خاطرات شیطان در ماه رمضان:
قسمت اول: خسته نباشی دلاور
خدایا این چی بود که گذاشتی؟ ماه رمضان منِ دستبسته چه کار کنم با این ملت روزهدار؟ کسی که به خاطر خدا گرسنگی و تشنگی بکشه به این سادگی گناه هم نمیکنه. آخه من چه کنم؟
این دفعه تصمیم گرفتم یک کاری کنم تا روزهدارها روزه نگیرند. اگر روزه رو بیخیال بشن دیگه گول زدنشون راحت میشه. واسه همین مصمم شدم تا روزه یه جوونو باطل کنم. گفتم بعد از سحر که خوابید و صبح بیدار شد از صبح وسوسش کنم واسه روزهخواری، همینطور به وسوسه ادامه بدهم تا ظهر توی گرما مجبور بشه آب بخوره. آره... نقشه خیلی خوبیه. حتما جواب میده.
*
جوون که سحری رو خورد و خوابید، من هم میرم بخوابم؛ ولی ساعت رو کوک کردم که قبل از او ساعتِ نُه صبح بیدار بشم تا به محض بیدار شدنش وسوسه رو شروع کنم. به هر حال گفتند سحرخیز باش تا کامروا باشی.
*
لعنتی خواب موندم. امسال ساعت رو جدید نکردم، ساعتم ساعتِ قدیم بود، ساعت ده بیدار شدم. احتمالا تا حالا بیدار شده. سریع بلند میشم و میدوم سمتش. خدا را شکر هنوز خوابه. نفس راحتی میکشم و بالا سرش میشینم تا بیدار بشه.
*
یک ساعت گذشته هنوز بیدار نشده. ای کاش میتونستم ...
از فرصت استفاده کنم برم تو خوابش تا خواب شیرینی و پیتزا ببینه.
*
ساعت دوازده شد باز این جوون خوابیده. باید بروم باباش رو وسوسه کنم که کولر رو خاموش کنه. بلکه گرما و تشنگی بیدارش کنه. اما بابا هم خوابه. قرنطینه همه رو تعطیل کرده.
*
ای بابا... ساعت یک شد هنوز این بچه خوابه. لعنت به این قرنطینه که من رو هم بیکار کرده. لعنت به من که منترِ یک وجب بچه شدم.
*
عَه! این چه وضعشه؟ ساعت دو شد. مسخره! مسخرم کردی؟
*
پاشو الدنگ! پاشو علاف! ساعت سه شد! شیطونه میگه بزنم با لگد از خواب بیدارت کنم. رسما من رو گذاشتی سر کار.
*
ساعت چهار شد. ساعت پنج شد. ساعت شش... عِه! بالاخره بیدار شد. خسته نباشی دلاور! خدا قوت پهلوان. الان من توی این دو ساعت چه کار کنم؟ اصلا وقت وسوسه شدن مگر داری؟ اصلا کِی گرسنه میشی که بخوام وسوست کنم؟ تا بلند شی و نمازت رو بخونی و چرخی توی گوشیت بزنی اذان شده که. این چه وضعشه. عَه!
#محمدحسین_علیان
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
#شیطان
#وسوسه
@tanzac
زبونشون فقط یه دونه «ی» داره!
چیه همش فلسطین فلسطین؟ شما همین واژه فلسطین رو ببینید، نوشته میشه: Palestine... من از شما میپرسم. آیا اعراب اصلا P رو میتونن تلفظ کنن؟ نه میتونن؟ پس فلسطین اصلا مال اعراب نبوده!
یا مثلا میگن اسرائیلیها جوونهای فلسطینی رو میکشن! چقدر سادهایم ما... اصلا اسرائیلیا زبونشون عِبریه... عبری اصلا «ج» نداره! اینا چطوری میخوان جوون که با «ج» شروع میشه رو بکشن؟ حالا باز بگید بچه میکشن یه حرفی... ولی جوون اصلا نمیشه! (راستی اینا ج ندارن یعنی نمیتونن جوج بزنن با نوشابه؟ میرن پیک نیک چیکار میکنن پس؟ وسط متن یهو یادم افتاد اعصابم خورد شد)
البته تقصیر خوشون نیست زبونشونه دیگه... خود ما هم خیلی حرفها رو نمیتونیم تلفظ کنیم! مثلا ما تو فارسی اصلا 朗 نداریم، غذا هم 鲁木朗 با سس 乌 نمیخوریم... خب اصلا همون بهتر که نداریم! اه اه عکس غذاشو دیدم حالم بد شد!
