فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به یاد آن ملکه سفر کرده...
#تاریخاتور
قسمت یازدهم
🖋 نویسنده: اعظم سادات موسوی
🖍 کاریکاتوریست: سید محمدجواد طاهری
🎙 گوینده: پیمان غفاری پناه
⭕️ نسخه با کیفیت بالاتر این قسمت را از کانال راهراه مدیا در آپارات ببینید:
https://aparat.com/v/7pQZo
#کش_ماست
🔺🔺
طنزیم| @tanzym_ir
هدایت شده از وطنز
برگزیدگان پنجمین جشنواره شعرطنز امضای کری تضمین است
🔸 از مجموع ۱۶۰ اثر ارسالی که در این دورهی جشنواره شرکت کرده بودند، با داوری آقایان مهدی پرنیان و عباس احمدی، برگزیدگان انتخاب شدند
🥇 سعید سلیمانپور
🥈 زهرا آراستهنیا
🥉 ابوالقاسم سیفی
🏅 شایستگان تقدیر:
حسن ملکان
امیر یزدی
فهیمه انوری
مینا گودرزی
لیلا تندرو
تبریک و خداقوت به همهی برندگان و شرکتکنندگان، به امید موفقیت روزافزون همه عزیزان
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔بله: ble.ir/vatanz 🇮🇷
🆔ایتا: eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷
🆔تلگرام: t.me/vatanz_ir 🇮🇷
ویکی پدیا شبیه این آدماس که درمورد شیر دلاور تا سگدست خاور اطلاعات دارن؛ عین یه اقیانوس! منتها به عمق یک سانتی متر...!
🔺زینب ناجی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
کپی ممنوع!
روز اول درخواست وام تولد بچه تو بانک
+ خب کپی تمام صفحات شناسنامه خودت و خانمت رو هر صفحه توی یه برگه A4 میگیری با اصلش فردا برام میاری. حتما هم از این کافی نت کنار بانک بگیر. کافی نت دیگه باشه قبول نیست.
روز دوم
+ خب فردا کپی تمام صفحات شناسنامه نوزاد با اصلش رو بیار.
روز سوم
+ کارمند مسئول وام مرخصی تشریف دارن. اون هفته بیا
هفته بعد
+ هنوز نیومدن.
آخر هفته بعد
+ واست تاریخ ۳ ماه دیگه رو زدم.
۳ ماه بعد
+ سیستم قطعه. فردا بیا
فرداش
+ ۳ تا ضامن کارمند با گواهی کسر از حقوق و چک معتبر.
یک سال بعد
+ برو فردا کپی مدارک فوت بابابزرگ خودت و ۳ تا ضامنهات رو بیار.
بیا این پرونده و مدارکتم ببر محضر کنار بانک، همه رو برابر اصل کن بیار.
این داستان ادامه دارد...
🔺محمد مطلبی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
🔹گذر روزگار بر رژیم صهیونیستی
🔸سوکاغ* نخور باباه!
✍#فاطمه_بحرکاظمی
🌐در سایت: https://yun.ir/tvgb96
روزنوشتهای اخیر یک کاربر فضای مجازی بهنام «مناخم-۷۰۷»؛ یکی از خلبانهای نیروی هوایی رژیم صهیونیستی
سهشنبه:
فردا مراسم نکبتی دانشآموختگی ما است. مامانم سر چشموهمچشمی با عمهام که پسرش خلبان است، وادارم کرد وارد نیروی هوایی شوم؛ اگرنه الان سر شغل رؤیاهایم، یعنی گاوداری بودم. اگر گوگوخاخ، گاو عروسکیام، در مدت آموزش همراهم نبود، تا حالا از ترس، هفت تا کفن پوسانده بودم. این یارو «بنی گانتز» قرار است برای مراسم فک بزند. اَه! من میتوانستم فردا بهجای دیدن گانتز، کلّی گاو ببینم، اما حیف که مامان نگذاشت!
