eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
878 دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
8.8هزار ویدیو
49 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آب طلا بیاورید برای کلام امیر 💚 مولاجانم امیرالمؤمنین می فرمایند: 💢 مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصي اللّه ِ أورَثَهُ اللّه ُ ذُلّاً. 💠 هر كه از معصيت‌هاى خدا لذّت بَرَد، خداوند او را خوار گرداند.💢 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹معجزه حاج کاظم رستگار برای مادرش یالیتنا کنا معهم...
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این شخص 1000نفر از برادران سنی را وهابی کرده؛ در ادامه فعالیتش می خواسته یک بچه را کنه... اما ماجرا برعکس میشه... ببینید خیلی جالبه‼️
هواے آلوده ے شهر دل ها را بہ نفس انداختہ طبیب دلٺ ڪہ شهــدا باشند هواےدلٺ هم آسمانے مےشود دلم آسمــان مےخواهد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. قبل از این‌که تسلیم سختی‌ها بشی و تلاش رو رها کنی، به این فکر کن که سال دیگه همین موقع کجایی اگه جا نزنی.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 47 بعد از خواندن فاتحه و زیارت شهدا به سمت فضای سبز نزدیک گل
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 48 نیمه دوم اردیبهشت باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت ،هیچ وقت مانع پیشرفتش نشدم هر دوره ای که می گذاشتند تشویقش می کردم که شرکت‌ کند ولی سه ماه دوری هم برای من و هم حمید واقعا سخت بود. شانزدهم اردیبهشت به جشن تولد ریحانه برادرزاده حمید رفته بودیم، فردای روز تولد با اینکه دیر شده بود ولی تا خانه ما آمد از زیر قرآن رد شد بعد هم خداحافظی کرد و رفت. همین که پشت سر حمید آب ریختم و در حیاط رو بستم دل تنگ هایم شروع شد همان حالی را داشتم که حمید موقع سفر راهیان نور به من می گفت ،انگار قلب من را با خودش برده بود دو سه بار در طول مسیر تماس گرفتیم چون داخل اتوبوس بود نمی توانست زیاد صحبت کند. فردای روزی که حرکت کرده بود هنوز از روی سجاده نماز بلند نشده بودم که تماس گرفت ،گفت: اینجا یه بوته گل یاس توی محوطه اردوگاه آموزشی هست، اومدم کنار اون زنگ زدم ، این گل بوی سجاده تو رو میده، گل یاس خشکیده داخل سجاده ام را برداشتم بو کردم گفتم: خوبه پس قرارمون توی این سه ماه هر شب کنار همون بوته یاس! تقریبا هر شب با هم صحبت می کردیم از کفش پوشیدن صبح و به دانشگاه رفتنم برایش تعریف میکردم تا لحظه‌ ای که به خانه بر می گشتم ،حمید هم از دوره وآموزش هایی که دیده بود می گفت. از هفته دوم به بعد خیلی دل تنگ من و پدر و مادرش شده بود هر بار تماس می گرفت می پرسید: دیدن بابا و مامان رفتی؟ از عمه یا پدرش می گفتم پشت گوشی صدای پر از دلتنگیش را حس می کردم ،یک ماه و نیم در نهایت سختی گذشت. ادامه دارد....
دعا کن شهید شوم، برایت دوچرخه می‌خرم😳 🍃شهید علی امرایی از دوران نوجوانی پول‌اش را برای ایتام و خانواده‌های مستضعف خرج می‌کرد؛ در حالی که اعضای خانواده‌ تا قبل از شهادت علی از کارهای خیر او مطلع نبودند. پدر شهید درباره این رفتار فرزندش بیان می‌دارد: بعد از شهادت علی از طرف خیریه‌ای در تهرانپارس با ما تماس گرفتند و با علی کار داشتند. به آن‌ها خبر شهادت علی را دادیم. مسؤول کمیته امداد و خیریه و کودکانی که علی سرپرستی‌شان را به عهده گرفته بود، به منزل‌مان آمدند. آن‌ها گفتند که علی امرایی به عنوان کم‌سن و سال‌ترین حامی نمونه در تهران شناخته شده بود. حتی علی به یکی از بچه‌هایی که چند سال حامی‌اش بود گفته بود، تو دعا کن من شهید شوم، برایت دوچرخه می‌خرم. آن پسر گفته بود اگر شهید شوی، چطور می‌خواهی برای من دوچرخه بخری؟ علی هم پاسخ داده بود که دوچرخه آسمانی برایت می‌خرم. همان سال عید کمیته امداد امام خمینی (ره) به خانواده آن پسر بچه یک منزل عیدی داد. مادر علی هم برای او یک دوچرخه خرید.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
توراگرفته‌درآغوشِ‌خویش‌شش‌گوشه چنانکه جلدطلاکوب،متن قرآن را.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
«گرچه دوریم، به یادِ تو سخن می‌گوییم» بُعد منزل چه بلاها به سرِ ما آورد!