هدایت شده از طریق عرفان
حاج اقا رحیم ارباب :
آسيد جمال نامهاي براي من نوشته اند و در آن نامه سفارش كرده اند که:
در طول هفته هر عمل مستحبي را يادت رفت،اين را يادت نرود كه عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانی
@tareagheerfan
✅استاد یعقوبی قائنی(رحمت الله علیه):
🔹عارفى گفت و گوى زن و مردى را شنيد، زن به شوهرش مى گفت:
🔻اگر نان نياورى با گرسنگى صبر مى كنم و اگر لباس ندهى با سرما و گرما مى سازم و هر نوع كمبودى را در زندگى تحمل مى كنم، امّا چيزى كه نمى توانم تحمل كنم اين است كه همسر ديگرى انتخاب كرده او را هووى من قرار دهى.
🔻اطرافيان با تعجب ديدند آن عارف با شنيدن اين كلمات افتاد و غش كرد. پس از آنكه به هوش آمد علتش را از او پرسيدند.
🔹گفت:
شما كلمات را از آن دو مى شنيديد، امّا من از خدا مى شنيدم كه میفرمود:
🔻بنده ى من! اگر در نماز و روزه ات تقصيرى داشتى تو را مى بخشم و اگر در وظايف بندگى كوتاهى كردى از تو مى گذرم، ولى اگر براى من شريك بياورى هيچ گاه از تو نمى گذرم. و من از ترس اينكه مبادا شرك بورزم منقلب شده و غش كردم.
🔻اينها از اسرار عالم توحيد است كه فقط اهلش به آن پى برده و متوجه آن مى شوند. آنان نيز بسيار اندك اند و اكثريت مردم قابليت درك اين معانى را ندارند.
📚کتاب شریف سفینه الصادقین
#غم_عشق
🔷مکالمه حضرت خلیل با حضرت ملک الموت
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در کتاب محجه البیضاء جلد هشتم در باب محبت و شوق نقل می کند:در روایت مشهور آمده است هنگامی که ملک الموت برای قبض روح ابراهیم خلیل آمد,ابراهیم بدو گفت:آیا دیده ای دوستی دوست خویش را بمیراند? خداوند متعال به او وحی کرد:آیا دیده ای دوستی ملاقات دوستش برای او ناگوار باشد?ابراهیم خلیل گفت:اکنون جانم را بگیر.
✅حالت حضرت صادق علیه السلام در نماز
مرحوم سید بن طاووس در فلاح السائل در حالات امام جعفر صادق علیه السلام می نویسد:در نماز قرآن قرئت می نمود مدهوش گشت. چون به هوش امد از آن حضرت سوال شد چه چیز باعث گشت که حالتان بدان سان گردد?فرمودند:من پیوسته آیات قرآن را تکرار می کردم تا به حالی رسیدم که گویا مستقیم از کسی که آیات را نازل فرموده است می شنوم.
🔴برخی از حالات اسوه محبین,امام زین العابدین علیه السلام
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال جلد دوم می نویسد: آن حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد و چون وقت نماز می رسید بدنش را لرزه میگرفت و رنگش زرد می گشت و چون به نماز می ایستاد مانند ساقه درختی بود. حرکت نمی کرد مگر آنچه که باد او را حرکت دهد. و چون در قرائت حمد به مالک یوم الدین می رسید چندان آن را مکرر می کرد که نزدیک می گشت قالب تهی کند. و چون سجده می کرد سر از سجده بر نمیداشت تا عرق مبارکش جاری می شد. شب ها را به عبادت به روز می آورد و روزها را روزه داشت. و شب ها چندان نماز میگذاشت که خسته می شد. به حدی که نمیتوانست ایستاده حرکت کند و به فراش(رختخواب) خویش خود را برساند. لا جرم مانند کودکان که به راه نیفتاده اند,حرکت می نمود تا خود را به فراش خود می رسانید. و چون ماه رمضان میشد تکلم نمی کرد مگر به دعا و تسبیح و استغفار . و از برای آن حضرت خریطه ای(کیسه)بود که در آن تربت مقدسه حضرت امام حسین علیه السلام نهاده بود. گاهی که میخواست سجده کند بر آن تربت سجده میکرد. صلوات الله علیهم اجمعین..
