eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
10.7هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍امام رضا علیه السلام فرمودند:«خسیس را آسایشی و حسود را لذتی نیست». 📚تحف العقول ص450 کسی که مدام به زندگی دیگران نظر دارد و نگاهش را بجای زندگی خود به زندگی دیگران معطوف می کند، کسی که نگاهش به داشته های دیگران است، اصلا نمی تواند داشته های خودش را ببیند. اصلا نمی تواند نعمتهای بی شماری که خداوند در اختیارش گذشته را ببیند. و زمانیکه داشته هایش را نبیند اصلا نمی تواند از آنها لذت ببرد. . ✔️و بهترین راه رهایی ازحسادت، این است که به داشته های خودمان توجه کنیم و به کسانی که از ما پایین ترند توجه داشته باشیم مثل کسانی که وضع مالی شان از ما بدتر است یا همسر بداخلاقی دارند یا فرزندان بدی دارند... آن وقت است که داشته هایمان با تمام نواقصی که دارد را قدر می دانیم. ‌‌‌ @saritanhamasir
🔴 خسارت های بی پاسخ اینستاگرام به کاربران ایرانی 🔴 مالک اینستاگرام یهودی است و… 🔴 ماجرای تعطیلی چندباره صفحه میثم مطیعی روح‌الله در گفتگو با همشهری گفت: «اینستاگرام برای پاسخ‌گویی مقابل عملکردش، دفتر در ایران ندارد؛ درحالی‌که این شبکه در بسیاری از کشورها دفتر دارد و پاسخگوی اقدامات خود است. این موضوع سبب شده است خسارت‌هایی که به کاربران وارد می‌شود بدون پاسخ بماند @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چیکار کنیم توی سرچ گوگل دیگه محتوای مستهجن برا بچه‌مون نیاد ▪️با این تنظیمات ساده دیگه فرزندتون از تصاویر یا فیلمهای غیراخلاقی در امانه! @saritanhamasir
اروپا نه گاز داره نه برق نه آب نه...... اروپا فقط با غارت و استعمار دیگر ملتها خودش رو ساخت . فکرش رو بکنید روزی که همه ملتها بیدار بشوند و منابعشان را برای غربیها تحریم کنند. کمتر از یکسال اروپا به دوران بربریت برمیگرده.... 👇 🌸⃟📚🔰჻ᭂ࿐✰ @uphjnv
اروپا نه گاز داره نه برق نه آب نه...... اروپا فقط با غارت و استعمار دیگر ملتها خودش رو ساخت . فکرش رو بکنید روزی که همه ملتها بیدار بشوند و منابعشان را برای غربیها تحریم کنند. کمتر از یکسال اروپا به دوران بربریت برمیگرده ... 🌸⃟📚🔰჻ᭂ࿐✰ @saritanhamasir
این روزها که همه از توهین میرحسین به عصبانی هستیم ، یادمان نرود که قبل از او این محمدجواد ظریف بود که علیه اقدامات شهید سلیمانی در منطقه بغض پراکنی کرده بود ، خواستم یادآوری کنم بایک فرد روبه‌رو نیستیم بلکه با یک جریان مواجه هستیم . ✍ @saritanhamasir
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سکانسی زیبا و از سریال علیه‌السلام 🔰 وقتی از لشکر معاویه نامه‌ای به می‌دهند و با خبری دروغ او را تحریک می‌کنند ، او هم به بهترین نحو در لشکر امام ، تفرقه ایجاد میکند!!! وقتی تفرقه ایجاد شد، دیگر کاری از مالک اشتر هم بر نیامد! 👌 نمونه عالی از نقش یک منافق در تفرقه بین لشکر و ایجاد جنگ روانی !!! 🌀همان شیوه‌ای که امروز هم مکرر توسط دشمن ، اجرا میشود ✳️ تاریخ تکرار میشود و خوشا به حال آنانی که تاریخ را تحلیلی و تطبیقی میخوانند و بصیرت خود را بالا می‌برند پ‌ن: بسیار زیبا و مهم❗️❗️❗️❗️❗️ پیشنهاد میکنم حتما ببینید و منتشر کنید دوستان 👆🏻 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثوابی عجیب با یک عمل برای که تا قیامت اثر آن جاریست. -جمعه است و اموات چشم انتظارند، هدیه به ارواح مطهر معصومین علیهم السلام و شهدا و اموات خودتون و و 🌷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ در جریان چه اتفاقی می‌افته که خدا می‌بخشدت؟ و کاری می‌کنه ملائکه‌ای که گناه رو ثبت کردن هم فراموش کنن‼️ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 117 بعد رو به
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :118 بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.» آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم. نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه. اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.» گفتم: «نه، همین خوب است.» همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم. 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :118 بچه ها ساک
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 120 بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.» ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...» خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.» اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد. بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...» نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!» پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.» پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!» پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.» گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.» پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.» هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!» با بی حوصلگی گفت: «جبهه!» گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.» گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.» فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده! دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!» پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولای تنها وغریبم معنی‌انتظاررانمیدانیم ولی؛دل‌هایمان‌برای‌دیدنت‌پرمی‌کشد اسم‌قشنگت‌قلبمان‌را می‌لرزاند نمی‌گوییم‌عاشقیم،ولی‌بی‌تو تحمل‌زنده ماندن‌رانداریم... 🌐 @saritanhamasir   مولای غریبم 🌸