🌿براى به دست آوردن سرمايه ها و استعدادهاى انسان، دو راه هست: 👈يكى مقايسه باموجودات ديگر و 👈ديگرى نيازها. هر نياز نمايانگر يك استعداد بلكه استعدادهايى است. همانطور كه نياز غذا نمايانگر معده و روده ها و رگها و سلولهاست، همين طور نياز امنيت و يقين و آزادى و اعتراف و نجوا و مقبوليت و و و نمايانگر استعدادهاى عظيمى هستند.
امنيت نمايانگر فكر است و يقين نمايانگر عقل و آزادى نمايانگر اراده و اعتراف نمايانگر وجدان و ... چون تفكرات، آرامش مى خواهند و عقل و سنجش، يقين و انتخاب و اراده، آزادى و وجدان، نجوا و اعتراف ..
🌿چرا رشد كنيم؟
چون استعدادش را داريم.و چون نيازش را داريم وگرنه گرفتار بحران احتكار و تراكم استعدادها خواهيم شد و بيچاره نيازهاى عظيم.
كسانى كه گندمها را به خاك مى سپارند، آنهايى هستند كه وسعت خسيس زمستان را فهميده اند و نيازهاى عظيم را شناخته اند و مى خواهند گندمها را زياد كنند.
آنها كه راه دراز و وقت كم را فهميده اند، مجبورند كه خود را زياد كنند و رشد بدهند.
🌿🌿تمام الماسها و نفتها و طلاها و نقره ها و تمام زمين و حتى تمام بهشت قيمت يك لحظه ما نيست. ما در يك لحظه مى توانيم بيش از زمين و بيش از بهشت به دست بياوريم. مىتوانيم به رضوان و لقا دست بيابيم، كه:«رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اكْبَرُ » اما در يك عمر به پشيزى قانع شده ايم و خوشحال هم هستيم. درست مثل اينكه طبيبى كه در هر ساعت، هزار تومان مى تواند به دست بياورد، يك سالش را به صد كيلو ذرت بفروشد، زهى زهى تجارت.
🌿تمام الماسها و نفتها و طلاها و نقره ها و تمام زمين و حتى تمام بهشت قيمت يك لحظه ما نيست. ما در يك لحظه مى توانيم بيش از زمين و بيش از بهشت به دست بياوريم. مىتوانيم به رضوان و لقا دست بيابيم، كه:«رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اكْبَرُ » اما در يك عمر به پشيزى قانع شدهايم و خوشحال هم هستيم. درست مثل اينكه طبيبى كه در هر ساعت، هزار تومان مى تواند به دست بياورد، يك سالش را به صد كيلو ذرت بفروشد، زهى زهى تجارت.
🌿اينها زندگى و مرگ را با همين معيار مى سنجند، اگر زنده اند و اگر مى ميرند، به خاطر همين زياد شدن است.
زندگى شان تلاوت تكرار نيست و مرگشان، گم شدن و از دست رفتن و خودكشى نيست.
انسان بايد انتخاب كند؛ چه زيستن را و چه مردن را.
و در انتخاب دنبال رجحانها و اهميتها و ضرورتهاست.
🌿كسى كه عاشق حق شد، عاشق خلق مىشود، كه: عاشقم بر همهعالم كه همه عالم از اوست. و اين عشق مىشود زيربناى مبارزه و امر به معروف و نهى از منكر.
🌿آنها كه با اين روشها به تفكراتى در درون خود رسيده اند و تفكراتى در هستى شروع كرده اند و از رقابت استعدادها به كار انسان پىبردهاند كه حركت است نه رفاه، هنگامى كه به آيه هايى مى رسند كه جهت حركت هستى را نشان مى دهد؛ «الَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ »، «الى رَبِّكَ الْمُنْتَهى »، «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعى »، برداشت هايى مى كنند كه ديگران از آن عاجز هستند.
🌿آنچه صبر و سازندگى و عمل را پايه مىگذارد، ايمان است و حب اللّه است، كه: «وَالَّذينَ آمَنُوا اشَدُّ حُبَّاً للّه ».