چهارشنبه:
چه مراسم خری بود! تنها خوبیاش آن ماستمیوهایهای روی میز پذیرایی بود. همه، میز پذیرایی را میپاییدند و هیچکس جز ایگالِ خودشیرین که جلوی من نشسته بود، به زرزرهای گانتز گوش نمیکرد. بهخاطر آن تشویقهای چندشناکی که خودش تنهایی تقدیم گانتز میکرد، میخواستم همچین با لِنگم به پشت صندلیاش بکوبم که شُشهایش بترکد! آخرش فقط شش ماست به من رسید! وحشیها نگذاشتند بیشتر بردارم!
پنجشنبه:
امروز صبح ایگال یک روزنامهی هاآرتص را دستش گرفته بود و از عصبانیت کوآککوآک میکرد. ما هم با نیشهای باز از او فیلم میگرفتیم! هرچه که این کُرّهبُز را دِق بدهد، مایه مسرت همهمان است! روزنامه را از او گرفتم تا بلند بخوانم و حرصش بدهم، اما با بچهها پس افتادیم! نوشته بود گانتز دیروز توی مراسم ما گفته است که داریم برای حمله به ایران آماده میشویم و شما تازهخلبانها را هم میخواهیم در عملیات حمله به تأسیسات هستهای ایران، تازهداماد کنیم! بعد هم نوشته بود که حرفهای گانتز فقط بلوف و سوکاغخوری است و ما اصلاً نه خر داریم و نه خرسوار که بتوانیم حریف ایران بشویم! به اینجا که رسیدم، ایگال روزنامه را با دندان پاره کرد. گوگوخاخ را توی دستم فشردم تا آرام شوم. از چشمهای همه، بهجز آن ایگال بیکله، میخواندم که میخواهند فلنگ را ببندند… من هم که همیشه پِلَنِ B را توی شکم گوگوخاخ، جاساز کردهام، اما نامردم اگر قبلش، با غلتک از روی ایگال رد نشوم!
سوکاغ: شکر به عبری
📍سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
طلا و مس
گام دیگر کلمب برای آشناسازی بومیان سرزمین جدید با حقوق بشر، فهماندن نسبت «طلا و مس» به انها بود! او و یارانش همهی بومیان بالای ۱۵سال جزیرهی کیکائو در آمریکای مرکزی را مجبور کردند تا هر سه ماه مقداری معین طلا جمعآوری کرده و به کلمب تحویل بدهند و بهجای آن حلقهای مسی به گردنشان اویزان کنند.آن وقت هر سرخپوست بالای ۱۵سالی که گردنش فاقد حلقهی مسی بود به صورتی مختصر جریمه میشد. جریمهاش هم این بود که یک دستش را قطع میکردند تا از خونریزی بمیرد.
#تاریخ_مستطاب_آمریکا
🔺 محمدصادق کوشکی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
ولی شاه انقد ساده زیست بود که حتی بعد رفتنش هم مردم میگفتن شاه فراری شده، سوار گاری شده.
یعنی حتی حاضر نشده با هواپیما فرار کنه با گاری رفته...
🔺زینب صفی🔺
طنزیم|@tanzym_ir
کسی میرود که آمده باشد، نه آنکه ریشه در این خاک دارد
[ریشههای خود را بین دلارها در چمدان چپانده و به فرودگاه می رود]
#فرار_شاه #علی_کریمی #حمید_فرخ_نژاد
🔺زهرا جاودانی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
گاری سواری هوایی
۲۶ دی
روزی مثل امروز در سال ۱۳۵۷، شاه (ممدرضا به فتحه میم اول و سکون میم دوم، نکند انتظار دارید رضا را هم اِعراب گذاری کنم!) رفت. البته در رفت، شاید هم در به در رفت.
