🔺ما طرفدار جمهوری اسلامی ایران نیستیم
ما فدایی جمهوری اسلامی ایرانیم
#آری_به_جمهوری_اسلامی
1_1432736798
6.32M
دلبستہۍ عشق،
بستہۍ دنیا نیست
زندگے خـتـم به
#شھــادت نشود
زیبا نیست...💔
چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت
این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت
زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید
بی تو دل شکسته ی من هم نوا نداشت
صلی الله علیک یا خدیجه الکبری(س)
#وفات_حضرت_خدیجه
گاهے زندگـے یک آدم میشود
معنی یک #آیہ،
گاهے نگاهش که میکنے
انگار #قرآن تفسیر میشود
لبخند کہ میزند
میشود خودِ آیہ ❤️
[ اَشِدٰا عَلَی الْڪُفٰـار رَحِمٰـاءِ بَیْـنَـهُم ]
سردار دل ها حاج #قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
زحمتای مادرِ مادر ما نتیجه داد
خرج حسینی شدن ماها رو خدیجه داد 🖤
#وفات_حضرت_خدیجه
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء دهم قرآن کریم:
یادمون باشه
اگه نعمتی رو از دست میدیم، تقصیر خودمونه. یکی از قانونهای خداوند اینه که نعمتهاش برای بندگانش همیشگیه؛ مگر اینکه خود بندگان با اعمالشون باعث از بین رفتنش بشن.
🌼 سوره انفال، آیه ۵۳
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء دهم قرآن کریم:
یادمون باشه
«قوی بودن» یکی از وظایف مسلمونهاست. خداوند به صراحت دستور داده که باید از نظر نظامی هرچی نیاز هست تهیه و آماده کنیم تا دشمن جرأت اقدام نداشته باشه.
🌼 سوره انفال، آیه ۶۰
•••❈❂🌼🍃
#یک_نکته
از جزء دهم قرآن کریم:
یادمون باشه
دوستانمون رو از بین مؤمنان انتخاب کنیم و برای تعالی همدیگه، بین خودمون، امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم.
🌼 سوره توبه، آیه ۷۱
🌷🇮🇷
خبر شهادت اولین شهید راه قدس اعلام شد/خبر شهادت سرلشکر حاج احمد متوسلیان پس از ۴١سال!
🔹سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران، در دیدار نوروزی خود با خانواده حاج احمد متوسلیان اعلام کرد: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است!
🌷🇮🇷
نام و یادت همواره بر تارک قلبها میدرخشید سردار
تمام این ۴۱ سال
و تمام باقیمانده عمر دنیا
#ایران از تو خواهد گفت مرد بزرگ!
سيَبعَثُ اللهُ من آفاقِ رحمتِه لُطفًا،
يُرمِّمُ في جنبَيكَ ما هُدِمَ!
خداوند از آفاق رحمت خود یک مهربانی خواهد فرستاد که هرچه در درونت ویران شده باشد
را ترمیم نماید.
🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دمشون گرم .....😅
آفرین به کاشانی های عزیز.
بقیه هم یاد بگیرن .
میشه یکی دو ماهه همه اینا رو رام کرد در مقابل قانون .
┄┅═✧♡💠♡✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا همه تو گروههاتون ارسال کنید( به خاطر شهدا )😭😭😭
اعلام رسمی خبر شهادت حاج احمد متوسلیان پس از ۴١ سال!
سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران، در دیدار نوروزی خود با خانواده حاج احمد متوسلیان اعلام کرد:
شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است!
به امید خدا، در چهل و یکمین سالگرد شهادت شهیدان حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار، کاظم اخوان و سید محسن موسوی، باقی مانده پیکرهای مطهر آن عزیزان بر دوش ملت مقاوم ایران، تشییع شود!
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهاردهم با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم ، حا
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پانزدهم
((دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!))✨
نفسم بند اومده بود، قلبم تندتند می زد وسرم داغ شده بود..
توی دلم حال عجیبی داشتم.
حالا فهمیدم الکی نبود که یک دفعه نظرم عوض شد.😔
انگار دست امام (ع)بود و دل من☺️
ازنوزده سالگی اش گفت که قصد ازدواج داشته و دنبال گزینه مناسب بوده.
