مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿 اين حاكم با چه خصوصيات وويژگى هايى همراه است و مهم اين كه در كجا مى توانيم بايستيم كه سُر نخوريم و زمين نيفتيم.
اين هستى، اين ماده و اين انرژى واين قانون ها همه نيازمند هستند و همه محكوم هستند و در نتيجه اينها جاى پاى محكمى نيستند. 👈قانون ها، تنظيم كننده و كنترل كننده و قانونگذار را نشان مى دهند. درست است كه يك ماشين با چند قانون در جريان است. اما اين قانون ها خود حاكمى را نشان مى دهند كه آنها را تنظيم كرده و به جريان انداخته است. اينها همه محكوم هستند و حاكمى را نشان مىدهند و اين حاكم ويژگى هايى دارد:
1- بى مانندى: او مثل اتم مثل انرژى مثل قانونها نيست. اگر مثل اينها بود، مثل همين ها محكوم مى شد.
2- بى نيازى: او به آفريده ها و آفريدگار و زمان و مكان و حتى به خودش نياز ندارد. اگر او نيازى مى داشت، محكوم مى بود و حاكمى مى خواست.
3- نامحدودى: او حدى ندارد، نه در قدرت و علمش و نه در وجودش. نمى توانيم بگوييم فقط اينجاست، بيرون است يا در درون، اين جاست يا آنجا؛ چون محدود، به دو چيز نياز دارد، به حدود و مرزهايى و به محدود كنننده و مرزبانى.
و نتيجه ى نامحدودى احاطه است و نتيجه ى احاطه، حضور و آگاهى و علم.
4- يگانگى: او از تركيب و اجزائى برخوردار نيست، او هم يكى است و هم يگانه. من يكى هستم اما يگانه نيستم. او هم واحد است و هم احد.
مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿ولى او خصوصيات ديگرى هم دارد كه عشق او را در دلها بزرگ مى كند:
1- او زيباست كه زيبايى آفريده ى اوست. حُسنْ آن دارد كه يوسف آفريد.
2- او كامل است و نقصى و نيازى ندارد. و انسان، عاشق زيبايى و كمال است.
3- او دهنده است نه گيرنده. او بخشنده و رحمان است، اما ديگران مصرف كننده هستند. او نيازهاى مرا از پيش تهيه كرده، حتى نفت چراغ من را و سوزن خياطى ام را.
4- او مهربان است و بخشندگى هاى او از روى عادت و يا سياست نيست.
مسئوليت و سازندگى، ص: 147
مباحث تربیتی
🌿🌿تفكر در انسان 👈براى اين تفكر به تدبرهايى نياز دارم. من ديروز و امروز و فردايم را مطالعه مىكنم.
🌿او از من به من نزديكتر است و از من به من مهربانتر و از من به من آگاه تر است.
او در ميان من و دلم فاصله است.
او مرا با خودم آشتى داد و مرا با خودم آشنا كرد.
5- او بهترين دوست است كه مى دهد و نمى گيرد و پرورش هم مى دهد و من هم محتاج انس و دوستى هستم. با اين شناخت ها هم او را مى يابم و هم به او دل مى بندم كه من دلداده زيبايى و كمال و اسير محبت و احسان و محتاج دوست و رفيق هستم.
👈با اين تدبر و تفكرها، به شناخت خودم و فقرم و ضعفم و عجزم و جهلم و محكوميتم مى رسم و با اين شناخت ها به حاكم و ربّم مى رسم؛ او كه مرا آفريد و بى نيازم كرد و قدرتم داد و حكمت در سرم ريخت.
🌿با شناخت زيبايى و محبت او به عشق او مى رسم و اين معشوق را با بُت هاى ديگر و محبوب هاى ديگر، با نفس و خلق و دنيا و شيطان مى سنجم و از آنها آزاد مى شوم. هنگامى كه يافتم او از من به من نزديكتر است، ديگر نمى توانم از او جدا شوم، حتى اگر خودم را از دست بدهم. آخر من بى او با خودم چه كنم؟ در حالى كه بى خودم با او هستم و با انتخاب و در انتخابم ادامه مى يابم؛ كه هر كس در انتخابش زنده است.
👈من با تفكر به شناخت خودم و در نتيجه به شناخت ربّم و در نتيجه به عشق او مى رسم (ايمان). و اين عشق و ايمان مرا به اطاعت و عمل مى كشاند (تقوا).
🌿باز اين عشق مرا از عشق هاى كوچكتر آزاد مى كند و از اسارت ها رها مى سازد (زهد). و هنگامى كه يافتم داده ها ملاك افتخار نيست (1)و هنگامى كه يافتم داده ها بازدهى مى خواهند و از هر كس به اندازه ى سرمايه اش سود مى گيرند (2)و هنگامى كه يافتم كه هنگام پاداش، نسبت ها را در نظر مى آورند(3)، و هنگامى كه يافتم حتى نسبت ها و سعى ها را و عمل ها را با هدف مى سنجند(4)، در اين هنگام ها به رضا و خشنودى مى رسم و در هر كلاسى درسم را مى خوانم؛ چون دو پا براى رشد ما هست: بهره بردارى براى حق در هنگام دارايى ها (شكر) و به پاى باطل نچسبيدن در هنگام ندارى ها (صبر).
(1)انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقيكُم\E( حجرات، 13).
(2) لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الَّا ما آتيها\E( طلاق، 7).
