💚
چهار سال مریض بود .
کلی دوا و دکتر کردیم فایده نداشت .
آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان .
معاینه اش کرد و گفت:کبدش از کار افتاده .
شاید تا فردا صبح زنده نماند .
پدرش سفره #حضرت_ابوالفضل(ع) را نذر کرد .
آقا شفایش داد .
دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم
کی بر میگردی؟ جواب داد:
هر وقت که راه کربلا باز شود .
توی عملیات والفجر یک شده بود
مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل .
وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود شانزده سال بعد هم برگشت .
درست شب #تاسوعا
وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفت کربلا .
راه #کربلا باز شده بود...🕊
#شهید_علیرضا_کریمی🌷
#شادی_روحش_صلوات
🥀🕊
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_یازدهم دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند ☹️
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_دوازدهم
با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !»
جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، بهدلش بشینه !»😏
خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!» 😁
جوابی نداشتم ...
چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم .
از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !»
زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی😐 »
اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید :
«حسرت این روزا !»
مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا .
داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم 😃
کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست
خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او ..
خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم.
تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند
یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !»🧐
نمی دانم چرا ..!
یک دفعه نظرم عوض شد!
دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم .
حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم 😐😔
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_دوازدهم با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_سیزدهم
نمیخواستم قبول کنم که دلم برایش تنگ شده است .
اما با وجود این هنوزهم نمی توانستم اجازه بدهم بیایید خواستگاری ام😐
راستش خنده ام می گرفت ، خجالت می کشیدم به کسی بگویم دل مرا با خودش برده ..!😅
وقتی برگشت پیغام داد میخواهد بیاید خواستگاری .
باز قبول نکردم ...
مثل قبل عصبانی نشدم ، ولی زیر بار هم نرفتم
خانم ابویی گفت :« دوسه ساله این بنده خدا رو معطل خودت کردی!
طوری نمی شه که! بذار بیاد خواستگاری و حرفاش رو بزنه !»😕
گفتم :«بیاد ، ولی خوش بین نباشه که بله بشنوه !» 😒
شب میلاد حضرت زینب (س) مادرش زنگ زد برا قرار خواستگاری .
نمی دانم پافشاری هایش باد کله ام راخواباند یا تقدیرم؟!
شاید هم دعاهایش ...
به دلم نشسته بود😢
با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد .
ازدر حیاط که وارد خانه شد ، با خاله ام از پنجره او را دیدیم . خاله ام خندید : « مرجان ، این پسره چقدر شبیه شهداست 😂!»
باخنده گفتم :«خب شهدا یکی مثل خودشون رو فرستادن برام !»
خانواده اش نشستند پیش مادر و پدرم .
خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که « این دوتا برن توی اتاق ، حرفاشون رو بزنن!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سیزدهم نمیخواستم قبول کنم که دلم برایش تنگ شده است . ا
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهاردهم
با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم ، حالا باید با هم می نشستیم برای آینده مان حرف می زدیم 😕
تا وارد شد نگاهی انداخت به سرتاپای اتاقم و گفت :«چقدر آینه!
از بس خودتون رو می بینین این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه !»😂
از بس هول کرده بودم فقط با ناخن هایم بازی میکردم .
مثل گوشی در حال ویبره ، می لرزیدم 😥
خیلی خوشحال بود ...
به وسایل اتاقم نگاه می کرد . خوب شد عروسک پشمالو و عکس هایم را جمع کرده بودم فقط مانده بود قاب عکس چهار سالگی ام
اتاق را گز می کرد ، انگار روی مغزم رژه میرفت 😬
جلوی همان قاب عکس ایستاد و خندید . چه در ذهنش می چرخید نمی دانم!
نشست روبه رویم .
خندید و گفت :«دیدید آخر به دلتون نشستم !» 😁😉
زبانم بند آمده بود ...
من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش میدادم ، حالا انگار لال شده بودم 😐
خودش جواب خودش را داد : « رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم .
دیدم حالا که بله نمی گید ، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه .
پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم ...
نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت : اینجا جاییه که می تونن چیزی رو که خبر نیست ، خیر کنن و بهتون بدن . نظرم عوض شد . دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید !»☺️
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
🌹🕊
✍روایتی از همسرشهید
🌷یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
▫️به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود:
🔹همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹
🌺 یاد شهـدا با ذکر صــلوات
▪️این جمعه میخواهم تو را جور دیگری صدا کنم؛
میخواهم تو را به نام مادری بخوانم که مادر همه مومنان است.✨
مادری که هر چه گل محمدی میان باغ دنیا شکفته مدیون باغبانی اوست، تا روزی که عطر نرگس تمام جهان را پر کند!