دقیقا جمله اش این بود;((راست کار نبودن،گیر وگور داشتن!))😬
گفتم:((ازکجا معلوم من به دردتون بخورم؟))
خندید و گفت:((توی این سالا شما رو خوب شناختم!))😁
یکی از چیزهایی که خیلی نظرش را جلب کرده بود، کتاب هایی بود که دیده و شنیده بود می خوانم.
همان کتاب های پالتویی روایت فتح، خاطرات همسران شهدا.
می گفت:((خـوشم میاد شما این کتابارو نخوندین بلکه خوردین!))😂
فهمیدم خودش هم دستی برآتش دارد.
می گفت:((وقتی این کتابارو
می خوندم، واقعا به حال اونا غبطه
می خوردم که اگه پنج سال ده سال یا حتی یه لحظه باهم زندگی کردن، واقعا زندگی کردن!
اینا خیلی کم دیده می شه، نایابه!))☺️
من هم وقتی آن ها را می خواندم، به همین رسیده بودم که اگر الان سختی می کشند، ولی حلاوتی را که آنها چشیده اند، خیلی ها نچشیده اند🙃
این جمله راهم ضمیمه اش کرد که: ((اگه همین امشب جنگ بشه، منم می رم ..مثل وهب! ))
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پانزدهم ((دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!))✨ ن
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شانزدهم
می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!))😁
منـبـر کاملی رفت مثل آخوندها، از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش ..
از خواستگاری هایش گفت واینکه کجاها رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آن ها گفته بود
گفتم:((من نیازی نمی بینم اینا رو بشنویم!))😐
می گفت:((اتفاقا باید بدونین تا بتونین خوب تصمیم بگیرین!))☺️
گفت:((ازوقتی شما به دلم نشستین، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاریا رو صوری می رفتم.
می رفتم تا بهونه ای پیدا کنم یا بهونه ای بدم دست طرف!))😅
می خندیدکه:((چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد، این شکلی می رفتم.
اگه کسی هم پیدا می شد که خوشش میومد و می پرسید که آیا ریشاتون رو درست و مرتب می کنین، می گفتم نه من همین ریختی می چرخم!))😂
یادم می آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم.
مادرم در زد و چای و میوه آورد وگفت:((حرفتون که تموم شد،کارتون دارم!))
ازبس دل شوره داشتم، دست و دلم به هیچ چیز نمی رفت.
یک ریزحرف می زد لابه لایش میوه پوست می کند و می خورد..
گاهی با خنده به من تعارف می کرد:((خونه خودتونه، بفرمایین!))😁😂
زیاد سوال می پرسید.
بعضی هایش سخت بود، بعضی هم خنده دار
خاطرم هست که پرسید:((نظرشمادرباره حضرت آقا چیه؟))🤔
گفتم:((ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت می کنم!))
گیرداد که((چقدر قبولشون دارید؟))🤔
در آن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید ..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفدهم
گفتم:((خیلی!))
خودم را راحت کردم و گفتم:(( که نمی توانم بگویم چقدر))
زیرکی به خرج داد و گفت:((اگه اقا به شما بگوید مرا بکشید ، میکشید؟!))😁
گفتم:((اگه آقا بگن ، بله میکشمتون ..))
نتوانست جلوی خنده اش بگیرد😂
او که انگار از اول بله را شنیده، شروع کرد درباره آینده شغلی اش حرف زد.
گفت دوست دارد برود در تشکیلات سپاه، فقط هم سپاه قدس
روی گزینه های بعدی فکر کرده بود: طلبگی یا معلمی.🙃
هنوز دانشجوبود.
خندید وگفت که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن را هم پلیس از رفیقش گرفته وفعلا توقیف شده است
پررو پررو گفت:((اسم بچه هامونم انتخاب کردم:
امیرحسین،امیرعباس،زینب،زهرا.))😬
انگارکتری آبجوش ریختند روی سرم ..
کسی نبود بهش بگوید:((هنوز نه به باره نه به داره!))😐
یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد.
یاد چراغ جادو افتادم. هرچه بیرون می آورد،تمامی نداشت.
باهمان هدیه ها جادویم کرد: تکه ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت هایی که از لبنان و سوریه خریده بود.😍
مطمئن شده بود که جوابم مثبت است.تیر خلاص را زد.صدایش را پایین ترآورد وگفت:((دوتا نامه نوشتم براتون :یکی توی حرم امام رضا(ع)،یکی هم، کنار شهدای گمنام بهشت زهرا!))😊
#رمان_شهید_محمد_خانی✨