13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم از حضرت مادر س میگوید
آن وقت که مادر رزمندگان کنارشان نبودند
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه مجسم
💠 از نوجوانان خواستند خودشان را در شرایط فرزندان حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها قرار بدهند.
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانمهایی که با یکی دو تا بچه قافیه رو باختن و به بهونه های واهی از آوردن بچه فرار میکنند حتما این کلیپ رو ببینن ☝️☝️
🇮🇷 کانال قرارگاه اساتید و طلاب انقلابی
🍂 @gharar_a
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی آزادی غربی توسط یک هموطن به سخره گرفته میشه 😂
با این تیپ رفته موزه لوور فرانسه
اعتراض نکنید لطفا
مثل بعضی خانمها که با لباس تو خونه میان خیابون رفته مگه چیه؟😊
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارگردان سینما جناب آقای ابوالقاسم طالبی با افشای چهره هنرمندان صهیونیستی جایگاه انسانی و انقلابی خود را بلندمرتبه ساخت.
▶️ با گروه یاران بابصیرت همراه باشید
به روایت از همرزمم:
شانزده ساله بود وازخانواده اي روحاني.
اطلاعات مذهبي فراواني داشت. به همين دليل بچه ها بهش (عارف كوچولو) مي گفتند.
بچهها خیلی غیور را دوست داشتند. حالا به خاطر شهادت غیور، غصه و ماتم تمامی سنگر را گرفته بود. هر کسی در گوشهای از سنگر، زانوی خود را در بغل گرفته و اشک میریخت. گلوی همه دیدهبانان را بغض فرا گرفته بود. بعضیها به شدّتگریه میکردند.😭👇👇👇
در این هنگام، یکی از اکیپهای دیدهبانی که در خطِّ مقدّم بودند و شیفتشان تمام شده به سنگر استراحت برگشتند.
اگر چه گلوله باران آن منطقه را دیده بودند، اما از شهادت غیور انزله بیخبر بودن
آقای خرسندی که مسئول اکیپ بود، جلوی درب سنگر ایستاده بود. پرسید:
-چی شده؟ چرا همهگریه میکنند؟
یکی گفت: غیور شهید شد. ایشان هم گفتند:
-خدای من. غیور به شهادت رسید؟ پس غیور راست میگفت که در این مکان به شهادت میرسد
بعد رو کرد به سوی وحید و من و پرسید:
-شما پیش او بودید؟ شما کنارش بودید؟ با کمال تعجب گفتیم: بله. ناگهان فریادی از دل کشید.با نالهگفت:
- وای، وای. خدای بزرگ، اون دیگه کی بود؟
چقدر دیر او را شناختیم. بعد همراه با بغض وگریهای که داشت ماجرا را این طوری تعریف کرد:
- سه روز پیش که نوبت اکیپ ما شد که به خط بریم، از همه دیدهبانها خداحافظی کردم. ولی غیور در سنگر نبود
همه اطراف را هم گشتم. پیداش نکردم. یکی از دیدهبانها گفت: گمان میکنم غیور باز رفته پایین درّه، کنار رودخانه. چون هر روز به تنهایی، مدتی به اون جا میره و کنار چشمه میشینه. سریعاً سراشیبی تند درّه را دویدم و خودم را به کنار رودخانه رسوندم.
غیور روی سنگهای کنار رودخانه نشسته بود. صورتش خیس بود. اول فکر کردم صورتش را شسته ولی بعد دیدم نه، داره زار زارگریه میکنه پرسیدم:
- غیور این جا چه میکنی!؟ گفت: هیچ، دلم گرفته بود, اومدم کمی خلوت کنم.
برای این که شوخی کرده باشم و او را از این حالت دربیارم، گفتم:
- التماس دعا. نور بالا میزنیها. غیور جان، نورانی شده ایها. نکنه یه وقت میخوای شهید بشی؟ لبخندی زد و گفت: ولی چهره من که سیاهه
بعدش پرسیدم: خوب. حالا چی میخواندی؟ گفت: روضه علی اصغر را زمزمه میکردم. کنجکاوی کردم و پرسیدم: حالا چرا روضه علی اصغر؟ بلافاصله گفت:
- چون من مثل علی اصغرع شهید میشم، ترکش به گلویم میخوره
با خنده گفتم: -شهید میشی؟ بنده خدا، تو اولین باره که به جبهه آمده ای. معمولاً بچههایی که اولین بارشونه تا سنگر استراحت دیدهبانی میارن تا با حال و هوای جبهه آشنا بشن. بعداً کم کم به خط میفرستند
دوباره گفت:من کی گفتم: توی خط شهید میشم؟ با دستش اشاره به طرف قبضههایی که پشت کوه قرار داشتند کرد و گفت:
- من اونجا شهید میشم. کنار آن قبضهها. گفتم:
-شوخی نکن. ولی تو دیدهبانی، نه قبضه چی.
دید که من قانع نمیشم گفت:
اگر قول میدهی که تا زمان شهادتم منو لو ندی نحوه شهادتم را هم بگم.
علی رغم این که به جدی بودن حرفهایش شک داشتم، فوراً گفتم: باشه، قول میدم، بفرما
گفت: من (سه روز دیگه)، (صبح زود) (بهاتّفاق آقای وحید توکلی و تقی عزیزی)، به پای اون قبضهها، برای کمک میریم. یک گلوله سمت ما میاد، عزیزی و وحید از ما فاصله میگیرند. گلوله کنار قبضه میخوره، من و قبضه چی، که او را نمیشناسمش، به شهادت میرسیم. چون ترکش به گلویم میخوره و باعث شهادتم میشه برای همین روضه علیاصغر (ع) را میخواندم.
هنگامی که صحبت میکرد، نم نم اشک از چشمانش سرازیر بود. من هم با وجود این که حرفهاشو باور نداشتم،گریه میکردم. از بالای تپّه صدای ممتد بوق ماشین به گوش میرسید. میدونستم برای رفتن به خط، منو صدا میکردند. غیور را به آغوش کشیدم. پیشانی اش را بوسیدم. حلالیت و قول شفاعت گرفتم. خداحافظی کردم و برای رفتن به دیدگاه، با شتاب به طرف سربالایی و سنگر دیدهبانی دویدم.
محمدتقی ستاره شد. بیآنکه شاهد عروجش باشم. 🥺🥺
حالا در سنگر دیدهبانی غوغایی به پا شده بود. همهگریه میکردند. همه به منزلت شهید غیور پی برده بودند😭😭
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
ایمان عامل آرامش
🖌 از حضرت #امام_باقر (ع) درباره قول خداى عزوجل: ﴿ ما آرامش را بر دل مؤمنین فرود آوردیم ﴾ [4 سوره 48] پرسیدم، فرمود: منظور ایمان است.
--------------------
🖌 عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿ أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ﴾ قَالَ هُوَ الْإِیمَانُ .
________
📚 الکافی، ج ۳ ، ص ۲۴ ، ح ۱
#حدیث #ایمان
روزی یک حدیث