یابن خدیجة الغرّی!
میدانم نام امالمومنین، آرامش دل صبور توست!
🏴 ایام سوگواری حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد.
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
شهادت فرصتی است
برای رسوایی دل های عاشق
و آگاهی مردم از خوبی های
خوبانی که گمنام بوده اند
و محل اثبات صداقت و شجاعت
مدافعان حق است.
🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊
عجب زمانه ایست
خدایا عاشقان را چگونه گلچین میکنی😭😭
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
نصیحت محمد حسین_6046176022657762758.mp3
3.05M
صوت نصیحتی شهید محمدحسین محمدخانی...🥀
در مورد امام حسین علیه السلام و هیٱت✨
#قصه_دلبری💕
🌙شبهای حاجت است
دوایم به دست توست
💔مادربزرگ!
کرب و بلایم به دست توست
#اللهم_ارزقنا_کربلا❤
#وفات_حضرت_خدیجه﴿س﴾🖤
#تسلیت_باد. 🖤🏴
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء نهم قرآن کریم:
یادمون باشه
راه خلاصی از وسوسههای شیطان، پناه بردن به دامن لطف و حمایت خداست.
🌼 سوره اعراف، آیه ۲۰۰
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء نهم قرآن کریم:
یادمون باشه
یکی از راههای نزول رحمت الهی اینه که وقتی جایی قرآن خونده میشه، به احترامش سکوت کنیم و به کلام الهی گوش بدیم.
🌼 سوره اعراف، آیه ۲۰۴
💚 محبوبهی پیامبر 💚
یک بار که کفّار، ندای دعوت به توحید از سوی پیامبر را تحمّل نکردند و با پرتاب سنگ پاسخش را دادند، حضرت با سر وروی خونین به کوهها پناه بردند و دشمنان نیز در پی ایشان بودند تا حضرتش را آزار دهند.
خبر تلخ به خدیجه -سلام الله علیها- رسید
...اشکش جاری شد
...غذا فراهم کرد
...به همراه علی -علیه السلام- به سمت کوه و دشت روانه شد.
از آن سو ، جبرئیل پیغام لطف و رأفت الهی نسبت به خدیجه را به پیامبر ابلاغ کرد:
" از گریهی خدیجه ملائك به گریه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام میرساند و او را به خانهاى بهشتى كه از نور زینت شده، بشارت بده"
۰
#خداحافظ_مادر #حضرت_خدیجه
آن کـــس که اول مـــــاه دست مـــــرا گـــــرفته
سی شب بــرای من در میخـــــانه جا گـــــرفته
با یـــــار وعـــــده دارم هر شب همین حــوالی
شبهای ســـــاکت من بـــــوی خـــــدا گـــــرفته
هر کس بــدِ مـــــرا گفت او خوبیِ مـــــرا گفت
پشـــــت مـــــرا همیشـــــه بــیادعـــــا گـــــرفتـــــه
صـــد بـــار گم شدم من در کــوچههای دنیـــــا
من کـــــور بـــــودم و او بهـــــرم عصـــــا گـــــرفته
ای دوست قدیمی، من را که خاطرت هست
من آن بَـــدم که قلبم بـــوی خطا گرفته . . .
اللهم اِنّی اَساَلُکَ حُسنُ الخاتمه🤲
عشق جانم 💚
🍂نان و پنیر سفره ی افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما
🍂آهنگ قلب بی رمق و هِــق هق گلو
العفو و آه و چشم گهربارم از شما
🍂در ماه نور روز ظهور تو آرزوست
دل می دهم به تو که دلی دارم از شما...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
🍃حقیقت روزه
گوش دلم را تیز می کنم شاید یک بار هم که شده دعای دم افطارت را بشنوم. لک صمنایی که تو می گویی، با لک صمنای ما از ثری تا ثریا فاصله دارد. تو وقتی لک صمنا می گویی اهل زمین و آسمان خلوص را با همه وجود حس می کنند. تو با لک صمنا درس اخلاص می دهی، چنان که مدعیان اخلاص، عملهایشان را بر باد رفته می بینند.
کنار سفره افطارت ما را هم راه بده آقا
شبت بخیر حقیقت روزه!✨🌙
چیزهای خوب
نصیب کسانی میشود که
باور دارند!
چیزهای بهتر
نصیب کسانی میشود که
جا نمی زنند!
و بهترین چیزها
نصیب کسانی میشود که
با توفان حوادث اما سر حرفشان هستند!
دلبر که تو باشی... جرات بیراهه رفتن، چقدر آسان است...
آنقدر مهربان و دلواپس، به انتظار برگشتنم می نشینی..که گویی جز من، بنده دیگری نداری...