🌿آنچه با قانونهاى حاكم بر هستى و حاكم بر انسان هماهنگ و مطابق باشد و به رشد اينها بينجامد، حق است.
حق ثابتى است كه ثبات مى دهد.
🌿. آنها كه تفكر كرده اند و يافته اند كه داده هاى حق و سرمايه ها ملاك افتخار نيست و همچنين سودها ملاك افتخار نيست، بلكه نسبت سود و سرمايه ملاك است و مقدار كوششى كه روى سرمايه ها شده، مربوط به انسان است و افتخار اوست و سعى انسان براى اوست، از اين آيه «لَيْسَ لِلْانْسانِ الَّاما سَعى »، به عمق و شكوه و عظمتى مى رسند و اين آيه بر آنها نورهايى مى پاشد.
🌿 درست است كه علم من و ثروت من زياد شده اما خودم چى؟ من اسير اينها شده ام و مغرور به همين ها و اين اسارت و اين غرور علامت حقارت و كم شدن من است. اگر امير بودم، اگر بر اين همه حاكم بودم، اگر زياد شده بودم، من اينها را به راه مى انداختم، اينها مى شدند پاى من، نه بار من، اينها مى شدند پل من، نه سنگ راه من.
🌿كسانى كه در روش تربيت فكر كرده و يافته اند كه انسان كسى است كه از سطح غريزه بالاتر آمده و در حد وظيفه زندگى مى كند و يافته اند كه كشش غريزه ها تا چه حد است و يافته اند كه براى آزادى از غريزه ها به نيروى عظيمترى احتياج است و به قدرت بزرگترى نياز هست و بايد عشق گسترده ترى باشد تا عشق به دنيا و مال و قدرت و جمال و ... را كنترل كند و يافته اند كه عشقها و علاقه ها نتيجه شناختها و معرفت هاست؛ چون هنگامى كه ما چيزى را شناختيم و فهميديم كه فلان منفعت و يا فلان زيبايى را دارد، دنبالش مى افتيم و برايش سر و دست مى شكنيم. و باز يافته اند كه شناختها و معرفتها نتيجه تفكرها و سنجشها و مقايسه هاست، اينها هنگامى كه به اين آيه برخورد مى كنند چنان سرشار مى شوند و چنان به عظمتهاى حق و احاطه او پى مى برند، كه بايد خودت ببينى اين آيه ها با آنها چه مىكند.
«قُلْ انَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ».
مى بينيد كه قرآن خط اول رشد انسان را تفكر معرفى مىكند
🌿و قرآن به ما ياد مى دهد كه اگر مى خواهيد در يك جامعه فاسد كارى شروع كنيد، بايد از تفكر شروع كرد و بايد از بنياد آغاز كرد و آن هم در يك زمينه اى كه حس كنجكاوى و طلب حقيقت و حقيقت جويى، تفكر انسان را آزاد و پاك بگرداند. و بايد با اين روش، بر روى يك دسته با دو خصوصيت طلب و تسليم كار كرد و با اقليت صالح و مصلح سر و كله زد. بايد اينها را آگاهى داد و بايد در دل اينها خدا را بزرگ كرد. «قُمْ فَأَنْذِر وَ رَبَّكَ فَكَبِّر ».
و همين كه خدا در دلها بزرگ شد، رُجزها هجرت خواهند كرد و از رجزها هجرت خواهد شد، كه «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر » و البته در اين راه بايد شكيبا بود و به خاطر پروردگار و مربى هستى شكيبايى به خرج داد تا كارها درست شود؛ «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ».
🌿تنها با كسانى كار كن كه دو صفت طلب و تسليم را دارا باشند؛ «انْ تُسْمِعُ الَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ».
