#خاطراتشهدا♥️🌿
همسر شهید میگوید:
سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد؛ حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد.
دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمیشود!
متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟
گفت: کسی که اینقدر به نماز و مسائل عبادیاش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست...✨
#شادیروحشهیدحسیندولتیصلوات
📲💭
تصاویر اولیه از حمله تروریستی به درب ورودی حرم حضرت شاهچراغ در شیراز
#شاهچراغ💔🥀
🔴اولین تصویر از حمله تروریستی به حرم شاه چراغ..
امروز چهلمین روز اعدام تروریست هایی بود که در حادثه قبلی دخیل بودن..
🔺باز هم این حرام زاده ها آدم نشدند..
باز هم جنایت کردن..
🔹خداوند بی جهت نفرموده :
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه..
هر لحظه نفس کشیدن این خناسان مصیبت آفرین است..
فقط باید کلهم نابود بشن.
#شهادت #شاهچراغ
.
🔴 تصویر یکی از شهدای حادثه امشب شاهچراغ
🔵 در عملیات تروریستی امشب در شاهچراغ شیراز تعداد تروریستها دو نفر بودهاند که تلاش کردهاند از باب المهدی وارد حرم شوند.
🔹این تروریستها در ادامه به سمت افراد حاضر در ورودی تیراندازی میکنند. یکی از تروریستها تاکنون دستگیر شده و فرد دیگر فعلاً متواری است!
https://eitaa.com/tarigh3
👆همزمان با تروریست در #شاهچراغ، تروریستهای مجازی در حال لجن پراکنیاند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین فیلم از وضعیت مجروحان حادثه تروریستی #شاهچراغ
🔴 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
🖋 هيچ مرد مسلمانی نيست كه نگاهش به زنی بيفتد وچشم خود را پايين بيندازد مگر اينكه خداۍ متعال به او توفيق عبادتى دهد كه شيرينى آنرا در دلش حس کند.
📚 كنزالعمّال
#حجاب_فاطمی
#غیرت_علوی
#حیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#معرفی_شهید 🍃🥀
بسمـــ ربــــــِّ الشهــــــــدا ...
کانال رسمی شهید محمد گودرزی شهرکی
🔶️ولادت:۱۳۶۵/۰۶/۲۸
🔶️شهادت:۱۴۰۱/۰۹/۲۸
که در سن ۳۶سالگی درنقطه صفرمرزی شهرستان سراوان بر اثراصابت گلوله گروهک تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
🔷️مزار شهید:گلزار شهدای شهرکیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹خاطراتی از شهید محمد گودرزی🌹
باید جای من باشی تا بدانی
او خودش یک ملت بود
جوان خوش اخلاق ایران اسلامی
مداح
وذاکر اهل بیت(ع)
بسیجی فعال
تعزیه خوان
دانشجو
پهلوان ورزشکار
پاسدار فداکار
بچه هیئتی
بچه مسجدی
غمخوار همه
وهمراه خانواده
شیعه و مرید حضرت علی (ع) به معنی واقعی کلمه
و شهید ایام فاطمیه
محمد از کودکی از کلاس سوم دبستان که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده بود در نماز جماعت ونماز جمعه ومراسمات مذهبی مثل اعتکاف و..شرکت میکرد وبا همین عقیده بزرگ شد وهمینگونه بود و بی ریا وخالص برای خدا
محمد عصبانی نمیشد صدایش را بلند نمیکرد به همه احترام میگذاشت وهم ارامش بخش بود وهم جذب دین میکرد اول با شوخی وبازی با بچه ها وبعد از دین وحجاب و...میگفت من امربه معروف های محمد را وجذب کردن دیگران به دین را میدیدم
و اخلاق خوبش برایمان عادی شده بود ومیدانستم شهید می شود چون روحیه اش به شهدا میخورد
کارهایش را در خفی وفقط برای خدا می کرد وبارها میگفت مهم اینه که خدا راضی باشه یا میگفت فقط خدا بدونه بسه
واگه الان صفت بارز شهید محمد اخلاق خوبشه به خاطر اینه که اینا دیگه نمیتونست مخفی کنه اخلاق خوبش وخنده روییش معلوم بود وهمه را جذب میکرد
اماالان کسانی که امر به خوبی شده بودند تعریف میکردند که مثلا همسایه منزل پدر ومادرم میگفتند من هرموقع محمد را می دیدم انقدر نجیب بود از دور سرش را پایین میانداخت به شوهرم گفتم این پسر کیه اینقدر نجیبه گفت محمد گودرزی من از فرط علاقه به رفتار ومرام ایشون اسم پسرم را محمد گذاشتم تا اخلاقش مثل ایشون بشه والان اسم پسرم محمد هست ووقتی ایشان شهید شد بسیار گریه کردم
ودیگری میگفت من با کسی دعوایم شده بود وانقدر عصبانی بودم میخواستم طرف رابگیرم وحسابی کتکش بزنم حتی وسیله ای هم دستم بود محمد مرا دید انقدر عصبانی بودم سینه اش را سپر کرد وگفت :اگه زدن اون شخص، آرومت میکنه منا بزن ٬ بزن
میگفت از محمد خجالت کشیدم اروم شدم ورفتم محمد نفسش وحرفاش منا اروم کرد
ویا ..
دختر فامیل که محمد محرمش بود برای حجابش به ایشو ن گفته بود من اگه جای تو بودم روسریما اینطوری می بستم ودستمالی برداشته بود وروی صورتش کشیده بود وکلی خندیده بودند وطوری باخنده گفته بود که نه تنها ناراحت نشده بود بلکه دیگر در برخی موارد از محمد نظر خواهی میکرد
یا...
به خود من میگفت هر موقع کسی روی فرش خانه ات نشست اگه عصبانیت هم کرد هیچوقت ناراحتش نکن واصلا چیزی بهش نگو چون مهمان تو هست
ومن طی ۳۵سال زندگی با محمد دیدم که اگر مساله ای ناراحتش میکرد بدون اینکه کلامی بگه صحنه را ترک میکرد میرفت وبا ارامش برمیگشت وبا همان لبخند ها ثانیه ها را شرمنده میکرد
مطلب ها انقدر زیاد است که در پیام نگنجد اما قطره ای از معنویت محمد هم بگویم شب خانه ما مهمان بودند ما همه در این اتاق به دخترم گفتم برو محمد را صدا بزن دخترم میگفت انقدر صحنه زیبایی بود
میگفت در را که باز کردم اتاق تاریک بود وشهید محمد در اتاق تاریک نماز میخواند ومن لذت بردم چه برسه خدا
محمد خیلی پاک بود
از بچگی اهل مداحی وتعزیه وسخنرانی حاج کافی و
خصوصا صحبت های رهبر را با گوشی اش گوش میداد وبرای پدر ومادرم هم صحبت های رهبر را می گذاشت ومیگفت شندید رهبر چقدر قشنگ حرف زد
یاد ندارم از سن تکلیف تا شهادتشان بی دلیل روزه ای از محمد قضا شده باشد ووای از خاطرات سحر ها وپهن کردن سفره ها ی افطاری با محمد که هم خوب بندگی کردن را یاد میداد وهم زیبا بودن ماه رمضان را
میخواست بچه ها را برای سحری بیدار کند دستش را دور گردن بچه ها می انداخت میگفت جای من هم سحری بخور من روزه م و با تغییر صدایش بچه ها را با خنده آن موقع صبح بیدار میکرد
بچه ها میخندیدن از خواب بیدار میشدند وسحری میخوردند ونماز و..
محمد انقدر نبود نبودن ها را جبران میکرد وزندگی را و
دین زیبای اسلام
را به ما یاد میداد که الان نبودش عین بودن است وشهید زنده است
مفهوم در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست را من که با شهید زندگی کردم میفهمم یعنی چه
که نامحرم ببینی وچشمت را ببندی که جوان باشی وگوشیت امام زمانی باشد
که نمازت را در تاریکی بخوانی
که کار خوب که کردی بگویی هیچکس نفهمه
بگویی اگه برا خدا باشه همین برام کافیه
که روزه بگیری وبدانی چطوری بچه ها را تشویق کنی به روزه گرفتن
که به شعائر الهی پایبند باشی
وبه قول خود شهید محمد که میگفت: میدونی چرا همه منا دوست دارن ،چون چیزی به کسی نگفتم که از من برنجه
که هر کدام کتابیست اگر بیان کنم ...