مهربانیت... چنان مرا فراگرفته است، که دیگر... از زنگار بی انتهای دلم، نمی ترسم...
تو...همان "جابر العظم الکثیری"... که تمام شکستگی های روح مرا، به ناز یک اشاره ات...جبران می کنی...
❄️مهمانی ات.... سر و روی سپید، می خواهد..
و...من...سیه چرده ترین، مهمان، خوان ضیافت توام...
اما....؛
با همه سیه دلی ام... پشتم چنان به آغوش مهربان تو گررررم است که... از خودم، نمی هراسم...
یقین دارم...که یک نگاه تو...عالمی را زیر و رو می کند...
چه رسد به روح کوچک و فقیر من!!
و من چنان، از برق چشمانت، به رقص آمده ام...که برای ادراک دوباره لذتش... هزار تشنگی دیگر را، به جان می خرم....
حجله گاه عاشقی ام را گسترده ام...؛
سجاده ام...منتظر قدوم توست....
قنوت می گیرم...
به امید جرعه ای دیگر...
پیمانه ام را، بالا آورده ام.....
کمی ع ش ق... برایم می ریزی...خداااا ؟
زن در ایران باستان و در مینیاتور به دلیل داشتن پوشش، جذابتر و دست نیافتنی تره تا زن امروز. دلیل ازدواج نکردن بسیاری از جوان های امروز دست یافتنی تر بودن زن به عنوانهای دوست دختر و ازدواج سفیده. از طرفی، دین ـ که برنامۀ زندگی است ـ پوشش رو به همراه حیا تبلیغ می کند. خداوند متعال میفرماید: اگر راست میگویی که دوستم داری پس به حرف هایم گوش کن که اگر به حرف هایم گوش کنی و ثابت شد که دوستم داری من هم تو را دوست خواهم داشت. خودت هم می دانی که یکی از دستورهای دین پوشش مناسب است، پوششی که با آن شبیه آسیه و مریم خواهی شد و شبیه بانوی مهربانی حضرت فاطمه سلام الله علیها. برخی بندهای روانشناختی تو را اسیر خود کرده که نتوانی به درستی عمل کنی. مثل اینکه: من می خوام خودم باشم. خودت باش. اما همانی باش که خدا خلق کرده، پر از حیا و مطیع امر پروردگار. شاکلۀ وجودی را آدمی خودش میسازد. شاکله مثل طنابی است که خودت بر گردن نفس ات انداخته ای و اجازه نمی دهی لذت های با فاصله را درک کنی. بگذار روحت بزرگ شود آنگاه درخواهی یافت که وقتی پوشیدهتر هستی درون ات آرامتر و وقارت بیشتر است. محمدعلی کلی بوکسور معروف استدلال جالبی دربارۀ حجاب دارد. خلاصه اش این است که ما هرچه گرانبهاست را می پوشانیم و خداوند هر امر گرانبها را مخفی کرده است مثل نفت طلا سنگ های معدنی. این استدلال ایشان است.
چند روزی حجابت را شبیه حجاب لبنانی کن و ببین در دوستی دیگران چقدر اثر خواهد داشت چه رسد به دوستی خداوند متعال. پدرت تو را بیشتر از همیشه دوست خواهد داشت و خداوند تو را در آغوش خود خواهد گرفت.
گرفتہ حال دلم در هواے مادرِ زهرا
دو دیدهام شده باران براے مادر زهرا
هرآنچہ دختر پاڪ و هرآنچہ مادر خوب است
فداےمادر زینب فداےمادر زهرا
🥀💔
▪️#وفات_حضرٺ_خدیجہ(سلام الله علیها)
تسلیت باد◾️🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠وقتی عبدالحمید بدترین بداخلاقیها را تقدیس میکند!
😁😁😁
با هزاران نفر آشنا میشی
و هیچ کدومشون هیچ تاثیری روت نمیذارن.
و بعدش با یک نفر آشنا میشی
و زندگیت برای همیشه تغییر پیدا میکنه...
#سلام_امام_زمانم✋
السلام علیک یا صاحب الزمان🥀💖
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز ؛
آبیترین بهانه دنیای من سلام!
قلبی شکسته دارم و شعری شکستهتر،
اما نشسته در تب غوغای من سلام!
ما بیحضور چشم تو این جا غریبهایم
دستی، سری تکان بده، مولای من ؛سلام!
تقدیم چشمهای تو این شعر ناتمام
زیباترین افق به تماشای من سلام!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#سلام_ارباب_دلم ♥️
کمی طراوتِ باران،
کمی نسیمِ حَرَم،
سلامِ صبح من و
فیض مستقیمِ حَرَم...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله