eitaa logo
تنها مولود کعبه🏴
505 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
69 فایل
تنها مولود کعبه
مشاهده در ایتا
دانلود
.✴️بسم الله الرحمن الرحیم✴️ باسلام ✴️ جمعه 👈 3 اردیبهشت / ثور 1400 👈 10 رمضان 1442👈 23 آوریل 2021 🏛مناسبت های دینی و اسلامی . 🏴 وفات حضرت ام المومنین خدیجه کبری علیها السلام " 3 ق ه " . 🔘 وصول نامه های کوفیان به دست امام حسین علیه السلام " 60 ه " . 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و محمودی است برای : ✅ قرارداد نوشتن . ✅ نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ خرید و فروش . ✅ و حسابرسی اموال نیک است . 👶مناسب زایمان و نوزاد پاک دامن و باحیا و مبارک در معاش خود در تنگنا قرار نگیرد . ان شاءالله ✈️مسافرت : مسافرت در صورت ضرورت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی : 🌗 امروز قمر در برج سنبله است و از نظر نجومی روز مناسبی است برای امور زیر : ✳️ خرید باغ و زمین . ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✳️ قباله و سند نوشتن . ✳️ خرید خانه و مسکن . ✳️ داد و ستد و تجارت . ✳️ اشتغال به امور تجاری . ✳️ و امور زراعی و کشاورزی نیک است . 💑 انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، دستوری مبنی بر کراهت و استحباب و تاثیر آن بر فرزند وارد نشده است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ، (سر و صورت) ، باعث عزت و احترام می شود . 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن سبب درد و الم می شود . ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب امشب : اگر شب شنبه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 11 سوره مبارکه " هود " علیه السلام است . الا الذین صبروا و عملوا الصالحات... و چنین برداشت میشود که کاری برای خواب بیننده پیش اید که در نظر مردم مشکل باشد و چون صبر کند به نیکنامی و راحتی ایام عمر دست یابد . ان شاءالله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌹🌹https://eitaa.com/tanhamovloodekabae
.🙌🌟وظیفه امام زمان علیه السلام، وظیفه دشوار و عجيبي است 🌈⛈ شغل امام زمان يك شغل عجيبي است. در دعاي ندبه مي ‏خوانيد: «بِنَفْسِي‏ أَنْتَ‏ مِنْ‏ عَقِيدِ عِزٍّ لَا يُسَامَى‏» جانم قربان تو، ای کسی‌كه خداوند يك پرچم و لوای عزّتي براي تو برافراشته كه از آن بالاتر نداريم. پرچم عزّ امام زمان افراشته‌تر از هر پرچم ديگري است و بلندتر از هر پرچمي است. يك پرچمي ‏است كه در آن نقوشي است: نقش اول، آدم صفي الله علیه السلام، نقش دوم، نوح نجيّ الله علیه السلام؛ نقش سوم، ابراهيم خليل الله علیه السلام؛ نقش چهارم، موسي كليم الله علیه السلام؛ نقش پنجم، عيسي روح الله علیه السلام؛ نقش ششم، محمد حبيب الله صلّی الله علیه و آله بيا تا امام حسن عسكري علیه السلام. معنويات همه این انبياء و رسل و اين اوصياء و حجج، به نقش لاهوتي و ملكوتي در لواي ولايت اين بزرگوار متنقّش است. او يكچنين كسي است. او كسي است كه بايد چهار ميليارد جمعيت روي زمين را آدم كند، اين افسار گسيخته‏ ها را به راه بياورد. مسلمان تربيت