معلوم نشود که پیراهن ندارم! زیرا (از کفش و لباس) تنها چیزی که نداشتم و می توانستم بگویم مالک آن هستم یک قبای پاره بود با یک عبای کهنه و یک جفت کفش که آن هم ته نداشت و با زحمت پای خود را بالاتر می گرفتم و به رویه کفش می چسباندم که پایم بر زمین کشیده نشود که نجس یا کثیف نشود تا آنجا که یک روز مجبور شدم سه بار پای خود را بشویم و یکی از طلاب به گوشواره مدرسه نشسته بود مرا دید و به حالم رقت کرد و کفشی مندرس به من داد. در این وقت چنان بود که گفتی دنیا را به من داده اند! آن روز هم شیخ پس از مجلس درس از برهنگی من آگاه گردیده فهمید که پیراهن به تنم نیست و به این جهت قبای خود را به روی سینه ام کشیده ام و می نماید که مؤدب نشسته ام، امر کرد پیراهنی به من دادند.
...چهل سال نه گوشت خوردم و نه آرزوی خوردن گوشت داشتم و تنها خوراک من فکر بود و با این زندگی راضی و قانع بودم و هیچگاه نشد که سخنی یاد کنم که گمان کنند از زندگانی خود ناراضی هستم. پولی برای خرید یک شمع به من دادند ولی من در تاریکی می گذرانیدم و آن پول را به فقیرتر از خودم می دادم و شبها کتاب خود را برداشته به مبرز مدرسه می رفتم تا در برابر چراغ مبرز مطالعه کنم. طلاب هیچ اعتنایی به من نمی کردند مگر معدودی که مانند خود من یا فقیرتر از من بودند. خواب من بیش از شش ساعت نبود و چون با شکم خالی خواب آدم عمیق نمی شود بیشتر شبها را بیدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت و مساهرت داشتم. در این احوال به خاطرم می گذشت که امیرالمؤمنین (ع) نیز بیشتر شبها را به این نشان می گذرانید. من با همه تنگدستی و بیچارگی احساس می کردم که فکر من به عالمی بلندتر پرواز می کند و قوه ای است که روح مرا به سوی خود جذب می کند و شاید این، در سایه روح خاص و طینت و ملیتم بود. سی سال تمام، داغی و گرمی نان تنها نانخورش من بود.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای نماز غیرت داشته باشیم
.«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
انسانی که به شناخت خويش نرسيده باشد "بی سواد" حقيقی است،
هر چند تمام "کتاب" های دنيا را خوانده باشد...!
اگر درونت پر از خشم، نفرت، خودخواهی و غرور، حسادت و زباله های ديگر است ، بدان که هيچ وقت چيزی را "نياموخته" ای و هنوز "رشد" نکرده ای ...
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
#زدنی_علما
پروردگارا!
ای مهربان خدای ما!
ما گوش ها و چشم هایمان را از دست داده ایم
تو چشم های ما را روشن کن
تو مایه ی چشم روشنی ما باش
تو هویدا شو تا چشم های ما نور بگیرد
ای مهربان پروردگار ما!
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast
📚هیچ کار خدا بی حکمت نیست
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» . پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد.
وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
#طلبگی_عشق_است
@talabegeeshgast