ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺍﯼ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﻭﺣﯽ✨
ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺣﺮﺍ ﺷﮑﻔﺖ،
ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﻮﺍﻥ...!💚
و ﻧﮕﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﮑﺘﺐ
ﻧﺮﻓﺖ ﻭ ﺧﻂ ﻧﻨﻮﺷﺖ
ﺑﻪ ﻏﻤﺰﻩ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺁﻣﻮﺯ
ﺻﺪ ﻣﺪﺭﺱ ﺷﺪ...💚
ﺗﻮ ﺑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﺒﻌﻮﺙ ﺷﺪﯼ💚
ﺑﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﺳﺎﻟﺖ...
ﺁﻣﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﺒﻠﻮﺭ ﺣﻀﻮﺭﺕ،
ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ خشکیدهی ﺣﺠﺎﺯ ﺭﺍ
ﻧﻔﺴﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ببخشی
ﺁﻣﺪﯼ ﺗﺎ ﺧﺎﺭ ﺟﻬﻞ ﻭ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺁﻣﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﺴﺎﻁ ﻇﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﻧﯽ...
ﻧﺎﻣﺖ ﻣﺤﻤﺪ... ﻟﻘﺒﺖ ﺍﻣﯿﻦ💚
ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ
💚🎊ﺗﺒﺎﺭﮎ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﻟﺨﺎﻟﻘﯿﻦ 🎊💚
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼﺍﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ 🎊💚
ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ
در ﺑﺎﻍ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﺮﺩﯼ...💚
🌸🎊 #عید_مبعث_مبارک🎊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صد شکرکه پیغمبر رحمت داریم🍃
🍃هم دست به دامان ولایت داریم🌸
🌸با ذکرشریف و مستجاب صلوات🍃
🍃امید شفاعت به قیامت داریم🌸
🌹🍃 الّلهُمَّ
🌸🍃 صَلِّ
🌹 🍃 علی
🌸 🍃 مُحَمَّدٍ
🌹 🍃 وَآل
🌸 🍃 مُحَمَّد
🌹🍃وَعَجِّل
🌸🍃 فَرَجَهُم
#عید_مبعث مبارک🌹❣🌷
🌴امام علی (ع) فرمودند : در حضور هفت گروه ، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی :
۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ...
٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ازﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ نگو...
۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ...
۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن...
۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ از ﺁﺯﺍﺩیت نگو...
۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪ نگو...
۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ...
پادشاهی به وزیرش گفت که :« شهر به شهر و ده به ده بگرد یک نفررا که از همه زرنگتر است با خودت بیاور از او سوالاتی دارم .» وزیر گفت :« چشم » وزیر روزها در شهرها و دیه ها گردش می کرد رسید به جائی دید مکتب خانه است . ملائی عده ای شاگرد دارد مشغول تدریس است . رفت تو نشست . پس ازسلام وتعارف دید بچه ها قطار نشسته همه دو زانو زده اند سرشان خم است پیش خودرا نگاه می کنند . یک چوب بسیار بزرگ پشت گردن آنها کشیده شده بطوری که یک نفرنمی تواند سرش را تکان بدهد
وزیرگفت:« ملا این چوب چیست ؟» گفت:« اگر کسی سرش را بلند کند چوب به زمین می افتد من می فهمم . باید همینطور باشند تا درس شان تمام بشود ومرخص شوند » دراین اثنا دید نخی از پشت بام آویزان است ملا دستی به نخ زد و در پشت بام زنگی به صدا درآمد . گفت:« ملا این چیست ؟» جواب داد :« پشت بام ارزن آفتاب کرده ام گنجشک هامی آیند ارزن را میخورند چون زنگ صدا کند پرندگان فرارمیکنند .» باز دید بیرون توی ایوان گربه ای را به نردبان بسته و به پای حیوان هم نخ دیگری بسته ونخ جلو اوست هر وقت آن را می کشد فریاد آن حیوان بلند می شود. گفت :« ملا این دیگرچیست؟» گفت :« هر موقع فریاد گربه بلند شود بچه های من می فهمند که من با آنهاکاری دارم ؛ پیش من می آیند.» گفت :« شاه شما رامیخواهد باید با من به دربار برویم تا از هوش شما استفاده بشود .» ملا را براه انداخت چون به دربار رسیدند وزیر کارهائی را که ازملا دیده بود بعرض رسانید. شاه فرمود :« ملا نامت چیست ؟» جواب داد :« نام من نیم من بوق » گفت:« پسرکی هستی ؟» عرض کرد :« پسر(پشم پانزده)» شاه سوال کرد :« نیم من بوق ؛ پشم پانزده چه نام هایی است یعنی چه ؟ مگر ملا دیوانه ای ؟» عرض کرد :« نه قبله عالم ، اسم من منصوراست . پیش خودم فکرکردم دیدم بنده « من » که نیستم حتما نیم منم . صور که نیستم حتما که بوقم . به این دلیل نام خودرا نیم من بوق گذاشتم . اما اسم پدرم موسی است . فکر کردم پدرم مونیست حتما پشم است ؛ سی نیست حتما پانزده است به این جهت نام پدر خود را پشم پانزده می گویم .» گفت :« آفرین برتو» شاه پرسید :« ملا ستارگان آسمان چندتاست ؟» عرض کرد :« به اندازه موی سرو بدن هر انسانی » گفت :« دروغ گفتی » جواب داد :« شما بشمارید » گفت :« از زمین تا آسمان چند سال راه است ؟» جواب داد :« به مسافت دور زمین . اگر دروغ می دانید گز کنید » شاه را ازکردارو رفتاراو خوشش آمد وبه اوانعام داد .
الــهی
کوچه پس کوچههای زندگیتون
همیـشه پـر گـل و سر سبـز بـاشه ....
پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.
وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.
فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟
شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!" عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.
اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.
حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید .
"امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر،در۲۸رجب تصمیم به ترک آن گرفت.
از آیهای که امام در هنگام خروج از مدینه قرائت کردند، این نکته - که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است - آشکار میشود.
خروج از مدینه
امام(ع) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خوانده و وداع کرد و صبح به خانه برگشت. در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کردند.
حرکت به سمت مکه
امام(ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال 60 هجری به همراه 82 نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد. در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی میکردند. علاوه بر بنی هاشم، 21 نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.
امام حسین(ع) به همراه همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.
در میان راه مکه، امام(ع) و همراهانش با عبداللّه بن مطیع، دیدار کردند. امام حسین(ع) پس از پنج روز، در روز سوم شعبان سال 60 به مکه رسید و مورد استقبال گرم مردم
42.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#ببینید
زمینه | قافله از راه میرسه...🍃
🎙بامداحی: حاج مهدی رسولی
پست ویژه ۲۸رجب سالروز حرکت قافله
امام حسین (علیهالسلام) از مدینه
هر سیه چشمی چو آهو کِی کند ما را شکار؟
چشم لیلی دیده ی ما را غرور دیگرست
#صائب_تبریزی
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ
همانا روز قیامت که روز فصل و جدایی (مؤمن و کافر) است وعدهگاه جمیع خلایق است.
مومن آن است که بداند در پس این دیوار کسی است که یک به یک بر احوال ما مطلع است و می بیند اگر چه ما او را نمی بینیم!
«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ»
میگه بر اون چیزی که از دست دادید غصه نخورید!!خُب شاید خدا صفحه ی بعدی زندگیمون یه چیز قشنگ برامون کنار گذاشته باشه...
همراه کسی ست که تو را
با عشق تا خدا ببرد...
اگر نه تا ابرها راهی نیست...
تنها هم می توان رفت!
اونی که دونه میریزه از اونی که دونه میخوره بیشتر لذت میبره
معامله با خدا سوخت نداره رفیق
دودوتای خدا هزارتاست.....😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزم حسین (علیه السلام )
میلاد ارباب روز پاسدار مبارک🌼🌼🌼🌼🌼
اللّٰهم أَنتَ عُدَّتى إنْ حَزِنْتُ ...
#خدایا بین غصه ها ، تو پناه منی...