🔵از کلمات حضرت حق در لیله المعراج
مرحوم دیلمی در ارشادالقلوب باب۵۴ که حدیث لیله المعراج را نوشته می نویسد:
یامحمدُ! اوجبت مَحَبَّتى لِلْمُتَحآبّینَ فِىَّ،
وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتعاطِفینَ[لِلْمُتَقاطِعینَ] فِىَّ،
وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتى لِلمُتَواصِلینَ فِىَّ،
وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتى لِلمُتَوَکِّلِینَ عَلَىَّ.
وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتى عِلَّةٌ،وَ لا غایَةٌ وَ لا نِهایَةٌ.
کُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً، وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً، اُولَئِکَ الَّذینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقینَ بِنَظَرى إِلَیْهِمْ، وَ لَمْ یَرْفَعُوا الحَوائِجَ إِلَى الخَلْقِ، بُطُونُهُمْ خَفیفَةٌ مِنْ أَکْلِ الْحَلالِ، نَعیمُهُمْ فِى الدُّنْیا ذِکْری وَ مَحَبَّتی وَ رِضائی عَنْهُمْ.
محبّت و دوستى من نسبت به کسانى که فقط به انگیزه رضاى من یکدیگر را دوست مى دارند و نسبت به کسانى که فقط به انگیزه رضاى من به یکدیگر مهر می ورزند و مراوده مى کنند و کسانى که فقط به انگیزه رضاى من به یکدیگر مى پیوندند و کسانى که بر من توکل مى کنند حتمى است. برای محبت من نشانه بارزی وجود ندارد وهمچنین پایان ونهایت هم ندارد. (پس من) دانش پى در پى و علمى فراوان به آنان ارزانى خواهم داشت. اینان از منظر دید من به مخلوقات مى نگرند و هرگز به پیشگاه مخلوق، عرض نیاز نمى کنند. شکم هایشان از خوردن حلال پر نمی شود. نعمت های آنها در دنیا ذکر و محبت و رضایت من است.
💠ادامه دارد..
@tareagheerfan
هدایت شده از طریق عرفان
توجه.توجه🍀🍀🍀🍀توجه.توجه
دستور بسیار مهم توبه که مورد تأکید بزرگان از عرفان مانند علامه قاضی.علامه طهرانی.ایت الله شوشتری و ایت الله کمیلی وبسیاری دیگر از بزرگان عرفان بوده.مخصوص یکشنبه ها خصوصا شأن ورودش یکشنبه ماه ذی قعده بوده است.
🔹 مرحوم سید بن طاووس در کتاب اقبال، غسل و نمازی را ذکر نموده که در میان اساتید اخلاق به «غسل و نماز توبه» معروف شد، که مناسب است هر کس در آغاز منزلی از منازل سلوک و یا ایام خاص -مثل آغاز ورود به ماه رجب و یا شعبان و ماه رمضان- این نحو توبه را انجام دهد. در اربعین موسوی نیز بهتر است در همه یکشنبه های ماه ذی القعده غسل و نماز توبه انجام شود.
🔹اما دلیل این توجه ویژه چیست؟ متن کامل روایت را نقل میکنیم:
👈 «رسول خدا(ص) در یكشنبه ماه ذی القعده میان مردم آمد و فرمود: ای مردم، كدامیك از شما میخواهد توبه كند؟
عرض كردیم: همه میخواهیم توبه كنیم.
فرمود: غسل كنید و وضو بگیرید و چهار ركعت نماز - در هر ركعت یک بار «فاتحة الكتاب»، سه بار «قل هو الله أحد» و هر كدام از دو سوره «معوّذتین» (سوره های ناس و فلق) را یک بار - بخوانید، سپس هفتاد بار استغفار كنید و آن را به «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» ختم كنید، آن گاه دستها را بالا آورید و بگویید:
«یا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ، اِغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ.»
سپس فرمود: هر بنده ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسمان به او ندا میشود: «ای بنده خدا، عمل خود را از نو آغاز كن؛ زیرا توبه تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد.» و فرشته ای از زیر عرش به او خطاب میكند: «ای بنده، خجسته باد بر تو و خاندان و فرزندان تو!» و فرشته ای دیگر ندا میكند: «ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند گردید.» و فرشته ای دیگر ندا میكند: «ای بنده، تو مؤمن از دنیا میروی و دین تو از تو گرفته نمیشود و قبر تو گشوده و نورانی میشود.» و فرشته ای دیگر ندا میكند: «ای بنده، پدر و مادر تو از تو راضی خواهند گردید، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گسترده و فراوان خواهد بود.» و جبرئیل ندا میكند: «من همراه با فرشته مرگ می آیم و به او سفارش میكنم كه با تو به نرمی رفتار كند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد كرد، و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد.»
