فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را هم از رزق آسمانی تان
نمک گیر کنید که عاقبت مان
ختم به خیر شود و شهادت ،
که همان عاقبت به خیر شدن است...
هورالعظیم سال ۶۴
لشکر انصارالحسین علیه السلام همدان
#شهید_سعید_ملکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا مهم نیست در گذشته شما چه اتفاقی افتاده ‼️
شما از همین لحظه چند تا انتخاب دارین🤔
شرایط و محیط روی ما تاثیر گذارن اما تعیین کننده نیستند ‼️
چیزایی که بوی آرامش میدن رو دوست دارم مثل بارون، مثل خاک، مثل گل، مثل ...
و از همه بیشتر آدمایی که از درون مهربون هستن...
#داره_بارون_میباره
مولای غریبم سلام🤚
«🌞صبحم» شروع
می شود آقابه نامتان
«روزی من»
همه جا «ذکرنامتان»
صبح علی الطلوع
«سَلامٌ عَلیک یابن الحسن»
مـن دلخوشم
به «جواب سلامتان»
امام خوب زمانم
هر کجا هستی
باهزاران عشق و ارادت سلام
🤚 السلام علیک یا صاحب الزمان🌸
🤲خدایا
تو را سپاس بخاطر روزی دیگر
و آغازی نو
با نام توآغازمی کنیم
🌺🌺🌺🌺
وقت بخیر خدمت همسنگران کسی کانال یا گروهی در موضوع استخدامی آموزش وپرورش نداره بهم اطلاع بده در پی وی
حکایتی از استاد انصاریان:
طلبهای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین (ع) اعتراض داشت
یکى از طلبههاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیرقابل تحملى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مىدارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیلهاى بىبدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مىبیند که آن حضرت به او مىفرماید: اگر مىخواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل (نوعی سبزی) و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى مىخواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحبخانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهر مشرف مىشود و عرضه مىدارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مىدهید؟! بار دیگر حضرت را خواب مىبیند که مىفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مىتوانى استقامتورزى اقامت کن، اگر نمىتوانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مىرساند و اهل خیر هم با او مساعدت مىکنند تا خود را به هندوستان مىرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مىگیرد. مردم از اینکه طلبهاى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مىکنند.
وقتى به در خانه آن راجه مىرسد در مىزند، چون در را باز مىکنند، مىبیند شخصى از پلههاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مىشود، مىگوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند. فوراً راجه پیشخدمتهایش را صدا مىزند و مىگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگىاش وى را به حمام ببرید و او را با لباسهاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتى نیکو انجام مىگیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مىشود.
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف، چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند. از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد. همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.
او نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مىشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مىدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است؛ یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مىبندم و شما اى عالمان دین، هماکنون صیغه عقد را جارى کنید.
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم. مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود. به شعراى ایران مراجعه کردم. مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمىزد. پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است؛ لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایىام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او درآورم.
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: به ذره، گر نظر لطف، بوتراب کند، طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند..
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
💑 دعــوا را کش ندهــید
❤️وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نگذارید دلخوری به روز بعد بکشه.
از دل هم دربیارید و بی تفاوت نخوابید.
❤️این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که روان نامزد یا همسرتو آزار میده.
همون شب ناراحتی رو چالش کنید و روز بعدتون رو با شادی و رضایت ازهم شروع کنید وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره ...
❤️اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد، خدا با این همه گذشتش اینقدر بزرگ نبود.
سعی کنید حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنارهم باشید و جا رو از هم جدا نکنید...
👤دکترمحمودانوشه
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🤚#سلام_امام_زمانم🌸
پشت کوچه پس کوچه های انتظار
همان جا که فاصله ها
کمی بیشتر است،
با شما،
به امید نگاه مهربانی
از سر لطف هستیم...
برای آمدن و رسیدن!
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
سلام علیکم
#صبحتون_علوی
روزیتون نگاه ویژه حضرت فاطمه سلام الله علیها.
🌸 امیرالمومنین علیه السلام:
.
پنج هم نشین خوب از زبان امیرالمومنین علیه السلام :
.
1 بردباران:
با بردباران همنشینی کن، حلم و بردباری ات زیاد می شود
2 دانشمندان:
با دانشمندان همنشینی کن خوشبخت می شوی
3 نیازمندان:
با فقرا همنشینی کن، شکر گزاری ات زیاد می شود
4 دور اندیشان:
با دور اندیشان همنشینی کن ، خردت کامل و نفست شریف و نادانی ات از بین می رود
5 عاقلان:
همنشینی با دوست عاقل(موجب) زندگانی روح است
.
📚 غررالحکم ج ۳ ص ۳۵۶_۳۵۷ 🌸