كردنِ بشر بسيار دشوار است، كار آساني نيست. شما همان بچه خودت را نمي ‏تواني مؤدب به آداب صحيحه كني. اگر ناصحيح شد جانتان به لبتان مي ‏آيد. ده پانزده سال بخواهید بچه خودتان را آدم كنيد، نمي ‌توانيد، تا چه رسد كه بخواهي بچه ‌های قوم و خويشانت را منظم و مرتب و آدم و مؤدّب كني؛ تا چه رسد كه بخواهي بچه های اهل محلّت را هم مؤدب كني. تا چه برسد که بخواهی اهل شهر، اهل استان، اهل مملكت، اهل يك قاره، اهل پنج قاره را مؤدب کنی. مگر كار آساني است؟ عدل عمومي ‏و همگاني را در سرتاسر شرق و غرب دنيا گستراندن، شوخي نيست. بر عهده هيچ ‌كس از اين دوازده معصومی كه آمدند، نبود. شرايط و امكانات براي آن‌ها طوري حاصل نبود كه اين كار را بكنند، اگر مي ‏بود به آنها محوّل مي ‏شد. اين، وظيفه امام زمان است و در صحيفه او اين دستور آمده و اين وظيفه نوشته شده است. هر كاري استعداد خاصي مي ‏خواهد. هر كاري نيروي متناسبي لازم دارد. امام زمان به نسبت يازده امام ديگر ممتاز است و آن خدمت عظيم ‏بر عهده او نهاده شده است. آن خدمت عظيم چيست؟ رسمي‏ شدن مذهب شيعه در دنيا، نه اسلام. اسلام واقعي، مذهب شيعه است. باقي اسلام‌ ها پوك است، باقي اسلام ‌ها مغز ندارد، گوي ميان خالي است. آن اسلامي‏ كه گوي ميان پر است، شيعه جعفري اثناعشری است. اين اسلام بايد در پنج قاره دنيا رسمي ‏بشود. اين کار، كار آساني نيست. تمام قدرت شيعه فعلي جمع شود، نمي ‏تواند عربستان را شيعه كند. مگر مي ‏شود؟ با گاز انبر هم نمي‌توان عمر و ابابكر را از توي شكم اين سني‌ها بيرون آورد. آنچنان رفته و جايگزين شده كه پيغمبر آن‌طوري نرفته است! در سنه بيست و يك خورشيدي كه اوّل حج من و حجّة‌الاسلام من بود، در حرم پیغمبر يك عربي را ديدم که با يك دست پنجره را گرفته و با دست ديگر اشك مي ‏ريخت. خوشم آمد که پهلوي او بروم تا وقتی دعا مي‏ كند، من هم آمين بگويم، و بركاتي كه بر او نازل مي ‌شود من را هم در بر بگيرد. حُسن جوار، اين اثر را دارد. ديدم .... دستش را گرفته و خدا را به حق عمر قسم مي ‏دهد! آخر مردك! وقتی آفتاب اينجا هست، كبريت مي ‏زني؟ اي كاش كبريت باشد! با حضور آفتابِ به اين بزرگي و به اين روشنایي، بنده بردارم يك كبريت بزنم و زير كبريت بخواهم بخوانم، کار احمقانه ایست. مردک! وقتی اين‌جا پيغمبر است، ابوبكر كيست؟ عمر كيست؟ يكی را در همان سفر در مسجدالحرام ديدم، تسبيح هزار دانه‌اي داشت و مشغول ذكر بود. ديدم ذكر «لا اله الا الله» مي‏گويد، چهارده هزار تا «لا اله الا الله» گاهي هم بيشتر. خوشم آمد زیرا که من در آن وادي هم بي‌سر و سِرّ نيستم. طواف‌ها را تمام كردم، گفتم بروم پهلوي او بنشينم. دعاکه مي‏كند، ما هم آمين مي ‏گویيم تا ته پياله‌اي از باده هایي كه به او مي ‏چشانند، بلکه به ما هم برسد. وقتي ذكر «لا اله الا الله» او تمام شد و خانه كعبه را بغل گرفت، در آن‌جا خدا را به ابوبكر و عمر قسم مي ‏داد و از خدا مي ‏خواست كه با ابوبكر و عمر محشور شود. من هم گفتم الهي آمين! «اللهم احشره مع ابوبكر». بعد گفتم: اين چهارده هزار تا «لا اله الا الله» تو مال من مي‏شود به بركت اين آميني كه گفتم! اين‌ها این‌طور در مغز قلم