برگردیم به بحث خودمون. حالا شما هی بزن گنبد آهنی اینا رو پاره کن! عربا که «پ» ندارن میگن «باره»! همه دنیا هی فکر میکنن ما داریم تو یه جای شیک پر از رقص نور نوشیدنی میخوریم! اسرائیلیها هم هی میگن حاجی بسه «فر» خوردیم مردم دنیا فکر میکنن شما ...
با اینا سر شوخی رو باز کردی! یکی هم نیست ترجمه کنه بفهمیم این زبون بستهها چی میگن!
خلاصه که ول کنید این فلسطینو... اینا زبونشون فقط یه دونه «ی» داره 72 ساله میگن تا قدسو پس نگیریم آروم نمینشینیم!
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#رمضان
#روزه
#ُسبک_زندگی
#قدس
#فلسطین
@tanzac
خاطرات شیطان در ماه رمضان:
قسمت دوم: دو رو خاشخاشی
بعد از اینکه حالم آنطور گرفته شد، تصمیم گرفتم که من هم مثل بقیه شب توی گوشی باشم و روز بخوابم. برای همین گوشی به دست و نت چرخان تا صبح بیدار بودم. عجب چیزهایی توی اینترنت بود. در بین این همه خدا ترس، یک کسانی بودند که من هم ازشان میترسیدم. یک سری شبهاتی بود که من هم میخواندم لبم را گاز میگرفتم.
خلاصه بعد از کلی نت گردی صبح شد. ساعت شش. گفتم که بخوابم تا خود غروب. الان با این وضعیت دیگر کسی کاری به کار من ندارد؛ پس بهتر است که خوب بخوابم. توی همین فکرها بودم که کامل خوابم برد.
هنوز ساعت هشت نشده بود که با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم. یکی دستش را گذاشته بود روی زنگ و ول کن ماجرا هم نبود. با بی حوصلگی بلند شدم و رفتم در را باز کنم. دیدم یکی از مشتریهای گناهکار قدیمم است. آمده بود با یک نان سنگک دو رو خاشخاشی و یک قالب پنیر سفید گفت: «سلام شیطونی. میخواستم صبحونه بخورم دلم نیومد تنها روزه خوری کنم. بیا بریم تو نون سرد نشده.»
اصلا منتظر تعارف من نشد و رفت تو. خدایا من چه گناهی به درگاهت کردم که اینجور باید بدخواب بشوم؟ میدانم ولی اینجور.
خلاصه آمدیم تو و سفره را پهن کردم و نشست به خوردن. یک جور میخورد که روزه دارها موقع افطار انقدر گرسنه نمیشوند.
گفتم: «چند روزه چیزی نخوردی؟»
گفت: «خیلی وقته. از سحری تا حالا»
گفتم: «خفه نشی یهو. تو چطور گشنه ات میشه؟»
گفت: «به هر حال ماه رمضونه. نمیشه سحری نخورد»
کله ام را خاراندم و گفتم: «نمیفهمم. یعنی دوست داری روزه بگیری؟»
گفت: «نگاه کن شیطون جونم. من با روزه مشکلی ندارم غیر از نخوردنش. یعنی بحث خوردنیاش که میشه طرفدار صد در صد روزه و رمضونم، فقط با نخوردن و منعهای دیگه اش مشکل دارم. و الا از همه بیشتر سحری میخورم. از همه بیشتر افطاری میخورم. از همه مهمتر زولبیا بامیه! زولبیا بامیه میخورم تا خدا هم قبول کنه»
گفتم: «خدا قبول کنه»
#محمدحسین_علیان
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
@tanzac
خدایا سلام
من اومدم مذاکره کنیم... البته از اون مذاکره خوبا که شوهرِ عمه سکینه میگفت. نه از اون مذاکره هایی که شوهر خاله زَری میگفت ! میخوام بگم نباید عید بشه!
فردا عید بشه مامانم دیگه سحری و افطاری بهم نمیده. من خیلی سحری و افطاری دوست دارم خب. شب آدم رو از خواب بیدار میکنن میگن بیا غذا بخور. بعد باز میخوابی صبح بین کلاس آنلاین صبحونه، بعدم نهار، بعدم افطار میری خونه ی فامیل غذا های خوشمزه، تازه اخر شبم شام بهت میدن...
خدایا این چجور عیدیه که وعده های غذاییم کم میشه؟ کیک و شیرینی و آجیلم که نخریدی! همون مهمونیت خوب بود دیگه... من دلم تنگ میشه برا این دو وعده غذای اضافه! مخصوصا اونجایی که همه عین مسابقه منتظرن که سوت اذان رو بزنن و شروع کنن هرکی بیشتر خورد برنده. من هیچوقت اندازه شوهر عمه سکینه نخوردم ولی بازم مسابقشو دوست داشتم.
اون دفعه هم که بعد از غذا گریه کردم به خاطر این بود که بازم فرنی میخواستم ولی دیگه جا نداشتم بخورم ولی شوهر عمه سکینه هنوز داشت میخورد. همش تقصیر خاله زَری که اول کباب آورد و سیر شدم.
حالا خدایا میشه ماه رمضون تموم نشه؟
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
#عیدفطر
@tanzac
خاطرات شیطان در ماه رمضان:
قسمت3: اون قضیه منتفیه!
چقدر بدبختم من. یک بلایی سر من اومد که مجبور شدم که اون کاری نمیخواستم رو بکنم.
چه بلایی؟ میگم براتون. چه کاری؟ اینم میگم براتون.
خلاصه اوضاع انقدر بحرانی شد که مجبور شدم دست به دعا بشم و از خدا بخوام که کمکم کنه. نخندید دارم جدی میگم.
دستهامو بلند کردم و گفتم: «یا الله و یا رحمن و یا رحیم...» نه. من که با این اسماء خدا رو صدا نمیزنم. اینجوری گفتم: «یا منتقم و یا مذلل! یا مضل الظالمین و الکفار! خدایا! یادت هست دیشب دعا کردم که کاری کن مردم روزه گرفتن را فراموش کنند؟ خواستم بگویم اون قضیه منتفیه.»
الان میخواهید بگید این چه طرز دعا کردنه. آخه به جای اینکه ملت روزه گرفتن یادشون بره، روزه یادشون رفت. یعنی چی؟ باید خاطره امروز رو تعریف کنم تا بفهمید.
دیشب نشستم کلی فکر کردم که چطوری بتونم مانع روزه گرفتن مردم بشم. تا به یک راه حل جدیدی رسیدم. همون شب نشستم و کلی دعا کردم که خدایا یک کاری کن ملت روزه گرفتن یادشون بره.
خودم هم کلی کتاب روانشناسی در مورد فراموشی و راه های فراموشی خوندم. نشستم کنار یک جوون و تمام تکنیکهای فراموشیرو روش پیاده کردم که کلا یادش بره روزه بگیره ولی از شانس همیشه بدم سحری خورد و نیت روزه کرد و خوابید.
من فکر کردم تمام تکنیکهای فراموشیم جواب نداد ولی نگو با تأخیر جواب میده.
ظهر که از خواب بیدار شد یادش نبود روزه است. دوتا لیوان چایی با کره و عسل و پنیر و گردو و آب پرتقال و شیر کاکائو با خامه عسل خورد. نامرد حالا که یادش رفته بود، صبحونه هتلی برای خودش درست کرده.
تمام این مدت یادش رفته بود روزه است و روزه اش سر جاش بود. ولی آخه زولبیا و بامیه که بخوری دیگه باید بفهمی ماه رمضونه دیگه. این دیگه نامردیه. اصلا این هیچی. دو ساعت بعدش برای ناهار، چلوکبابِ باقی مونده افطار دیشب رو گرم کرد و خورد. دیگه باید یادت بمونه که افطاری رو واسه چی خوردی. ولی کلا یادش رفته بود که روزه است و ما رو حسابی چزوند.
خلاصه دو ساعت مونده بود به افطار تازه یادش اومد که روزه بوده و افطار هم با اخلاص تمام خورد و روزه اش هم درست موند. تمام تلاشهای ما هم هیچی به هیچی.
خدایا! سریع الحسابا! شدید العقابا! داشتیم؟!
#محمدحسین_علیان
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
@tanzac
دلتنگیهای رمضان
+ سلام بینندگان. با شما هستیم با یکی دیگر از مصاحبههای ما. خب ماه رمضون داره تموم میشه. میریم ببینیم مردم دلشون برای چیِ ماه رمضون تنگ میشه؟ برای اینکه وقت شما مخاطبان گرفته نشه دیگه سوال من پخش نمیشه و فقط جواب شهروندان پخش میشه.
