19 محرم الحرام :
حرکت کاروان کربلا به سوی شام:
در این روز اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.
(الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 114)
زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السّلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.
(ابصار العین فی انصار الحسین علیه السّلام: ص 133)
۞ ۞ ۞
#تاریخ_عاشورا
#کانال_تقویم_شیعه
20 محرم الحرام :
دفن بدن جون در کربلا
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
(منتخب التواریخ: ص 311)
جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السّلام او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السّلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السّلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السّلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز .
جون خود را بر قدمهای مبارک امام حسین علیه السّلام انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟ لذا عرضه داشت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبداللَّه، لطف فرموده مرا بهشتی نمائید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و روسفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می گفت و گریه می کرد به حدّی که امام حسین علیه السّلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیّت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت کرد و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیه السّلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السّلام: بار الها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السّلام محشورش نما.
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منّور و بویش معطر بود.
(وسیله الدارین فی انصار الحسین علیه السّلام: ص 115)
۞ ۞ ۞
#تاریخ_عاشورا
#کانال_تقویم_شیعه
از مصائب راه شام:
سر مقدس حسين عليه السلام در دير راهب
كاروان همراه اسيران به سوي شام حركت مي كرد در مسير راه به دير راهب عبادتگاه روحاني بلند پايه مسيحيان رسيدند مامورين در كنار آن دير براي رفع خستگي و خوردن غذا توقف نمودند سرمقدس امام حسين عليه السلام روي نيزه بود و گروهي نگهبان از آن نگهباني مي كردند مامورين و نگهبانان سفره غذا را انداختند مشغول خوردن غذا شدند ناگاه ديدند دستي پيدا شد و بر صفحه ديوار دير راهب چنين نوشت:
اترجوا امه قتلت حسينا*** شفاعه جده يوم الحساب
آيا آن امتي كه حسين عليه السلام را كشتند اميد به شفاعت جدش در روز قيامت دارند؟
يكي از آنها نقل مي كند: با ديدن اين منظره وحشت زده شديم يكي از ما برخاست تا آن دست را بگيرد ولي آن ناپديد شد.
بار ديگر مشغول خوردن غذا شديم باز ديديم همان دست آشكار شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت :
فلا والله ليس لهم شفيع *و هم يوم القيامه في العذاب
نه به خدا سوگند براي قاتلان حسين عليه السلام شفيعي نخواهد بود و كسي از آنها شفاعت نكند و آنها در روز قيامت در عذاب هستند.
باز همراهان ما برخاستند تا آن دست را بگيرند بار ديگر آن دست ناپديد شد آنها بازگشتند و به خوردن غذا مشغول گشتند باز ديدند همان دست ظاهر شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت:
و قد قتلوا الحسين بحكم جور* و خالف حكمهم حكم الكتاب
انها حسين عليه السلام را از روي ظلم و ستم كشتند و بر خلاف حكم قرآن رفتار نمودند.
ناگزير دشمنان از غذا دست كشيدند در اين هنگام راهب مسيحي از ميان دير نگاه كرد ديد از بالاي سر مقدس حسين عليه السلام نوري به آسمان كشيده شده و نگهباناني كنار آن سر هشتند راهب از آنان پرسيد: از كجا آمده ايد؟
آنها گفتند: از عراق پس از جنگ با حسين عليه السلام مي آئيم.
و طبق روايت ديگر نگهبانان سر مقدس امام را روي نيزه بلند در يك جانب دير راهب نهاده بودند (و به زمين نصب كرده بودند) وقتي كه آخرهاي شب شد راهب زمزمه اي مانند زمزمه رعد و تبسيح و ذكرالهي از آن سر شنيد نگاه كرد ديد از ناحيه آن سر تا پيشاني آسمان نوري كشيده شده است ناگاه ديد دري از آسمان گشوده شد فرشتگان دسته دسته از آن در فرود مي آمدند و
مي گفتند:
السلام عليك يا ابا عبدالله السلام عليك يابن رسول الله
راهب با ديدن اين مناظر سخت وحشت زده شد و بي تابي نمود و به نگهبانان گفت: همراه شما چه كسي است؟
آنها گفتند: سر يك نفر خارجي است كه به سرزمين عراق آمد و خروج كرد و عبيدالله بن زياد او را كشت.
راهب گفت: اسم او چيست؟
گفتند: حسين بن علي عليه السلام نام دارد.