سني‌ها رفته ‌اند. پيغمبر را مي شود از قلب اين‌ها بيرون آورد، ولي عمر و ابوبكر را نمي ‏شود بيرون آورد. آدم، يك سني را شيعه کند، جانش به لب مي‏رسد. امام زمان علیه السلام مي ‏آيد عمر و ابوبكر را از قلب اینها بيرون مي‏كشد. اين کار، كار بزرگي است. قدرت بيانش، منطق علمي ‌اش، شكننده هر طلسم و جهلي است، هر طلسم جهالتي را قدرت علمي ‏امام زمان مي ‏شكند. (سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، پنجشنبه، 28 رمضان 1396 قمری، 1 مهرماه 1355ش) 🌈⛈🍃
.✨ 🔷🔶 👈🏼👈🏼 روایت زیبایی از دیدار امام هادی علیه‌السلام با علی بن مهزیار اهوازی است که طی آن، یک ساعت شنی که وی برای امام آورده به کار انداخته می شود. در این دیدار امام چند جمله فارسی می فرماید که لطیف است. 🍃محمد بن حسن صفار قمی از روات برجسته و از اصحاب امام عسکری علیه السلام روایت می کند: حسن بن علی سرسونی از ابراهیم بن مهزیار روایت کرده است که گفت: امام هادی علیه السلام نامه ای به علی بن مهزیار نوشتند و از او خواستند تا ابزاری که ساعات را تعیین کند ـ اصطلاحا در این روایت «مقدار» ـ برای ایشان تهیه کند. 🍃 ما این وسیله را تهیه کرده، در سال ۲۲۸ق برای ایشان بردیم. وقتی به سیاله رسیدیم، ابن مهزیار نامه ای نوشته و خبر آمدن خود را به امام اطلاع داده، از ایشان اجازه گرفت تا نزد آن حضرت رفته و وقت ملاقات را تعیین کند. همین طور برای ابراهیم [بن مهزیار]‌ هم اجازه گرفت. امام اجازه دادند بعد از ظهر خدمت آن حضرت برسیم. رسیدن ما در یک روز تابستانی بسیار گرم بود. "مسرور" غلام علی بن مهزیار هم همراه ما بود. وقتی به قصر نزدیک شدیم "بلال"، غلام امام، در انتظار بود. گفت: داخل شوید. 🍃وارد حجره شدیم، در حالی که دچار تشنگی شدیدی بودیم. نشستیم. یکی از غلامان در حالی که کوزه آب خنکی داشت، پیش آمد. از آن آب خوردیم. امام، علی بن مهزیار را خواست و تا بعد از عصر نزد آن حضرت بود. سپس مرا خواست. سلام کردم و اجازه خواستم دست امام را ببوسم. حضرت دستش را داد، من بوسیدم. امام مرا دعا کرد و نشستم، آنگاه برخاسته و خداحافظی کردم. وقتی از در خانه بیرون آمدم، مرا صدا کردند و فرمودند: ای ابراهیم. عرض کردم: لبیک یا سیدی. فرمودند: صبر کن. من همچنان ایستاده بودم، در حالی که مسرور، غلام ما هم با من بود. 🍃 امام دستور داد مقدار [یعنی ساعت] را نصب کنند [بکار بیندازند]. حضرت آمد، تختی برای آن حضرت گذاشتند نشست. یک تخت هم برای علی بن مهزیار در سمت چپ امام گذاشتند که روی آن نشست. من در کنار ساعت بودم. یک سنگ افتاد. مسرور [به فارسی] گفت: «هشت». امام فرمود: ثمانیه؟ گفتیم: بلی ای سرور ما. 🍃آنگاه ما بیرون آمدیم. امام به علی بن مهزیار فرمودند: فردا صبح مسرور را نزد من بفرست. ابن مهزیار او را فرستاد. وقتی وارد شده بود، امام [به فارسی به وی]‌ فرموده بودند: «بار خدایا چون» ؟ مسرور گفته بود: «نیک یا سیدی» . در این وقت [شخصی به نام] نصر [از آنجا] گذشت. 🍃 امام [به فارسی] به مسرور فرمود: «در ببند» او در را بست. آنگاه عبای خود را روی من انداخت تا مرا از نصر پنهان کند و سپس آنچه می خواست از من پرسید. بعد از آن امام با علی بن مهزیار دیدار کرده و فرمود: همه اینها از ترس نصر [که لابد یکی از مراقبان بوده] بود. علی بن مهزیار گفت: ترس من بیشتر از عمرو بن قرح است. 📚 صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۳۷ 🌹🌹❤️🍇
.🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴 شرح بیعت حضرت خدیجه سلام الله علیها با رسول خدا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما قبولِ مسئله‌ی ولایت و برائت و اقرار به آن از سوی ایشان در ابتدای بیعتِ اسلام كِتَابُ الطُّرَفِ لِلسَّيِّدِ عَلِيِّ بْنِ طَاوُسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ مِمَّا رَوَاهُ فِي كِتَابِ الْوَصِيَّةِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ: سَأَلْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ بَدْءِ الْإِسْلَامِ كَيْفَ أَسْلَمَ عَلِيٌّ وَ كَيْفَ أَسْلَمَتْ خَدِيجَةُ... 💠 سید بن طاووس از عیسی بن مستفاد روایت کند که امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: از پدرم امام صادق -علیه السلام- آغاز اسلام را پرسیدم که علی و خدیجه -علیهما السلام- اظهار اسلام‌شان چگونه بود؟ فرمود: آنگاه که رسول خدا -صلی الله علیه و آله- آن دو را دعوت کرد و فرمود: ای علی و ای خدیجه، جبرئیل نزد من است و شما را به سوی بیعت اسلام می‌خواند، مسلمان شوید تا سالم مانید و پیروی کنید تا راه یابید، آن دو عرض کردند: پذیرفتیم و فرمان می‌بریم یا رسول الله. رسول خدا (ص) فرمود: جبرئیل نزد من است و می‌گوید که اسلام شرایط و عهدها و پیمان‌ها دارد، آنها را آغاز کنید بدانچه خداوند برای خود و پیامبرش بر شما شرط کرده؛ اینکه بگویید گواهی می‌دهیم خدایی نیست جز خدای یگانه که در حکومتش شریکی نیست و زاییده نشده و پدری ندارد و همسری برای او نیست، خدایی است یگانه و خالص و اینکه محمّد -صلی الله علیه و آله- بنده و فرستاده‌ی اوست، او را به سوی همه‌ی مردم تا روز قیامت گسیل فرموده و گواهی دهیم که خداست که می‌میراند و زنده می‌کند و بالا می‌برد و فرود می‌آورد و غنی می‌سازد و فقیر می‌کند و انجام می‌دهد هر چه را که بخواهد و مردگان را از قبور بر می‌انگیزد. آن دو عرض کردند: گواهیم و گواهی می‌دهیم. سپس ادامه داد: و کامل گرفتن وضو [حتی] در ناخوشی‌ها؛ شستن صورت و دو دست و دو ساعد و مسح سر و دو پا تا کعب، و غسل جنابت در گرما و سرما و بپا داشتن نماز و گرفتن زکات از مواردی که روا باشد و به مصرف رساندن آن برای اهلش، و زیارت خانه‌ی کعبه و روزه‌ی ماه رمضان و جهاد در راه خدا و نیکی به پدر و مادر و صله‌ی رحم و دادگری در حق رعیّت و تقسیمِ برابر، و توقف در شبهات تا هنگامِ رسیدن به محضر امام زیرا نزد امام شبهه‌ای نیست، و پیروی از ولیِ امر بعد از من و شناختن او در حیات من و بعد از مرگم و پیشوایانِ بعد از او یکی پس از دیگری، و دوستی با اولیای خدا و دشمنی با دشمنان خدا، و بیزاری از شیطان رانده شده و حزب و پیروانش و بیزاری از گروه‌های تیم و عدی و امیّه و دوستان و پیروان آنها، و زنده بودن بر کیش و روش من و کیش و روش وصیّ من تا روز قیامت و مُردن بر همین عقیده، و ترک شرب خمر و ستیزه با مردم. ای خدیجه، فهمیدی آنچه را پروردگارت بر تو شرط کرده؟ عرض کرد: آری و ایمان آوردم، باور کردم، پسندیدم و تسلیم شدم. علی -علیه السلام- عرض کرد: من هم بر این عقیده‌ام. فرمود: ای علی، بیعت می‌کنی برای اسلام بر آنچه با تو شرط کردم؟ عرض کرد: آری. آنگاه رسول خدا (ص) دستش را گشوده و در دست علی (ع) نهاد و فرمود: یا علی، با من بیعت کن بر آنچه با تو شرط کردم، و اینکه از من دور کنی و بازداری آنچه را که خویشتن را از آن باز می‌داری (از من مانند خودت دفاع کنی). علی (ع) گریست و عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان، لا حول و لا قوة إلا بالله - هیچ حرکت و نیرویی نیست مگر به اذن و توفیق خدا. رسول خدا (ص) فرمود: سوگند به پروردگار کعبه که هدایت شده و رشد یافتی و توفیق پیدا کردی. و خدا تو را هدایت کند ای خدیجه، با علی بیعت کن. و او بیعت کرد با همان شرایطی که علی (ع) بیعت کرد، با توجه به اینکه جهاد بر او واجب نیست. سپس فرمود: ای خدیجه، این علی مولای تو و سرور همه‌ی مؤمنان و امام آنان بعد از من است. خدیجه عرض کرد: راست گفتی ای رسول خدا، من بر آنچه فرمودی با او بیعت کردم و خدا و تو را بر این عقیده گواه می‌گیرم و تنها گواهی و دانستنِ خدا بس است. طرف من الأنباء و المناقب، ص115 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص392 🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
.مردی که راضی به فروش قلب خود شد! این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........: حالا اگه یه ذره هم ناراحت شدی و دلت حسینی شد این داستان زیبا رو برای بقیه بفرست و دلشون رو حسینی کن. Ξ✿
.کفن دزد مردی بود كه از راه دزدیدن كفن مردگان و فروختن آنها امرار معاش می كرد و هركس كه فوت می كرد او شبانه می رفت قبرش را می شكافت و كفنش را می دزدید. این مرد روزی حس كرد كه تمام عمرش گذشته و پایش لب گور است. پسرش را كه تنها فرزندش بود صدا زد و گفت: پسر جان من در تمام عمرم كاری كردم كه لعن و طعن همه را به خودم خریدم. هیچكس در این دنیا نیست كه بعد از مردنم ذكر خیری از من بكند. از تو می خواهم كاری كنی كه مثل من وقتی پیر شدی از كارهایت پشیمان نشوی و همه ذكر خیر تو را بر زبان داشته باشند. پسر گفت: پدر! من كاری خواهم كرد كه مردم پدر بیامرزی برای تو هم كه پدرم هستی بدهند. پدر گفت: نه، دیگر هیچكس پدر بیامرزی برای من نمی فرستد. پسر گفت: گفتم كه كاری می كنم تا همه مردم یك صدا ذكر خیرت را بگویند و بگویند خدا پدرت را بیامرزد. از این موضوع چندی گذشت. مرد كفن دزد مرد. مردم او را خاك كردند و رفتند. پسرش شب آمد و كفن او را از تنش در آورد و جسدش را هم بیرون كشید و ایستاده توی قبر نگهداشت. فردای آن روز كه مردم برای خواندن فاتحه به قبرستان آمدند و این وضع را دیدند و گفتند: خدا پدر كفن دزد اولی را بیامرزد. اگر كفن را می دزدید مرده مردم را از قبر بیرون نمی انداخت. Ξ