- زولبیا بامیه.
- سریالهای وحشتناک. جن و روح.
- سریالهای تکراری تلوزیون.
- حشمت فردوس. البته توی ماه رمضون نبود ولی بود.
- خواب تا بعد از ظهر بدون اینکه کسی گیر بده. البته بقیه سال هم تا بعد از ظهر میخوابم ولی فقط توی ماه رمضونه که گیر نمیدن.
- حلیم معجون. آخ جون.
- بد بیدار شدن واسه سحری.
- دعای سحر که تا حالا نخوندمش ولی از بس تلویزیون پخشش کرد، حفظ شدم.
- من که دلم برای گشنگیهای ماه رمضون تنگ میشه. گرسنگی که بهم فشار میآورد دیگه روم نمیشد گناه کنم.
- من دلم برای نمازهای ماه رمضون تنگ میشه که یک حال دیگه داشت.
- فقط شبهای قدر و پذیرایی بین جوشن کبیر
- من دلم برای تو تنگ میشه آقای مصاحبه گر!
+ با تشکر از ببیندگان. انشالله که همه از این ماه استفاده کامل رو کرده باشیم. خداحافظ شما.
#محمدحسین_علیان
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
@tanzac
ولدی! جعلَ اللهُ لک المال و المنال فلا تُقسِّمها بینَ الناس و لا تجعل لناس الیهما سبیلا. لک الحقوقُ النجومیُّ و الاختلاسُ بشرط احترام الناس.
لذا دلبندم! در این ماه مبارک به فقرای امت از فرماندار و رُئَسای ادارات افطاری نیک دِه که از یاریات فروگذار نکنند اما دیگران، فَلا!
فرزندم! بدان، هر آن که پای اندر سنِّ بالای شصت نهد، دیگر به دنیا و اهل آن رغبتی نخواهد کرد و چنین مپندار که پدر پیرت اگر بیش از جوانان راهِ مال و منال دنیا را میپوید، اندر پی منفعت خویش است. هیهات! که ما پیران فقط و فقط از آن جهت که زخم خورده این چرک کف دست گشتهایم، با پارو کردن این زر و دینار دنیایی، جان خویش را سپر بلای شما جوانان میکنیم و سپس با بذل و بخششهای بیاندازه و بی حد و حصر، مثل نوعروسی که خاکها را با جارو به این سو و آن سو میریزد تا والده شوهرش را گول بزند، این چرک کف دست را دور میریزیم تا به دست نااهلش نیفتد و خود را بدان زخم نزند. و تو نیز که - نَصَرَکَ الله فی دریافت الحقوق - ولد خلف ما باش و تا میتوانی این هیولای پلید را از مردم دور دار تا خود را بدان هلاک نکنند.
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
#افطار
خدایا توی ماه رمضون دست و بال شیطون رو بسته بودی، من به یه سری از آپشن های نفس اماره ی خودم پی بردم که فکر کنم دیگه خودکفا شدم... خواستی این بیشرف رو زودتر بندازی جهنم هیچ دوشواری نداره! هر وقتم کم آوردم دوره های اساتید بزرگوار ایشون توی سیاسیون هست مشکلی پیش نمیاد.
خودمون قشنگ همه بنده هات رو آزمایش میکنیم، اون وسط مسطا هم دو قرون کاسب میشیم، این بدبختم الان بیکار تو دنیا میچرخه حیفه! آره قربونت از طرف منم یکی بزن پس کَلش بگو اون کاره خیلی بد بود یادم دادی خودم شرعیش کردم! خودش در جریانه!
راستی این نفس لوامه خودشیرینتم جمع کنا! داره اشتباه میزنه! یه لیوان آب میخوام بخورم سیستمش بای دیفالت رفته روی روزه عذاب وجدان میده بهم... لامصب امروز عید فطره روزه حرومه... اه! قشنگ آدمو یاد اون خودشیرینای کلاس میندازه که خود معلم میگفت امتحان نمیگرفت این میگفت: آقا درس رو نپرسیدید!
دفعه بعد بپیچه به پر و پام باز یه کاری میکنم تا ماه رمضون بعدی عین خرس بخوابه! خلاصه از ما گفتن بود؛ آره قربونت!
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
#عیدفطار
@tanzac