عرض كردیم: ای رسول خدا، اگر بنده ای این عمل را در غیر این ماه انجام دهد، چه اثری خواهد داشت؟ فرمود: «همانند آنچه توصیف كردم برای او خواهد بود و این سخنان را جبرئیل آن گاه كه خداوند مرا به آسمان [معراج] برد، به من آموخت.»
#غم_عشق
💠حکایتی از سید العاشقین امام حسین علیه السلام
حسن بصری می گوید شبی گذارم به مسجد الحرام افتاد صدای گریه شنیدم و لمعه نوری در آن تاریکی شب بر خانه خدا تابیده و ندائی مانند سروش غیبی در مسجد الحرام پیچیده,که از آن نور بیت الحرام رشک وادی طور گردیده گوش فرا داشتم. آوازی شنیدم چون نوای اهل راز,سراپا عجز و نیاز با خدای خویش مناجات و در این مقال مترنم:
یا ذالمعالی علیک معتمدی
طوبی لعبد تکون مولاه
طوبی لمن بات خائفاً وجلاً
یشکو الی ذی الجلال بلواه
اذا خلافی الظالم مبتهلا
ًاکرمه ربه و لبّاه
ای صاحب مقامات رفعت و شرف، اعتمادم بر تو می باشد و بس،خوشا حال آن بنده ای که تو مولا و آقای او باشی، خوشا آن که در شبها، از بیم حق تعالی بیتوته کرده و از گرفتاریهای خود به جواب( لبیک)اکرام می فرماید.
حسن بصری گوید: به خدای کعبه قسم! به مجرد اینکه آخرین کلمات از دهان او خارج شد، صدایی را شنیدم که در مسجدالحرام پیچیده بود:
لبیک لبیک انت فی کنفی
و کلما قلت قد سمعناه
صوتک تشتاقه ملائکتی
و عذرک اللیل قد قبلناه
سل ما تشاء بلا خوف و لا خجل
و لا تخف اننی انا الله
آری، آری! بنده ی من، بدان که تو در تحت حمایت من هستی و آنچه گفتی همه را شنیدم، فرشتگان من، صدای تو را مشتاقند و آنچه معذرت خواهی کردی همه را پذیرفتم.
هرچه دوست داری بدون ترس و شرم از ما بخواه و نترس که بی تردید من خدای تو هستم.
حسن گوید: مرا وحشت عظیمی گرفت و مدتی بیهوش بودم و ندانستم که بین آن بزرگوار و حضرت پروردگار چه گذشت، متفکر و مبهوت بودم که آیا مسجد الحرام عرش برین شده و ملائکه مقربین در آن مقام گزیده ند و یا این مکان طور سینا گشته است. تمام شب با خود در گفتگو بودم و خودم را ظاهر نمی نمودم تا هوا روشن شد. دیدم سرور بهشتیان و گوشواره عرش خدا حضرت سیدالشهدا (روحی و ارواح العالمین له الفداء) هستند.(بحار الانوار ج۴۴)
🔴امام زین العابدین علیه السلام در میقات
غزالی در کتاب اسرارالحج از سفیان بن عُیَینَه نقل کرده که علی بن الحسین علیه السلام حج گزارد. چون میخواست محرم شود راحله اش(مرکبش)ایستاد و رنگش زرد شد و لرزه او را عارض شد و شروع کرد به لرزیدن و نتوانست لبیک بگوید.سفیان گفت:چرا تلبیه نمیگویی?فرمود می ترسم در جوابم گفته شود:لا لبیک و لا سعدیک. پس چون تلبیه گفت غش کرد و بر زمین افتاد و پیوسته این حال او را عارض می شد تا از حجش فارغ شد.(منتهی الآمال ج۲).
