هدایت شده از داستانهای آموزنده
📚 #داستان_کوتاه
✍پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار میكشیدند.
🔹هر وقت پسرک از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میکردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس
میگفت : نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
🔸تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت :
خستهام و خوابم مياد.
برادرش گفت :
الان پرندهات را از قفس رها میکنم، كه پسرک آرام و محكم گفت :
🔹خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
اين حكايت همه ما است.
تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبستهایم.
🔸پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرک و عنوان آكادمیک و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بستهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند.
🚨#پرندهات را آزاد کن
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍حضرت علی (علیه السلام) از جنگ صفین بر می گشت،
به قبرستان پشت دروازه کوفه رسید.
خطاب به مردگان کرد و فرمود :
ای خفتگان در دیار وحشت انگیز و محله های خاکی، بی آب و گیاه و گورهای تاریک...!
🔹ای خاک نشینان،
ای غریبان،
ای تنهایان،
و ای وحشت زدگان!
...شما پیشرو ما هستید و ما در پی شما روانیم و به همین زودی به شما خواهیم رسید.
🔸اگر از خبرهای دنیا بپرسید،
به شما می گویم:
در خانه هایتان دیگران نشسته اند
و همسرانتان با دیگران ازدواج کرده اند
و اموالتان بین ورث تقسیم شده،
این خبری است که ما داریم.
اکنون شما از آن دنیا بگویید،
🔹شما چه خبر دارید؟
آنگاه به اصحاب روکرد و فرمود:
اگر این مردگان اجازه سخن گفتن داشتند،
به شما می گفتند:
بهترین توشه در سفر آخرت پرهیزگاری است...
📚#بحارالانوارج٣٢ص٦١٩
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
📜#داستانپندآموز
✍روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت.
در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت:
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کن.
🔹مرد گفت :
من ایمیل ندارم.
مدیر گفت :
شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید.
متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد.
و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.
🔸از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد.
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود،
مدیر آن شرکت گفت :
🔹ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم.
مدیر آن شرکت گفت :
شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین.
مرد گفت:
احتمالا سرایدار شرکت مایکروسافت بودم.!
🚨گاهی نداشته های ما به نفع ماست.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✍ روزی #بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید:
من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
🔹یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
🔹دوم می گوید :
خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
🔹سوم هم می گوید :
انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
🔸بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
🔹خلیفه گفت :
ماجرا چیست؟
استاد گفت :
داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند.
🔸بهلول پرسید :
آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت :
پس دردی وجود ندارد.
ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
🔹ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🔸#دکتر_شريعتي...🌸
✍اگر برای بدست آوردن پول مجبوری دروغ بگوئی و فریبکاری کنی، تهیدست بمان !
🔸اگر برای بدست آوردن جاه و مقامی باید چاپلوسی کنی و تملّق بگویی، از آن چشم بپوش !
🔹اگر برای آنکه مشهور شوی، مجبور می شوی مانند دیگران خیانت کنی، در گمنامی زندگی کن !
🔸بگذار دیگران پیش چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند ، با تملّق و چاپلوسی شغل های بزرگي را به دست آورند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند، تو گمنام و تهیـدست و قانع باش !
🔹زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند، به دست آورده ای...
✍و آن "شرافت" است...🌸🍂
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🔅#پندانه
✍️ حکمت ندانستن بعضی از مسائل!
مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر! میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید:
کدام زبان؟
🔹جواب داد: زبان گربهها!
سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربهها را آموخت.
روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت:
غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!
🔸دومی گفت:
نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت:
به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید.
و آن را فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید:
آیا خروس مرد؟
🔹گفت:
نه، صاحبش فروختش.
اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
🔸گربه گرسنه آمد و پرسید:
آیا گوسفند مرد؟
گفت:
نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلیدهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
🔹مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت:
گربهها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن!
پیامبر پاسخ داد:
خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن.
💢خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمیکنیم. او بلا را از ما دور میکند، و ما با نادانی خود آن را بازپس میخواهیم!
💢گاهی خدا با یک ضرر مالی میخواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمیدانیم و ناشکری میکنیم.
💢چه خوب است در هر بلایی خدا را شکر کنیم. چهبسا بلای بزرگتری در انتظار ما بوده است و خدا آن را دفع کرده است.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🚨پند یک پدر پیر روی تخت بیمارستان
درحال مرگ به فرزندش
✍منتظر هیچ دستی در هیچ جای
این دنیا نباش و اشکهایت را
با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند)
🔸زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر
قوی هست که بتواند به راحتی
قلبی را بشکند. (مراقب حرفهایت باش)
🔹به کسانی که پشت سرت حرف میزنند
بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست
دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش)
🔸گاهی خداوند برای حفاظت از تو
کسی یا چیزی را از تو میگیرد
اصرار به برگشتنش نکن
پشیمان خواهی شد
خداوند وجود دارد
پس حکمتش را قبول کن
🔹عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت.
و داره به پایان میرسه
تو این دقیقه های کم
کسی را از دست خودت ناراحت نکن.
🔸قبل از اینکه سرت را بالا ببری
و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی
نظری به پایین بینداز
و داشته هات را شاکر باش...
✍انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فكرش!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
✍#شیخ_مرتضی_انصاری مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد.
🔹مردم از او می پرسیدند :
در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟
فرمود: دارم.