.شایعه زنی شایعه ای درباره همسایه اش را مدام تکرار کرد. در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند. شخصی که داستان درباره او بود، عمیقاً آزرده و دلخور شد. بعداً، زنی که آن شایعه را پخش کرده بود و غیبت نموده بود، متوجه شد که کاملاً اشتباه می کرده. او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند. پیرخردمند گفت: « به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش. سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز». زن اگر چه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد. روز بعد، مرد خردمند گفت: اکنون برو و همه پرهایی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور.» زن، در همان مسیر، به راه افتاد، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده. پس از ساعت ها جستجو، با تنها سه پر در دست، بازگشت. خردمند پیر گفت: « می بینی؟ انداختن آنها آسان است اما باز گرداندنشان غیر ممکن است. شایعه نیز چنین است. پراکندنش کاری ندارد، اما به محض این که چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی کاملاً آن را جبران کنی. Ξ✿
.داستان کوتاه روزه در ماه چند جوان پیرمردی را دیدند که پنهانی غذا می‌خورد. به او گفتند: «ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟» پیرمرد گفت: «چرا روزه هستم. فقط آب و غذا می‌خورم.» جوانان خندیدند و گفتند: «واقعاً؟» پیرمرد گفت: «بله، دروغ نمی‌گویم، به کسی بد نگاه نمی‌کنم، کسی را مسخره نمی‌کنم، با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم، چشم به مال کسی ندارم، غیبت نمی‌کنم و …» بعد پیرمرد به جوانان گفت: «آیا شما هم روزه هستید؟» یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت: «خیر، ما فقط آب و غذا نمی‌خوریم!» این بود داستان روزه پیرمرد و جوان. Ξ✿ کانال ایتا داستانک ✿Ξ 📚
.📚 شنیدنی ❗️اهل بیت علیهم السلام ناظر اعمال ما هستند ❗️ می‌گوید : روزی در کنار چشمه‌ای که مُشرف به بیابان بود ، خدمت علیه السلام نشسته بودم . غذا حاضر بود . حضرت سر مبارک را بلند کرد و مشاهده نمود مردی با سرعت می‌آید . دست از غذا کشیدند . آن مرد رسید و گفت: آقا بشارت ! از دنیا رفت ! امام علیه السلام سر به زیر انداخت، رنگش تغییر کرد و صورتش زرد شد . آنگاه سر را بلند کرد و فرمود : « إِنِّی أَصَبْتُهُ قَدِ ارْتَکَبَ فِی لَیْلَتِهِ هَذِهِ ذَنْباً لَیْسَ بِأَکْبَرِ ذُنُوبِهِ ... این مرد دیشب گناهی انجام داد که بزرگ‌ترین گناهش نبود»! بعد فرمود : « وَ اللَّهِ مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارا * به خدا قسم به خاطر گناهانشان غرق شدند و داخل جهنم شدند » سپس حضرت شروع به غذا خوردن نمود . هنوز مدّتی نگذشته بود که غلام امام رضا علیه السلام آمد و عرض کرد : فدایت شوم ، زبیری مرد ! حضرت فرمود : سبب مرگش چه بود ؟ عرض کرد : آنقدر  خورده بود که از کثرت شرب خمر مرد . *سوره نوح ، آیه ۲۵ 📚منبع : بصائرالدرجات ، ج ۱ ، ص ۲۶۸ 🌹🌹🌹❤️🍇
مژد مژد کانال 🌷🌹کربلایی سید محمد حیدر طبا طبائی 🌹🌷 این کانال مداحی شور مداحی سوزناک مداحی زمینه مداحی🌺 عربی و فارسی🌺 این کانال هم جشن داره و هم روضه🌺 اگر میخواهید توی کانال عضو شوید لینک زیر را کلیک کنید👇👇👇 .. @karbalaiheydartabatabai امید وارم خوشتون بیاد و عضو شوید ممنونم یاعلی مدد