✳️درسی از عشق و عبادت
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال می نویسد:از حضرت صادق علیه السلام منقول است که پدرم فرمود:روزی بر پدرم علی بن الحسین علیه السلام وارد شدم دیدم که عبادت در آن حضرت بسیار تاثیر کرده و رنگ مبارکش از بیداری زرد گردیده و دیده اش از بسیاری گریه مجروح گشته و پیشانی نورانیش از کثرت سجود پینه کرده و قدم شریفش از وفور قیام در صلات ورم کرده است. چون او را در این حال مشاهده کردم خود را از گریه منع نتوانستم نمود و بسیار گریستم. آن حضرت متوجه تفکر بودند. بعد از زمانی به جانب من نظر افکندند و فرمودند که: بعضی از کتاب ها که عبادت امیرالمومنین علیه السلام در آنجا مسطور است به من بده. چون بیاوردم و پاره ای بخواندند بر زمین گذاشتند و فرمودند:چه کسی یارای آن دارد که ماند علی بن ابیطالب علیه السلام عبادت کند.
💠ادامه دارد....
@tareagheerfan
✳️امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه خطاب به خداوند میفرماید:
أو لعلك رأيتني آلف مجالس البطالين فبيني وبينهم خليتني
شاید دیدی با مجالس بطالین الفت گرفتم پس مرا بین انها وا گذاشتی.
🔴امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: “كان بالمدينه رجل بطّال يضحك النّاس منه فقال قد أعيانى هذا الرّجل أن أضحكه (يعنى علىّ بن الحسين) قال: فمرّ علىّ ـ عليه السلام ـ و خلفه موليان له قال: فجاء الرّجل حتّى انتزع ردائه من رقبته، ثمّ مضى، فلم يلتفت إليه علىّ ـ عليه السلام ـ فاتّبعوه و أخذوا الرّداء منه فجاؤا به فطرحوه عليه، فقال لهم، من هذا؟ فقالوا: هذا رجل بطّال يضحك أهل المدينه فقال: قولوا له إنّ للّه يوما يخسر فيه المبطلون؛ در شهر مدينه مردى پست و فرومايه بود كه كار او فقط هرزه گويى و خنداندن مردم بود. يك روز گفت كه اين مرد (يعنى على بن الحسين) مرا عاجز كرده است زيرا تا كنون نتوانسته ام او را بخندانم. (منتظر فرصتى بود) تا اين كه روزى امام سجاد ـ عليه السلام ـ به همراه دو تن از خدمت گزاران خود مىگذشت. او نيز (فرصتى به دست آورد) و عباى آن حضرت را از دوش مباركش كشيد و رفت.
امام هيچ گونه اعتنايى به او نكرد. كسانى كه آنجا بودند رفتند و رداى امام سجاد ـ عليه السلام ـ را از او گرفته و بر دوش مبارك آن بزرگوار انداختند.
امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: اين شخص كه بود؟ گفتند: او مرد هرزه گو و خوشمزه اى است كه مردم مدينه را مى خنداند. فرمود: به او بگوييد خدا را روزى است كه در آن روز ياوه سرايان زيان كار خواهند شد.”
🆔 @tareagheerfan
طریق عرفان
بسم الله الرحمن الرحیم سلام امروز چهار شنبه بیست و هفتم شوال ۱۴۳۹ موضوع امروز: مقبره الأولیاء - تخت
🌷سلام دوستان
شرح حال و سیره عرفانی بسیاری از
عرفا و بزرگان در کانال شرح داده شده است.
برای آشنایی با زندگانے و سیره عرفانی عارف بالله شیخ محمدصادق تخت فولادی رحمت الله علیه روی متن بالا ضربه بزنید
طریق عرفان
سلام موضوع امروز: #اولین_مرحله سیر الی الله تصحیح اعتقادات و محکم نمودن پایه های اعتقادی #اعتقاد
برای مشاهده اولین نکته ازچهل نکته کلیدےسیر الی الله با عنوان نقش تصحیح اعتقادات در سیر الی الله روی متن بالا ضربه بزنید.
#غم_عشق
عاشقی در راه کعبه
مرحوم ملااحمدنراقی در کتاب خزائن خود می نویسد:
یکی از اکابرگوید:به نيّت حج به بازار بغداد شدم ، جواني زيبا صورت را ديدم قَصَبِ مُعلَم (پارچه هاي ابريشمين و نشاندار ) بر سر و حلّه کتان در بر و کفشي زرنشان در پا ، به رسم نازکان هر چه تمامتر ميخراميد و سيبي در دست داشت و ميبوييد .