🌿يافتم داده ها بازدهى مى خواهند و از هر كس به اندازه ى سرمايه اش سود مى گيرند و هنگامى كه يافتم كه هنگام پاداش، نسبتها را در نظر مى آورند، و هنگامى كه يافتم حتى نسبتها و سعى ها را و عملها را با هدف مى سنجند، در اين هنگام ها به رضا و خشنودى مى رسم و در هر كلاسى درسم را مى خوانم؛ چون دو پا براى رشد ما هست: بهره بردارى براى حق در هنگام دارايىها (شكر) و به پاى باطل نچسبيدن در هنگام ندارى ها (صبر).
🌿با اين ديد، كار انسان مىشود حركت و رشد. مى شود حركت به سوى عالى تر. بايد پرسيد چه كسى عالى تر از انسان است و برتر از او؟
🌿مغرور، يا به سرمايه ها و دارايى هايش، به فكر و عقل و ثروت و قدرت و علمش مى نازد و يا به بازدهى و سودهايش.
🌿نقش انسان بهره بردارى به خاطر رفاه نيست، بلكه نقش او خلافت اللَّه است و خلافت حاكم بر هستى است؛ يعنى بهره بردارى از نظم و قانون و هماهنگ كردن اين بهره بردارى با هدف و به خاطر رشد.
🌿كار هر كس با سرمايه اش هماهنگى دارد. اگر من در خودم پنجاه تومان سراغ داشته باشم، به شلغم فروشى رو مى آورم. اما اگر ميليونها سرمايه در خودم ببينم، ناچار به كارهاى بزرگترى رو خواهم آورد.
👈 سرمايه هاى من با چه كارى هماهنگ است.
🌿ما از رقابت وتضاداستعدادهاى انسان مى يابيم كه كار انسان حركت است و اين است كه حتى خوردن و خوابيدن و رفت و آمدهايش بايد حركت باشند. بايد تحرك باشند، نه تنوع؛ كه تحرك پله ها را زير پاگذاشتن است و تنوع در يك پله چند جور ايستادن. اكنون كه كار انسان حركت است، ناچار اين حركت جهتى دارد و محركى دارد. جهت حركت ما چه چيز مى تواند باشد؟ آيا جهتى پايين تر از ما يا برابر ما يا عالى تر؟
🌿 هنگامى كه كار انسان حركت و رشد بود، انسان هر چيز را با اين ملاك مى سنجد. دوستى ها و دشمنى ها، قطع ها و وصل ها، شغل ها و هدف ها و ...
🌿اجتماعى كه مغز و قلبش گرفتار است، فكر و روحش عليل است، نمىتوان برايش لباس قشنگ و وسايل قشنگ و مدرن و تكنيك پيشرفته درست كرد؛ چون اين تكنيك پيشرفته با اين فكر مسموم و قلب آلوده، جز به نابودى و هلاكت ما خدمت نمى كند، جز تيغ دادن در كف زنگى مست نيست!»
🌿 تركيب معرفت با نيروهاى درونى و احساسات و عواطف و غرايز انسانى باعث تبديل آنها مىشود. 👈شهوت مى شود محبت خدا و 👈يأس و نااميدى مىشود انقطاع و آزادى. 👈و ريا و خودنمايى مى شود پنهانكارى، كه تو نمى خواهى عامل انحراف و بت مردم باشى و در چشم و گوش آنها بنشينى.
🌿تلقى ما از خدا و درك ما از او با توجه به مفهوم نامحدودى و بىمانندى، آسان مىشد. ما مى توانستيم احساس كنيم كه نامحدود با تمامى پديده ها حضور دارد، در حالى كه با حدود آنها محدود نيست.
🌿او در وجود تمامى پديده ها حضور دارد و از حدود آنها جداست. هنگامى كه مى گويى در هست، ديوار هست، سنگ هست، درخت هست، من هستم، در تمامى اينها هست (به معناى «فعل» نه هست به معناى اسم) اشتراك دارند. و اين است كه اعتقاد به هستى هر چيز، همراه با اعتقاد به حضور خداست. خدا را با حدود درخت و سنگ و ديوار محدود نكن كه بگويى سنگ خداست؛ و ديوار خداست؛ او در وجود اينها حضور دارد.🌿