راهب گفت: حسين پسر فاطمه دختر پيامبرتان؟
گفتند: آري
راهب گفت: واي بر شما سوگند به خدا اگر عيسي بن مريم داراي پسر بود ما آن را با حدقه چشم هاي خود نگه مي داشتيم ولي شما پسر دختر پيامبرتان را مي كشيد سپس گفت: من حاجت و تقاضائي از شما دارم.
آنها گفتند: آن تقاضا چيست؟
راهب گفت: در نزد من ده هزار دينار پول هست كه از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگيريد و اين سر مقدس را تا هنگامي كه از اينجا كوچ مي كنيد به من بسپاريد و هنگام كوچ به شما تحويل مي دهم. آنها به رئيس خود گفتند رئيس موافقت كرد آنها از راهب آن پول را گرفتند و سر مطهر را تحويل او دادند.
راهب آن سر را گرفت و نشست و پاكيزه كرد و با عطريات خوشبو نمود سپس آن را در پارچه حريري نهاد و بر دامنش گذارد و همچنان تا صبح گريه و نوحه مي كرد.
تا اينكه نگهبانان سر را از او مطالبه كردند او خطاب به سر گفت: اي سر! سوگند به خدا من اكنون غير خودم را نمي توانم حفظ كنم در محضر جدت محمد صلي الله عليه و آله گواه باش كه من گواهي مي دهم كه معبودي جز خداي يكتا نيست و محمد صلي الله عليه و آله بنده و رسول خدا است در پيشگاه تو قبول اسلام كردم و من غلام تو هستم.
سپس راهب به آنها گفت: به رئيس خود بگوييد اينجا بيايد تا من دو كلمه با او حرف دارم به او بگويم.
آنها به رئيس خود گفتند او به حضور راهب آمد راهب به او سفارش كرد كه اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياورد تا بي احترامي به آن نشود ولي او نصيحت عابد را گوش نكرد.
اقتباس از معالي السبطين ج2 ص 125 تا 127
از كربلا به شام چو پيمود مرحله * آن كاروان بي كس و بي زاد و راحله
زان كشتگان چو مرحله اي مي شدند دور * دوري ز صبر بود به هفتاد مرحله
تا شام در مقابل زينب سر حسين * كرده است مهر و ماه تو گوئي مقابله
گفتي فراز نيزه سر آن بزرگوار * نام خداي بود پس از مد بسمله
زان ناكسان هر آنچه به آن بي كسان رسيد*** با هيچ كافري نكند اين معامله .
از وصال شيرازي
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa
۲۵محرم الحرام
شهادت امام سجاد علیه السلام:
تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام
پس از واقعهی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟»
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بیاینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح در دست، هر چه میخواهد بگوید، تا وقتی به بستر میرود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور میشود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور میشود. من هم به جدّم اقتدا میکنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من میدهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبهی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه میکرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»
امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.
در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که میخواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است.
زمان شهادت امام سجاد علیه السلام
همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری.
« حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالیکه 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.
بحارالانوار جلد ۴۵
قاتلین آن حضرت
امام زين العابدين عليه السلام در سن 57 سالگي با زهري كه وليد بن عبدالملك يا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسيدند. اين در حالي بود كه 34 يا 35 سال بعد از واقعه كربلا در مصائب جان گداز شهادت پدر و برادران و عمو و بستگان و اسارت عمهها و خواهرانش، گريان بودند.
امام باقر عليه السلام آن حضرت را تجهيز نمودند و در بقيع كنار قبر عموي مظلومش حضرت مجتبي عليه السلام به خاك سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر كثرت فوت فقهاء و علماء «سنة الفقهاء» گفتند.
در شهادت آن حضرت اقوال ديگري نيز وجود دارد: 12 محرم، 18 محرم، 19 محرم، 2 صفر.
(منتهي الامال: ج 2، ص 37. الوقايع و الحوادث: ج 4،)
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa
خراشهاي بدن امام سجاد (ع)
هنگامي كه امام سجاد (ع) از دنيا رفت، مردم مدينه فهميدند كه آن حضرت به صد خانواده، غذا مي رسانده است.