گويي که ميچکيد زگلبرگ عارضش * * * برخاک ، قطره هاي گلاب عقيق فام
روزي که قافله روان شد من نيز رفتم . در منزل ديگر جوان را ديدم نعليني در پا کرده و دستار مصري در سر ، گلاب بر خود ميفشاند ، بر مثال کسي که به گلزار رود و ميخراميد .
انديشه کردم که در طور اين جوان سرّي است ، يا معشوقي است که به راه عشقش مي برند ، يا عاشقي است که از منزلگاه نياز به خلوت نازش ميرسانند . از وي سؤال کردم : اي جوان کجا ميروي ؟
گفت : به خانه .
گفتم : کدام خانه ؟
گفت : خانه پربهانه ، که خلقي را آواره کرده است . من نيز ميروم که ببينم سرگشتگان به کجا ميروند و که را خواهند ديد و از اين خرمن چه خوشه خواهند چيد ؟
گفتم : اين چه استعداد را ست که تو داري ؟ مگر از صعوبت باديه خبرنداري ؟
گفت : دوست ، آوارگي ما خواهد ، رفتن حج بهانه افتاده است .
گفتم : اي جوان برگرد !
گفت: نه من به اختيار ميروم از قفاي او * * * آن دو کمند عنبرين ميبردم کشان کشان
که اي فلان ! معذور دار که چنين آورده اند.
گفتم : اين سيب را چرا ميبويي؟
گفت : تا مرا از حَرّ سموم اين باديه بلاانگيز نگاه دارد ، که با شميم برگ گل خو کرده ام و در حريم آغوش دلبران خفته ام و از نسيم اقبال محبوبان شکفته ام.
گفتم : بيا تا با هم مرافقت نماييم.
گفت : لا واللّه ! تو بُرقع پوشي و من جرعه نوش ، تو پير مناجاتي و من پير رند خرابات . دوش در خمّار بودم و اکنون در خمار دوشينم .
آن جوان را همانجا گذاشته گذشتم ، ديگر او را نديدم تا آنکه روزي به وقت افراط گرما ، جوان را ديدم در تحت ميزاب خفته و زار و نزار و رنجور و ضعيف ، نه در سر قصب معلّم و نه در پا کفش زر نشان ، همان سيب داشت و ميبوييد .
خواستم از او بگذرم .
گفت : اي فلان مرا ميشناسي ؟
گفتم : آري ، از تبديل حالت بگوي .
گفت : داد و فرياد ! در اين راه به معشوقي مي آورند و به عاشقي مبتلا ميسازند .
گفتم : اين همان سيب است ؟
گفت : آه ، آه ، از اين سيب پرآسيب ، اي فلان ! ديدي که با ما چه کردند و چون ما را لگدکوب قهر انداختند ؟
اوّل گفت معشوقي غم مخور ، چون به باديه امتحان در آوردند ، گفتند تو عاشقي
و چون به عرفات رسيدم گفتند تو طفلي ،
چون به خانه رسيدم گفتند تو در اين حرم مَحرَم نئي ،
هرچند در زدم و فرياد برآوردم که ايّها المطلوب ! جواب شنيدم که : اِرجع يا خائب ، سوختم ، سوختم و شناختم که در اين ترانه غير او نه .
اي فلان ! امروز زار و نزارم و از نازکي بيزارم ، نميدانم
طالبم يا مطلوب ؟ محبّم يا محبوب ؟ محتاجم يا غير محتاج ؟ و از اين تفکر و اندوه سوختم نه بيمارم ، امّا بيمار اين تفکر دارم .
آن شخص گفت دلم به زاري آن جوان سوخت .
گفتم : بيا تا تو را پيش اصحاب برم و از اين حيرت برهانم .
گفت : مرا رها کن که در اين حيرت سرّي دارم و در اين تفکر ذوقي .