(3)لَيْسَ لِلْانْسانِ الّا ما سَعى\E( نجم، 39).
(4)انَّما الْاعْمالُ بِالنِّيّاتِ. تهذيب الاحكام، ج 1، ص 83
🌿با رشد و آگاهى و معرفت به حيرت مى رسم؛ چون هنگامى كه رابطه ها و نيازهاى گوناگون و خاصيت هاى بى شمار را مى يابم، در تصميم مى مانم و در سنجش لنگ مى شوم و با اين حيرت به تفويض مىرسم و با يك قدرت و حكمت برتر زد و بند مى كنم و او را به وكالت مى گيرم.
اين هشت مرحله كه هر كدام ديگرى را به دنبال مى كشد، نظام اخلاقى اسلام را تشكيل مى دهد. و اين نظام هماهنگ و مرتبط است كه مى تواند احكام اخلاقى اسلام را به دوش بگيرد. و مى تواند تمام بدى ها را بخشكاند و تمام خوبى ها را شكوفا كند:
1- تفكر 2- شناخت خودم و ربّم 3- عشق و ايمان 4- اطاعت و تقوا 5- آزادى و زهد 6- رضا 7- حيرت 8- تفويض.
🌿تفكر در استعدادها
با شناخت استعدادها و سرمايه هاى انسانى به كار او پى مى بريم و از نقش او آگاه مى شويم. و در نتيجه به شناخت دنيا مى رسيم چون دنيا كارگاه ماست.
اكنون بايد ببينيم سرمايه هاى من با چه كارى هماهنگ است.
نه استعداهاى من با خوشى هماهنگ است و نه وضع كارگاه من با اين كار مى خواند. از آنجا كه من بيشتر از بزغاله ها سرمايه دارم، كار من هم ناچار زيادتر از بزغاله هاست. من براى شناخت هدف و شناخت نقش خودم، بايد به خودم باز گردم.
براى شناخت يك اتاق و اين كه براى چه كارى ساخته شده، بايد به خود اتاق بازگردم. همان طور كه از وسايل يك اتاق مى توانم بفهمم كه آن چه اتاقى است، اتاق خواب است يا عمل يا نشيمن، همين طور از استعدادها و نيروهايى كه در درون انسان نهفته، مى توانم بفهمم كه كار او چيست و براى چيست؟
پس كار انسان با شناخت استعدادهايش مشخص مى شود. اكنون مى پرسم استعدادهاى انسان را چگونه مى توان شناخت؟
براى شناخت استعدادهاى انسان و سرمايه هاى او، دو راه وجود دارد:
1- نيازها؛ چون هر نيازى نمايانگر استعدادهايى است.
2- مقايسه با ساير جاندارها. وقتى سرمايه ى من زيادتر از بزغاله هاست، چگونه مى توانم به كار بزغاله قانع شوم و در همان سطح بمانم؟
🌿تفكر در مقدار استعدادها
با تفكر در مقدار استعدادها، مى يابيم كه انسان چقدر ادامه دارد و در نتيجه هستى تا كجا گسترده مى شود. ما از مقدار نفتى كه در چراغ است، مى توانيم حدود روشن بودنش را حدس بزنيم و از مقدار سوختى كه در ماشين است، حدود حركت آن را و ...
ما از استعدادهاى اضافى جنين در شكم مادر، كشف مى كنيم كه او براى نُه ماه نيست و براى اين محدوده نيست؛ چون او در آنجا بدست و پا و ... كارى ندارد. در آن محدوده به بيش از جفت، نياز نيست.
در نتيجه ما از استعدادهاى عظيم انسان كشف مى كنيم كه براى اين محدوده ى هفتاد ساله نيست؛ چون بيش از اين حرفها سرمايه دارد.
🌿با اين تفكر، عظمت استعدادهاى او را مى يابيم و به كار عظيم او مى رسيم كه رفاه نيست و خوشى نيست، بلكه رشد و خوبى است، كه خوشى با خوبى تفاوت دارد. دارو براى مريض خوب است اما خوش نيست.
🌿در سوره روم آمده: «أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقّ وَ أَجَلٍ». تفكر در خود به معناى تفكر پنهان در دل و آهسته در خويش نيست، بلكه انفس متعلق به تفكر و مورد و وعاء تفكر است، كه 👈👈آدمى از قدر خويش، به خدا و 👈از استمرار خويش، به معاد و 👈به ارتباط هاى خويش و به وحى راه مى يابد و كتاب را بالحق درك مى كند.
🌿در سوره آل عمران آمده: «... وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ آنها وقتى در هستى و در خلقت آسمانها و زمين تفكر مى كنند، به اين نتيجه مى رسند كه تو اينها را بى هدف نيافريده اى، اينها باطل و پوچ نيستند و به بنبست نمى رسند. در نتيجه از آنجا كه اين هستى، جهت و نظم و قانون دارد خواه وناخواه درگيرى با اين قانونها رنج و صدمه دارد، كوبيدن و كوبيده شدن دارد. «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ پس تو ما را از اين رنجها نگهدار باش.
🌿وقتى كه ما جهان را راه مى ديديم، اين راه به مقصدى منتهى مىشد؛ «وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذا باطِلًا». 👈با تفكر در هستى، استمرار هستى، كه از آن جمله انسان بود به دست مى آمد و با 👈تفكر در نظام هستى، هدفدارى هستى به دست مى آمد. در نتيجه اين نظام، باطل و بى هدف نبود.