تعارف نکن آبجی. یه قلاده بنداز گردنش بگو روزی ده بار پارس کنه واست.
#علی_بهاری
#باد_معده_فمینیستی
@tanzac
از خرس ولنتاین تا خرمای ذیالحجه
🔶 من، محسن فراهانی، سوگند یاد میکنم که در تمام طول زندگی پربرکتم، هرگز روز #ولنتاین را به رسمیت نمیشناختم. حتا اگر خواستگاری میرفتم یا جلسه آشناییای شرکت میکردم، اولین سوالم بعد از پرسش در مورد میزان اعتقاد به ولایت مطلقه مقام معظم رهبری، سوال در مورد این بود که آیا شما ولنتاین و این قرتی بازیها را قبول دارید یا خیر؟ اگر قبول داشت که درجا بای فور اور میکردم. اگر نداشت تازه میرفتم برای سوال بعدی که اعتقاد به رجعت بود.
🔶 اما نمیدانم در این مورد آخری که منجر به ازدواجم شد، ذوق زده شده بودم؟ عشق کور و کرم کرده بود؟ نمیدانم چه شد که فراموش کردم این سوال مهم را بپرسم و بعد از پرسش در مورد میزان اعتقاد به ولایت مطلقه مقام معظم رهبری یک راست رفتیم سر انتخاب اسم فرزندانمان که شدند آقا بیوک و جوآنا خانم. اسمهای تورج و نیکولا و صفدر و اسکارلت هم رزرو شدند.
🔶 حالا همسر محترمه کلید کردند که من کادوی ولنتاین میخواهم. هرچه میگویم همسر عزیزم این رسمها مال بلاد غرب وحشی است به خرجش نمیرود که نمیرود. میگوید پس هدیه سپندارمذگان میخواهم. میگویم عزیزم ما یک خانواده مذهبی هستیم و هرچه داریم از حب حسین و مسیر کربلا داریم. این رسمها مال دوران طاغوت و غیراسلامی است. میگوید پس چرا به مناسبت لیلةالاحبک یا همان ذیالحجه مذگان چیزی برایم نخریدی؟
.
🔶 خلاصه امشب باید بروم هدیه اسلامیزه شدهی ولنتاین را بخرم. به جای خرس گامبالوی قرمز ولنتاین، یک عروسک شیر تعزیه میخرم. از آنها که فشارش بدهی بگوید: یا لثاراتالحسین. به جای قلب نرمالوی قرمز هم کتاب یادت باشد و ریحانه بهشتی را میخرم. به جای ادکلن کالوین کلین هم ۱۰۰ گرم عطر تیرُز میخرم طوری که در جعبه را باز کنی، بوی حرم فضا را پر کند و ناخودآگاه بلند بگویی: آمدهام ای شاه پناهم بده. به جای شکلات و کیتکت هم از خرمای خاصویی اعلا استفاده میکنم. به جای ماگ و قهوه هم مای بارد میخرم. به جای جملات انگیزشی یا عاشقانهای که داخل این بطریهای شیشهای میگذارند و مثلا مینویسند: برو به سوی عشق، مینویسم: حرک زائر.
روی جعبه هم مینویسم: همسر عزیزم روز عشق بر تو مبارک. از طرف شوهرت محسن، فرزندانت بیوک و جوآنا و در صورت توان تورج و نیکولا و صفدر و اسکارلت.
خلاص
#ولنتاین
#محسن_فراهانی
@tanzac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی طرفدارت به جای شاخه گل، گل واقعی بهت میده.
#علی_بهاری
@tanzac
همبند حجت خدا!
یکی از دوستانم چند سال پیش به خاطر پخش شبنامه علیه رئیس مجلس وقت، به زندان افتاد. بگذریم از این که یک ماه در حبس بود و وقتی برگشت دو سال خاطره تعریف میکرد. بقیه ماجرا را از زبان خودش بشنوید:
در زندان با یک امام زمان همبند بودیم! با او در حیاط والیبال بازی میکردیم و در بوفه ساندویچ میخوردیم. یک روز سر ادعای امامتش شرطبندی کردیم. تصمیم گرفتیم یک کار خارق العاده در نظر بگیریم که اگر توانست انجام دهد به او ایمان بیاورم و برایش یک سوسیسبندری از بوفه بگیرم و اگر نتوانست او برایم یک همبرگر دستی بگیرد و بیخیال ادعاهایش شود. گفت: «من میتونم پیشبینی کنم غذای امروز چیه؟» گفتم: «خوب چیه؟» گفت: «ماهی سرخکرده با خرما و نون محلی.» گفتم: «داداش اون غذای زندان زاویرا بود و یوسف پیغمبر هم زندانیش بود. اینجا لنگرود قمه و تو داری آب خنک میخوری!» گفت: «تو کاری نداشته باش به این کارها. امشب غذا ماهی و خرما و نون محلیه.» گفتم: «خدا کنه. من که خسته شدم از سیبزمینی آبپز و تخممرغ آشغال» نفس عمیقی کشید و گوشه زندان افتاد به خاک. سر به سجده گذاشت و شروع کرد به مناجات. اشک میریخت و ضجه میزد ...
@tanzac
میشنیدم چه میگوید: «خدایا تو رو به حرمت اجداد طاهرینم، تو رو به قداست نبی مکرم اجازه نده این نامردها که من رو مظلومانه زندانی کردن جلوی بیدار شدن این جوون رو بگیرن. خدایا نور هدایتت رو بر قلب پاک این جوون بتابون و این کمترین رو سربلند کن. برحمتک یا ارحم الراحمین» از سجده بلند شد تمام صورتش خیس اشک بود. تحت تاثیر قرار گرفتم. لحظهای در دلم گفتم: «نکنه حق با این باشه. نکنه تا الان دربارهاش خطا میکردم.» متوجه تردید من شد. شال سبزش رو بست به دور کمر و گفت: «نگران نباش. ما اهل بیت بخشندهایم. کسی خطا بکنه دستش رو میگیریم و به روش نمیاریم.» گفتم: «خدا حفظتون کنه و به من بصیرت بده.»
تا موقع شام، در استرس بودم و نگرانی. نکند در این ایام حرمت حجت خدا را زیر پا گذاشته باشم. بالاخره استرس تمام شد و چشم بصیرتم باز. شام را آوردند: املت گوجه با پیاز!
#علی_بهاری
#مهدویت #آخرالزمان #انتظار
@tanzac