نمی دانید از وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار به ظاهر سنگین چه گره هایی برایم باز شد.
🔸وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد.
چون سن و سالی از مادرش گذشته بود از گریه ی سختِ او اشکال کردند.
در جواب فرمود:
🔸گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟
مگر در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🚨#کودککودن_یا_نابغهدوران!
✍روزی ادیسون از مدرسه به خانه بازگشت و یاد داشتی به مادرش داد و گفت : این را آموزگارم داد. گفت فقط مادرت بخواند.
🔸مادر در حالی که اشک در چشمان داشت، برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
🔹سال ها گذشت مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگ ترین مخترع قرن بود، در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد.
برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را درآورده و خواند.
🔸نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم .
ادیسون ساعت ها گریست.
▫️و در خاطراتش نوشت :
✍توماس آلوا ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍استادی میگفت :
صبحها که دکمه های لباسم را می بندم,
به این فکر میکنم که
چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟
خودم یا مرده شور؟!
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است..
🔹به آنهائى که دوستشان دارید,
بی بهانه بگوئيد :"دوستت دارم."
بگوئيد : در این دنیای شلوغ,
سنجاقشان کرده اید به دلتان.
بگوئيد : گاهی فرصت با هم بودنمان
کوتاهتر از عمر شکوفه هاست.
🔸بگوئيد :
بودن ها را قدر بدانيم،
نبودن ها همين نزديكى است.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
🌿 پیامبر گرامی جهانیان، صلی الله علیه و آله و سلّم:
هر كس خريد و فروش مى كند، بايد از پنج خصلت دور باشد وگرنه، هرگز نبايد بفروشد و بخرد :
❶ رباخوارى
❷ سوگندخوردن
❸ عيبپوشى
❹ بازارگرمى به هنگام فروش و
❺ بر سرِ مال زدن به هنگام خريد
📚 الكافی ج ۵ ص ۱۵۰
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از اصول دین (زیر نظر استاد محمدی)
⚫️واپسين سفارشهای امام حسن عسکری علیه السلام به جامعه شيعيان
#امام_حسن_عسکری(ع) در جملاتی که گويا #واپسين_سفارشهای ايشان به جامعه پيروان بوده است؛ نکات بسيار مهمی را به شيعيان گوشزد ميکند؛ نکاتی که میتوان گفت همه ابعاد زيست اسلامی و #سبک_زندگي شيعيان را پوشش میدهد: ابعاد عبادی و غيرعبادی؛ فردي و اجتماعي، معاشرتهای خانوادگی و همسايگی و شهروندی و بين المذاهبي و امثال آن را
◾️أوصِيكُمْ؛ شما را وصيت ميکنم به:
۱. بِتَقْوَى اللَّهِ؛
تقواي الهي را مراعات کنيد؛
۲. وَ الْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ؛
مواظب دين خود باشيد؛
۳. وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ؛ براي خدا کار و تلاش کنيد؛
۴. وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ؛
سخن راست بگوييد؛
۵. وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛
امانت را به کسي که شما را امين کرده است، برگردانيد، چه نيکوکار باشد و چه فاجر.
۶. وَ طُولِ السُّجُودِ؛
سجدههاي طولاني کنيد.
۷. وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص؛
همسايهداران خوبی برای همسايگانتان باشيد که پيامبر به اين مبعوث شد (سفارش پيامبر بود)
۸. صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ؛
(درباره مخالفان و منکران ولايت اهل بيت. شما را سفارش ميکنم که) در ميان آنان نماز بخوانيد؛ در تشييع جنازة آنان حاضر شويد؛ به عيادت بيمارانشان برويد و حقوقشان را ادا کنيد.
🔸«فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ فِي حَدِيثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا شِيعِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ؛
زيرا وقتي کسي از شما در دينش پارسايي بورزد و در سخنش راستگو باشد و امانت را ادا کند و با مخالفان و مردم، اخلاق نيک داشته باشد، گفته ميشود که اين شيعه است و همين مرا شاد ميکند.
۹. اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً؛
پرواي خدا را داشته باشيد و زينت [ما] باشيد و ماية ننگ [ما] نشويد.
۱۰. جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ فَإِنَّهُ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ حُسْنٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ سُوءٍ فَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ لَنَا حَقٌّ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ تَطْهِيرٌ مِنَ اللَّهِ لَا يَدَّعِيهِ أَحَدٌ غَيْرُنَا إِلَّا كَذَّابٌ؛
محبتها را به سوي ما جلب کنيد و زشتيها را از ما دور کنيد؛ زيرا هر چه از خوبي در حق ما گفته شود، ما اهل آنيم؛ و هر عيبی به ما نسبت دهند ما چنان نيستيم. ما را در کتاب خدا حقي است و با رسول خدا پيوندی و از جانب خدا طهارت و عصمتی؛ هيچکس غير از ما چنين ادعايی نميکند؛ جز دروغگو.
۱۱. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ؛
فراوان ياد خدا کنيد؛
۱۲. وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ؛
فراوان در انديشه مرگ باشيد؛
۱۳. وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ؛
فراوان قرآن تلاوت کنيد؛
۱۴. وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ؛
و فراوان بر پيامبر خدا صلوات بفرستيد؛ چرا که صلوات بر رسول الله ده حسنه دارد.
۱۵. احْفَظُوا مَا وَصَّيْتُكُمْ بِهِ؛
وصيت و سفارش مرا به خاطر بسپاريد.
🖐و أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ.
شما را به خدا ميسپارم و بر شما سلام میفرستم.