قضیه اینجوری شروع شد. شاه که دست به فرارش ملس بود و تا تقی به توقی میخورد، دست عیال وقت (والا ما که گیج شدیم، چون هر دفعه یکی بود) را میگرفت، بقچه و بندیل آماده را که دم در کاخ، توی زیرپله، کنار گنجه، پشت تابلو باباشاه و داخل چند عدد کانتینر قائم کرده بود را میزد زیر بغل و میرفت یک دوری بزند و برگردد. البته قبل از رفتن هم میگفت: «شما تا کی باز هستید، چیز ببخشید، شما تا کی آرام میشوید که من همون موقع بیام؟»
مردم هم با شعار «تا مرگ شاه خائن، نهضت ادامه دارد» اعلام کرده بودند که ما هیچ جا نمیرویم و همینجا هستیم. البته شاه که بار اول در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ه.ش. با استمداد از امریکا، اعوان و انصار ملکه، شعبان عاری از مخ و پری بلنده و نیز همراهی جمعی از اراذل و اوباش مرکز و حومه که اهل حساب و کتاب بودند، به حساب مردم رسیدن و کتاب زندگی بعضی را بستند.
اما بعد از گردیدن چرخ گردون، بار دیگر که شاه به خنسی خورد و موتورش واشر سرسیلندر سوزاند، جمع کرد و به هوا رفت. البته در نوع رفتن بین برخی ار راویان، اختلاف نظر است که آیا با هواپیما به هوا رفت؟ یا منطبق بر شعار «شاه فراری شده، سوار گاری شده» سوار گاری و سپس فراریده شده است. هرچند نوع رفتن چیزی از ارزشهای رفتن نمیکاهد.
قضیه اینجورکی ادامه داشت که شاه این بار هم دست به پاچه شلوار اجانب شد؛ ولی زهی خیال باطل که این تو بمیری از آنها نیست. حتی امریکا با لشکرش هم بیاید، توفیری نمیکند. مردم هم که دیگر سر از پا نمیشناختند، رفتن دانمارکی رِ آوردند و با شعار «شاه در به در شده، ساواک بی پدر شده» و حفظ موازین شرعی به جیغ و دست و هورا پرداختند.
🔺محمدعلی النجانی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
بهوقت تهران
سهشنبه - ۱۳۵۷/۱٠/۲۶
ساعت ٠۸:٠٠ - دکهی روزنامهفروشی:
- راه که نمیدین ما هم ببینیم، حداقل یکی بلندبلند بخونه.
+ گوش بدین دارم میخونم. به گزارش خبرگزاری فرانسه، شاه و شهبانو به مصر میروند. شاه امروز بعد از رأی اعتماد مجلس به بختیار، ایران را ترک میکند.
- خود بختیار هم راضی به زحمت نیست والا... زودتر حرکت کنن که یهوقت سر سفره نرسن؛ خوبیت نداره!
ساعت ٠۹:٠٠ - مجلس شورای ملی:
بختیار: (درحال زمزمه) امشب چه شبیست شب مراد است امشب... آخ نیناینینای نینانینا نای نانانای...
ساعت ۱٠:٠٠ - فرودگاه مهرآباد:
کفتر جلد فرودگاه: بق بقووووووه! این گاردیها رو ببین... حالا لازم هم نیست اینقدر تنگ، فرودگاه رو قرق کنین... بعد هوا نمیرسه، همون گاگول فراریتون خفه میشه یهوقت!
ساعت ۱۱:۳٠ - فرودگاه مهرآباد:
شاهین (هواپیمای بوئینگ ۷٠۷ اختصاصی محمدرضا): ایش! افادهها طبق طبق! با دو تا هلیکوپتر جداگانه اومدن! بد نباشه یهوقت من دوتاییشون رو دارم با هم میبرم! جاشون تنگ نباشه، ستون فقراتشون اوخ بشه!
ساعت ۱۲:٠٠ - فرودگاه مهرآباد:
محمدرضا: یک مدتیست که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت.
صدای مغز فرح: آره جون تاجالملوک! عُرضه نداشتی؛ نایبالسلطنه که داشتی! یه گوشه میتمرگیدی، خودم یادت میدادم چهجوری مملکتداری میکنن!
محمدرضا: ضمناً من گفته بودم که تا خیالم راحت بشه و دولت مستقر بشه، بعد مسافرت خواهم کرد.
صدای مغز فرح: ای که کفنپوش بشی، من هم خیالم راحت بشه! حیف اون لباس دنبالهدار با یک کیلو طلاش که روز تاجگذاریِ توی خرفت پوشیدم! یعنی روز تاجگذاریم که حالا تو هم بودی!
مصاحبهکننده: اعلیحضرت چه مدت در مسافرت خواهند بود؟
محمدرضا: بستگی به حالت مزاجی من خواهد داشت البته، از الان که نمیتوانم بگم.
صدای مغز فرح: ای که حالت مزاجیت رو خودم چال کنم!
ساعت ۱۳:٠٠ - فرودگاه مهرآباد:
افسر گارد: قرررربون اشکهاتون بشم اعلیحضرت! اوضاع مزاجیتون خرابه که اینقدر دلنازک شدین. هوای مصر هم که برای اختلالات مزاجی عالیه! میخواین لُپتون رو بوس کنم که دیگه گریه نکنین؟
محمدرضا: نع! همین دستم رِ ببوس! حواست باشه دستم رِ تُفی نکنی.
ساعت ۱۳:٠۸ - فرودگاه مهرآباد:
شاهین: رفتم... رفتم و بار سفر بستم... نای ناناینای، نای ناناینای نای!
ساعت ۱۴:٠٠ - خیابانهای تهران:
- آهاااا... شُله... این کمره یا شاهفنره!
+ ببین، یاد بگیر! اینجوری پشتک میزنن؛ نه اونجوری!
ساعت ۱۶:٠٠ - خیابانهای تهران:
- برییییید کنار که نیفته روی سرتوووون!
+ این چندمیت بود که امروز انداختی؟
- نمیدونم؛ تعداد مجسمهها از دستم دررفته... تازه برای کلی از عکسهاش هم گوش و سبیل گربهای کشیدم.
🔺فاطمه بحرکاظمی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
شرایط تو خونه ما اینطوریه که برای رفتن به اتاق های دیگه، فقط چترمون رو برنمیداریم.
🔺محمد مطلبی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
در من فرماندهی نیروهای واکنش سریعی در انتظار بلعیدن اولین دانه خرماست، که فرمان بمباران جوشهای سراسری را صادر کنند...
🔺زینب ناجی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
1337335554_1013470596.mp3
4.08M
📻 نَقلهای ننه صفا
قسمت ششم: هماکنون کودتا! - بخش سوم
(کودتای ۲۸ مرداد)
🖌🎙 کاری از:
فاطمه بحرکاظمی
زهره کاظمزاده
محمدرضا اسلامیفر
هانیه سادات حسینیزاده
صدیقه شفیعپور
علی شهبازی
🔺طنزیم🔺
طنزیم| @tanzym_ir
هموطن عزیزی که با کلاه و پلیور و جوراب پشمی توو خونه راه میری، دمت گرم! فقط ببین وقتی پنجرههای خونهت بازه و پکیجت روی بالاترین درجه فردای آزادی به جای رقصیدن باید دنبال هیزم و پهن باشیا
از ما گفتن بود!
🔺زینب ناجی🔺
طنزیم| @tanzym_ir
اینروزا قطع کردن vpn شده مثل قطع کردن سیم بمب ساعتی!
🔺سوده پاکاری🔺
طنزیم| @tanzym_ir
به حدی در مصرف انرژی دقت عمل دارم که امروز متوجه شدم، داخل خونمون سرد تر از بیرونه .
🔺فاطمه دهقان🔺
طنزیم| @tanzym_ir
ما کارمون با یه درجه کم کردن بخاری راه میفته، شما به فکر فرغون پهن و پشکل خودت باش
🔺سوده پاکاری🔺
طنزیم| @tanzym_ir