.📚#حکایت بسیار عالی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
شخصی به نام #ابراهیم_بن_موسی
می گوید :
روزى خدمت #امام_رضا علیه السلام رسیدم تا پيرامون درخواستى كه قبلاً از آن حضرت كرده بودم صحبت کنم و از ایشان کمک بخواهم .
در همين اثناء ، حضرت در حال خروج از منزل بود و قصد داشت كه جهت استقبال بعضى از شخصيّت ها به بيرون شهر برود.
من نيز همراه حضرت به راه افتادم . در بين راه وقت #نماز فرا رسيد .
حضرت مسير خود را به سمت ساختمانى كه در آن نزديكى بود ، تغيير داد و سپس در نزديكى آن ساختمان ، كنار صخره ای نشستیم و حضرت به من فرمود : اى ابراهيم ! #اذان بگو .
گفتم : آیاصبر نكنيم تا ديگر اصحاب و دوستان ، به ما ملحق شوند ؟
حضرت فرمود : خداوند تو را مورد #مغفرت خود قرار دهد ! مواظب باش كه هيچ گاه نماز را از #اول_وقت آن ، به تأخير نيندازى ؛ مگر آن كه مجبور شوى و يا آن كه عذر - موجّهی - داشته باشى .
« فقال : غفر الله لك لا تؤخرن صلاة عن أول وقتها إلى آخر وقتها من غير علة عليك ابدا بأول الوقت ... »
طبق فرمان امام عليه السلام اذان نماز را گفتم و نماز را خواندیم .
بعد از آن كه نماز تمام شد عرض کردم : ياابن رسول الله ! قبلاً خواهشى از شما كرده بودم و شما نيز وعده اى به من داده بودی كه مدّت زيادى از آن وعده سپرى شده است . من محتاج و گرفتار هستم .
و با توجّه به مشغله ی زیاد شما ، نمى خواهم هر روز مزاحم شما شوم .
هنگامى كه سخن من پايان يافت ، حضرت محکم عصا و چوب دستى خود را روى خاک های روی زمين کشید .
سپس دست مبارك خود را دراز نمود و بر روى آن خاكها زد ؛ ناگهان متوجّه شدم كه شمش طلائى را برداشت و به من داد و فرمود : اين را بگير که #خداوند متعال آن را مایه ی بركت برایت قرار دهد . آن را هزينه ی زندگى خود و عائله ات قرار بده .
سپس حضرت افزود : آنچه را كه امروز مشاهده كردی از ديگران مخفى بدار .
ابراهيم بن موسى می گوید : بعد از آن كه شمش طلا را از امام رضا عليه السلام دريافت كردم آن را فروختم و قيمت آن را كه حدود هفتاد هزار دينار بود، هزينه ی زندگى خود و خانواده ام قرار دادم .
و خداوند متعال به بركت دعاى آن حضرت ، به قدرى بركت به من عنايت نمود ،كه يكى از #ثروتمندان معروف شهر #خراسان قرار گرفتم .
منبع :
الخرائج والجرائح ، ص ٢٣٠
كافى ، ج ١ ، ص ٤٨٨
#السلام_علی_غوث_الله
#نماز_اول_وقت #برکت
🌹🌹