مابقی خاطرات را در کتاب شهید محمد گودرزی که در حال تالیف دانشگاه وچاپ است خواهید دید ان شاالله و
مطالعه خواهید کرد
پاسدار شهید #محمد_گودرزی_شهرکی🍃🥀
هدیه به روان پاک شهید صلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#سیره_شهدا🍃🥀
شب عروس شهید،فضایی بسیار شاد و مفرحی در محفل برگزار بود
شهید محمد عزیزمون پشت بلندگو با قرائت چند آیه از قرآن مجید و تشکر از همه مهمانان حاضر، توسل به اهل بیت علیهم السلام ،امام زمان علیه السلام
برای شروع زندگی مبارکشان با افتخار از پدر و مادر خود صحبت کرد و در نهایت با تمام تواضع و فروتنی از پدر و مادر تشکر کرد در آن محفل دست پدر خود را بوسید
و سپس بعد از چند دقیقه پیش مادر رفت و دست مادرراهم بوسید
تواضع و احترام به پدر و مادر یکی از شاخصهای اخلاقی شهید محمد بود.
شادی روح طیبه شهدا صلوات 🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهید_محمد_گودرزی_شهرکی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 93 دوست نداشت سر سفره تنهایش بذارم با اینکه ناهارم را خورده
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 93
سر کوچه که رسیدیم سوار تاکسی شدیم راننده ترانه ای با صدای خواننده خانم گذاشته بود، حمید با خنده و خوش رویی به راننده گفت: مشتی صدای خانوم رو لطف می کنی ببندی، اگر داری صدای مردونه بذار،راننده از طرز بیان حمید کلی خندید و همان موقع ترانه را قطع کرد، حمید گفت: اشکال نداره یه چیزی بذار که خانوم نباشه، گفت:نه حاج آقا همون یک کلمه من رو مجاب کرد صحبت
می کنیم، و می خندیم، این طوری راه کوتاه میشه، بنده خدا مثل بقیه فکر
کرده بود حمید طلبه است،تا برسیم
کلی با حمید بگو بخند راه انداخته بود، وقتی پیاده شدیم حمید جمله
همیشگیش را گفت:
ممنون!یک دنیا ممنون!
راننده علی رغم اصرار حمید از ما کرایه نگرفت،موقع پیاده شدن از تاکسی همیشه حواسش بود که کرایه را به اندازه بدهد، گاهی وقت ها که احساس میکرد راننده کمتر حساب کرد می گفت: آقا کرایه ای که گرفتی کم نباشه که ما مدیون بشیم؟
ورودی خانه همه چهار تا پله داشته که به ایوان می رسید و بعد هم اتاق ها حمید این چهار تا پله را یک جا می پرید چه موقع رفتن و چه موقع برگشتن، این بار هم مثل همیشه چهار تا پله را پرید بالا گفتم: باز پدرو مادرت رو دیدی کبکت خروس می خونه یاد بچگیا و شیطنتای خودت افتادی، شدی همون پسر بچه شیطون هفت هشت ساله!
آقا سعید و خانمش هم آمده بودند بعد از شم دور م نشسته بودیم تلویزیون
می دیدیم وسط سریال عمه برایمان
انار آورد چون می دانستم حمید بین
همه میوه ها انار را خیلی دوست دارد برای همین سهم انار خودم را هم دادم به حمید، آن قدر به انار علاقه داشت که هر وقت می رفت بیرون دو سه کیلو انار می خرید البته به خودش زحمت نمی داد، می گفت: فرزانه من دوست دارم انار رو دون کنی ،بشینم جلوی تلویزیون قاشق قاشق بخوریم.
وقت هایی که می رفت هیئت یا باشگاه ظرف بزرگ کریستال را می آوردم انار را دان می کردم با دیدن قرمزی انارها غرق فکر و خیال های شیرین ناخودآگاه زیر لب شعرهای بچگی هایمان را می خواندم: صد دانه یاقوت دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا نشسته، خیلی وقت ها مچ خودم را می گرفتم که لبخند به لب شعر می خوانم و از دان کردن اناری که برای حمید بود لذت می برم، چون گلپر دوست نداشت فقط نمک می زدم و می گذاشتم داخل یخچال وقتی می آمد خانه امان نمی داد، چون ترش بود من فقط دو سه قاشق می توانستم بخورم، ولی حمید همه انارهای دان شده ظرف به آن بزرگی را می خورد.
بعد از شب نشینی حاضر شدیم که برویم هیئت هفتگی خیمه العباس، سعید آقا و همسرش هم با ما آمدند معمولا برنامه هر هفته ما همین بود که بعد از شام چهار نفری می رفتیم هیئت، با خانم های دیگر بعد از پایان مراسم وسایل پذیرایی را آماده می کردیم، گپ های دوستانه بعد از هیئت هم عالم خودش را داشت، خانم ها طبقه بالا بودیم، آقایان هم در پیلوت ساختمان که به شکل حسينيه آماده کرده بودند.