جمعي از فقراي مردم مدينه نمي دانستند كه معاش آنها از كجا تأمين مي شود، وقتي كه امام سجاد (ع) از دنيا رفت، دريافتند كه او بود شبانه به طور ناشناس غذاي آنها را به دوش خود حمل كرده و به آنها مي رسانيد، هنگام غسل جنازة آن حضرت، خراشهائي در بدن او ديدند كه آثار انبانها و بارهاي غذا و طعام بود كه شبها براي فقراء حمل مي كرد. «كشف الغمه ج2»
بعضي نقل كرده اند: امام باقر (ع) پس از غسل، گرية سختي كرد، بعضي از اصحاب او را دلداري مي دادند، فرمود: هنگام غسل، آثار غل جامعه را در بدن نازنين پدرم ديدم بياد مصائب آن حضرت هنگام اسارت شدم....
(سوگنامه آل محمد،،اشتهاردی)
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa
26 محرم الحرام :
شهادت علی بن الحسین المثلث
در سال 146 ه’ علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السّلام، در سن 45 سالگی در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد در حال سجده و در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید.
(الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 289. منتهی الامال: ج 1، ص 259 - 260)
۞ ۞ ۞
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر پروفسور الکساندر دوگین درباره پیادهروی اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روح ملکوتی آیتالله ناصری به ملکوت اعلی پیوست
🖤🖤🖤
آیتالله محمدعلی ناصری (۱۳۰۹ - ش) مجتهد، استاد اخلاق، عاشق و شیفته امام زمان(عج) است که حوزه علمیه حضرت ولی عصر علیهالسلام و تعدادی از مراکز دینی -فرهنگی تحت اشرافش بود؛ وی سالیان متمادی در مسجد کمرزرین اصفهان به سخنرانی و اشاعه محبت اهل بیت و تلاش برای آشنایی هرچه بیشتر مردم با امام زمان(عج) مشغول بود.
پدر این عالم برجسته، محمّدباقر ناصری دولت آبادی، از علمای معاصر اصفهان بود که در سال ۱۲۷۰ شمسی در دولت آباد اصفهان متولّد شده و در ۳۰ سالگی تحصیلات علوم دینی را در اصفهان آغاز کرد؛ او پس از تحصیل مقدمات، به امر مرحوم شیخ محمّدحسن عالم نجفآبادی به نجف اشرف مهاجرت و نزد اساتید عالیقدر آنجا کسب فیض کرد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و از محضر عالم ربّانی حاج آقا رحیم ارباب بهره گرفت؛ وی سرانجام در سال ۱۳۶۱ ش وفات یافته و در مزار امامزاده محمود دولتآباد مدفون شد.
شیخ محمد نیز راه پدر در تحصیل علوم حوزوی را در پیش گرفت؛ وی تحصیلات خود را ابتدا در دولتآباد آغاز کرد و سپس در حوزه علمیه اصفهان ادامه داد؛ در ۱۴ سالگی با مهاجرت پدرش به نجف اشرف راهی نجف شد
این عالم برجسته در دوران حضور خود در نجف، بخشی از علوم ادبی، دینی و فقهی را از نزد عالمانی همچون ملا عبدالله، مرحوم آیتالله مدرس افغانی، آیتالله مجتبی لنکرانی، سید ابوالقاسم خویی و امام خمینی(ره) فراگرفت.
29 محرم الحرام :
رسیدن کاروان اسرا به شام
در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند.
ابراهیم بن طلحه بن عبداللَّه جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السّلام نزدیک شد، و کینه هائی که از جراحت شمشیرهای جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت: دیدی غلبه با کیست ؟حضرت فرمود: اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت می دانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است.
(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 336)
۞ ۞ ۞
اول ماه صفر
اعمال مشترک اول هر ماه در ابتدای ماه صفر نیز قابل توجه است از جمله:
دعا
در زمان دیدن هلال خواندن دعای هلال وارد شده است. حداقل آن است که سه مرتبه بگوید: اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا.
بهترین دعای زمان رؤیت هلال، دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه است.
قرآن
خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».
روزه
از أموری که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم علامه مجلسی در زادالمعاد میگوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.
نماز
شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره حمد سوره انعام را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسی و هر دردی ایمن گرداند.
روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر بخواند و بعد از نماز صدقهای در راه خدا بدهد، هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.
اعمال مستحبی ماه صفر
درباره اعمال مستحبی که در ماه صفر ذکر شده، اهم آنها خواندن دعا، تلاوت قرآن، اقامه نماز و روزه داری است.
دعای ویژه ماه صفر نیز از محدث بزرگ مرحوم «فیض کاشانی» نقل شده که مستحب است هر روز ۱۰ مرتبه قرائت شود:
یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ.