و از او در گذشتم . . . شب در حوالي مسجدالحرام به وظايف عبادت مشغول شدم . صباح که نيت وداع خانه کردم ديدم از کنار حطيم ، آن جوان سقيم را مرده بر دوش ميبرند . از آن حالت از يکي از محرمان سؤال کردم ، گفت :
عاشقان کشتگان معشوقند * * * برنيايد ز کشتگان آواز
🔴شوریده صحرایی
شیخ مصلح الدین سعدی گوید
چنین دارم از پیر داننده یاد
که شوریدهای سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نخورد و نخفت
پسر را ملامت بکردند و گفت
از انگه که یارم کس خویش خواند
دگر با کسم آشنایی نماند
به حقش که تا حق جمالم نمود
دگر هر چه دیدم خیالم نمود
به صدقش چنان سر نهادم قدم
که بینم جهان با وجودش عدم
دگر با کسم بر نیاید نفس
که با او نماند دگر جای کس
گر از هستی خود خبر داشتی
همه خلق را نیست پنداشتی
💠ادامه دارد....
@tareagheerfan
#غم_عشق
🔴بی خودی عاشق خدا
مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الامال می نویسد:ثقه الاسلام کلینی از حضرت جعفر بن محمد علیه السلام روایت کرده که حضرت سید الساجدین علیه السلام چون به نماز می ایستاد رنگش متغیر می شد,و چون به سجود می رفت سر بر نمی داشت تا عرق از آن جناب می ریخت. و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که حضرت علی بن الحسین علیه السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد و چون به نماز می ایستاد رنگ به رنگ می گردید و ایستادنش در نماز ایستادن بنده ذلیل بود که نزد پادشاه جلیل ایستاده باشد و اعضای او از خوف الهی لرزان بود چنان نماز می کرد که گویا نماز وداع است و دیگر نماز نخواهد کرد. چون از تغییر احوال آن جناب سوال می نمودند چنین می فرمود:کسی که نزد خداوند عظیمی ایستاده است سزاوار است که خائف باشد. و نقل کرده اند که در یکی از شب ها یکی از فرزندان آن جناب از بلندی افتاد و دستش شکست و از اهل خانه فریاد بلند شد همسایگان جمع شدند و شکسته بند اوردند دست آن طفل را بستند و آن طفل از درد فریاد می کرد و حضرت از اشتغال به عبادت نمی شنید. چون صبح شد و از عادت فارق گردید دست طفل را دید در گردن آویخته از کیفیت حال پرسید. خبر دادند.
و در وقت دیگر در خانه حضرت در آن خانه که در سجود بود آتشی گرفت و اهل خانه فریاد می کردند که یابن رسول الله النار النار!حضرت متوجه نشدند تا آتش خاموش شد. بعد از زمانی سر برداشتند از آن جناب پرسیدند که چه چیز بود که شما را غافل از این آتش گردانیده بود?فرمود که آتش کبرای قیامت مرا از آتش اندک دنیا غافل گردانیده بود.
🔷نوشته سنگ مزار عاشق
روزی در شهرستان قم انتهای قبرستان ابوحسین به زیارت قبر مرحوم آیت الله سید ابوالحسن قریشی که یکی از اولیاءالله بود رفتم. بنا به وصیت خود آن مرحوم بر روی سنگ قبرش چنین نوشته شده بود:
مرقد سید ابوالحسن قریشی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
آری خواننده عزیز!اگر موفق شدی که عاشق خدا شوی انسانی بسیار والا و برجسته خواهی شد. قیمت هر انسانی برابر با آن چیزی است که طلب آن است,عاشقان طلا به قدر طلا ارزش دارند. عاشقان بهشت به قدر بهشت ارزش دارند. ارزش عاشقان خدا هم به مانند خود خدای عز و جل بی نهایت است.
ای برادر تو همان اندیشه ای*** ما بقی خود استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گل گلشنی***ور بود فکر تو هیمه گلخنی
آه!خاک بر فرق من و تمثیل من. افسوس که الفاظ ما برای حقایق کافی نیست.
معانی هرگز اندر وهم ناید***که بحر قلزم اندر ظرف ناید
شاید داستان مجنون عامری را شنیده اید. وقتی بیمار شد پزشک او طبق سنت آن زمان دستور داد رگش را پیدا کنند. مجنون پرسید میخواهی چه کنی?گفت میخواهم فصدش کنم. مجنون گفت:
ترسم ای فصّاد گر فصدم کنی**نیش را ناگه به لیلایم زنی
من کیم لیلا و لیلا کیست من**ما چو یک روحیم اندر دو بدن
آری کار سالک به این جاها می رسد که تک تک سلول های بدنش با یاد معشوق خود یعنی خدا زنده اند.
ادامه دارد.....
🆔 @tareagheerfan