تا برویم هیئت و برگردیم ساعت از نیمه شب گذشته بود، از خستگی زیاد دوست داشتم زودتر به خانه برسیم، وقتی به کوچه خودمان رسیدیم پیرمرد همسایه که اختلال حواس داشت جلوی در نشسته بود کار هر روزه اش همین بود، صندلی می گذاشت می نشست جلوی در، هر بار که از کنارش رد می شدیم حمید با احترام به او سلام می داد و رد می شد، حتی مواقعی که سوار موتور بودیم حمید موتور را نگه می داشت بعد از سلام و احوالپرسی راه می افتادیم.
آن شب هم خیلی گرم با پیرمرد سلام و احوالپرسی کرد، وقتی از او چند قدمی فاصله گرفتیم ،گفتم: حمید جان لازم نیست حتماً هر بار بهاین آقا سلام بدی، این پیرمرد اصلاً متوجه نمیشه، چون اختلال حواس داره، چیزی توی ذهنش نمی مونه،حمید گفت: نه عزیزم! این آقا متوجه نمیشه من که متوجه میشم مطمئن باش یه روزی نتیجه محبت من به این پیرمرد رو می بینی، واقعاً همین طور شد، یک روز سخت من جواب این محبت را دیدم!
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تروریست داعشی دستگیر شده در بند حافظان امنیت
با تمام وجود
و تمام قد
باید برای عظمت و عزت مدافعان امنیت
ایستاد و کلاه از سر برداشت و دعا کرد که خدا این شیرمردان و غیور زنان را برای کشور حفظ کند
وسط جنگ خاورمیانه با این همه نا امنی
یه تروریست با ۲۴۰ تیرجنگی فقط تونسته حدود ده تیر شلیک کنه
خدا عزت بده به این قوای امنیتی و موفق و سربلند کشور
آن دهانی که علیه این گرامیان به یاوه گویی باز شود را باید شکست
https://eitaa.com/tarigh3
🔴 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
🖋 هيچ مرد مسلمانی نيست كه نگاهش به زنی بيفتد وچشم خود را پايين بيندازد مگر اينكه خداۍ متعال به او توفيق عبادتى دهد كه شيرينى آنرا در دلش حس کند.
📚 كنزالعمّال
#حجاب_فاطمی
#غیرت_علوی
#حیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ما سائل توایم و ڪرَم از تو خواستیم
عشق تو را قدم بہ قدم از تو خواستیم
اے شاه آبرو بخر و مزد ما بده
ما #اربعین پیاده حرم از تو خواستیم
#دلتنگ_اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
- آرزوت !؟
+ داشتن ی ِجفت پای ِ خسته ..
هشتاد کیلومترۍ کربلا 💔!😭
کامتون به شیرینیه هوای حرم'
آرزوی ابدیتون ضریح'💔
عشق اول و اخرتون حسین'💞
دعای هر نمازتون بین الحرمین
روزی تون وسیع به زیارت اربعین آقا اباعبدالله الحسین(ع) 🤲
شب تون بخیر
التماس دعا
🔸پدر منتظران!
چشم به راهان توییم...
🔸روزها گم شده
در پشت سر غیبت تو...
روشنایی شب تار کجایی آقا...؟
تعجیل فرج مولامون صلوات 🌷
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
🔹️🌷🔹️
🌷بهانۀ بودن
🔹️شنیدهام که اگر حجت خدا روی زمین نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد.
آفرین به معرفت زمین، مرحبا به عشقی که در دلش از تو دارد؛
اما آقا جان! به زمین از قول ما بگو ماندن ما هم در روی زمین، جز حضور حجت خدا هیچ دلیل دیگری ندارد.
🔹️🌷🔹️
🌷اگر تو نباشی، ما خودمان راهی پیدا خواهیم کرد تا زمین را ترک کنیم.
زمینی که تو در آن نباشی، ارزش ماندن ندارد. ما با هر اندازه از بدی، دنیا را بدون تو در خیالمان هم تصور نمیکنیم. حتی خیالی این چنین، ذرهای آرام و قرار برایمان نمیگذارد. آقای خوبم! تو همیشه بهانۀ بودن ما هستی!
🔹️شبت بخیر بهانۀ بودن!
✨🌙💫