ای سخت نیرو وای سخت عقوبت!ای عزیز،ای عزیز،ای عزیز! در برابر عظمت تو همه آفریدگانت خوار شدند، پس کفایت کن از من شر خلقت را.ای نیکو ده،ای زیبایی بخش،ای نعمت بخش،ای فزون بخش،ای که معبودی جز تو نیست! منزهی تو و من از ستمکاران هستم. پس دعای او (یونس) را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و این چنین نجات دهیم مؤمنان را و درود خدا بر محمد و آل پاک و پاکیزه اش
روزی که بنی امیه عید اعلام کرد!
😭😭😭😭😭
بني اميه اول ماه صفر را به خاطر ورود سر مطهر امام حسين عليه السلام به شام عيد قرار دادند.
(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 341. الوقايع و الحوادث: ج صفر، ص 5. مصباح كفعمي: ج 2، ص 596. تقويم المحسنين: ص 15)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
همه شهر تزیین شده مردم لباس نو پوشیده وبه هم تبریک میگویند اینها را حاکم وقت به مردم اجبار کرده فردی خبری را با شادی و صدای بلند در سطح شهر جار میزند بشتابید قرار است اسرای خارجی را وارد شهر کنند.
تفصیلی:
ورود اهل بيت عليه السلام به شام
(معالي السبطين: ج 2، ص 140. مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 294)
با رسيدن خبر نزديك شدن اسراي اهل بيت عليهم السلام به دمشق، يزيد دستوراتي صادر كرد:
1 - تاجي جواهر نشان و تختي مرصع به سنگهاي قيمتي آماده كنند.
2 - بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را در كمال زيبائي زينت نمايند.
3 - تمام اهل شهر لباسهاي زينتي بپوشند و خود را بيارايند.
4 - همگي در معابر رفت و آمد نموده، به يكديگر تبريك بگويند.
5 - پس از آمادگي كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند.
6 - جارچيان در شهر جار بزنند: سرهاي بريده و اطفال كساني بر شهر وارد ميشوند كه به قصد براندازي حكومت عازم عراق بودهاندولي عامل خليفه يعني ابن زياد آنها را كشته است. هركس خليفه را دوست دارد امروز شادي نمايد.
شاميان پست نيز كوتاهي نكرده بر فراز بامها بيرقهاي رنگارنگ برافراشتند و در هر گذري بساط شراب پهن كردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوي دروازه كوفه در دمشق ميرفتند و عدهاي از شهر خارج شده بودند. اين در حالي بود كه اهل بيت مصيبت زده و داغدار پيامبر صلي الله عليه و آله را كه جبرئيل امين پاسبان حريم محترمشان بود همراه با نيزه داران تازيانه به دست و بي رحم وارد دروازه ساعات كردند. آن نابخردان پست همينكه جمع نوراني اسرا را ديدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه كردند قلم را ياراي نوشتنش نيست.
(الوقايع و الحوادث: ج 5، ص 30 6. از مدينه تا مدينه: ص 899 896. همچنين اقتباس از ناسخ التواريخ، عوالم العلوم، مهيج الاحزان، رياض المصائب، لهوف، امالي صدوق، الدمعة الساكبة)
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa
پنجم صفر
بنا بر مشهور شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها :
مادر حضرت رقیه(س)
براساس نوشتههای بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام)، ام اسحاق است که پیش از همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه السلام) به عقد امام حسین (علیه السلام) درآمده است. مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار میآید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.
نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام) در بعضی کتابها، ام جعفر قضاعیه آمده است،
شهادت غم انگیز حضرت رقیه
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟
حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند.
پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت.
ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت:
پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟
پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟
پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟
پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
بخشی از صحبتهای حضرت رقیه(س)
با سر پدر
یا ابتاه منالذی خضبک بدمائک
(پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد)
یا ابتاه منالذی قطع وریدک
(چه کسی رگ گردنت را برید)
یا ابتاه لیتنی لک الفدا
(ای پدر کاش من قربانت میشدم)
یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بدما
(ای پدر کاش خاک مرا در آغوش میکشید تا محاسنت را به خون رنگی نمیدیدم (معالیالسبطین).
غسل و دفن حضرت رقیه
هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه را غسل میداد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب(س) فرمود چه میخواهی زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبودها آثار تازیانه و ضربههای دشمن است
(الوقایع والحوادث ج 5 ص81)
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa