ظریف توی صداوسیما گفت: سه سال ریاست جمهوری آیت اللّه رئیسی سه سال فلاکت بار بود!😡
بر روباه صفت های اصلاحات که ملت ایران رو چپاول کردن، دین مردم رو ازشون گرفتن، به شهدای عزیزمون توهین کردن و الان داعیه دار حکومت شدن، تا صبح قیامت لعنت ،لعنت لعنت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امروز سالروز ساقط کردن پهپاد جاسوسی “گلوبال هاوک“ آمریکا توسط نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میباشد.
این پهپاد آمریکایی در ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۸، پس از آن که وارد فضای سرزمینی کشورمان شد، توسط سامانه پدافندی ایرانی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه مورد هدف قرار گرفت و سرنگون گردید.
🇮🇷🇮🇷
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🔴دست مریزاد به این تدوینگر ایول الله #فراموش_نکنیم 🔴رفقا پخش این کلیپ به منزلهی جهاد هست چون مصدا
#ظریف، یکی از بزرگترین سرمایههای اصلاحات بود و ذخیرهای برای روز مبادا. اما دیروز برای یک چهره درجه چندم اصلاحات که چندان مورد اعتمادشان هم نیست، خودش را هزینه کرد. تمام قامت هم هزینه کرد. خاتمی و جهرمی و...هم چنان کردند. با علم به اینکه احتمال شکستشان کم نیست.
ما درس میگیریم؟
🗣 🇮🇷وحید یامین پور
#انتخابات #انتخاب_اصلح
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زودی در مناظرات ...
آقای زاکانی و پزشکیان😂😆
بخصوص با لحاظ نامه توهین آمیز دیروز جوات زریف منافق مزور دروغگو و قاتل ؛ برای جناب زاکانی و کاریکاتور توهین آمیز برای جناب جلیلی و قول جناب زاکانی مبنی بر اینکه پنجشنبه شب خدمت میرسم❌❌❌❌
قدر چیزی رو ندونی، به راحتی از دستش میدی
روزگار، معطل ناز و غمزه ی من و تو نمی مونه...!
خودش به روشنی گفته:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ..
ابراهیم/۷
خادمانی که اهل شعار نیستند
فدایی ملت تا پای جان هستند...💔🌱
#شهیدجمهور🕊
فرق ندارد گودال کوچکی باشی ؛
یا دریایی بزرگ ؛
زلال که باشی ؛ آسمان در تو پیداست...🌊
یه دعای قشنگ:
«رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا»
یعنی خدایا منو توی (هرکاری و شغلی یا هرچیزی..) به درستی وارد کن و به درستی بیرون بیار و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
آیت الکرسی
قلب را آروم میکنه❤️
📣 خواندن #آیت_الکرسی بعد ازنمازبسیار سفارش شده
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
التماس دعای فرج 🙏🌸
🌹@tarigh3
آیدی خادم کانال برای تقدیم شماره کارت جهت واریز هدایا و نذورات غدیری شما خوبان
🌹@yazahrar
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی با نامزدهای انتخاباتی😂
یکم خستگی در کنید
🌹@tarigh3
💯به یک چمران نیاز داریم
به یک چمران در زندگیمان نیاز داریم که وسط شلوغی میدان تیر و تفنگ، به ما بگه:
🔻اصلا صدای اذان رو شنیدین ؟!
#به_وقت_عاشقی
🌹@tarigh3
ازش پرسیدم
این چیه سنجاق کردی رو سینه ت ؟
لبخند زد و گفت :
این باطریه
نباشه قلبم کار نمیکنه
🌹شهیدمدافع حرم هادی ذوالفقاری/صلوات
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔻 قسمت: ۷۵
همرزم شهید: حسین متصدی
من و علی آقا، داخل سنگر نشسته بودیم.
یکی از بچه ها آمد داخل سنگر.
گفت «بچه ها هنوز برنگشتن! خیلی دیر کرده اند!».
فوری آماده شدیم.داخل محور رفتیم تا وضعیت را بررسی کنیم.
حسین بادپا و حمید رمضانی، روی خاکریز منتظر بچه ها بودند. ازشان پرسیدم «از بچه ها خبری ندارین؟!».
آن ها هم نگران بودند. گفتند «نه!خیلی وقته ایستاده ایم! تا حالا بر نگشتن!».
داخل آب رفتیم. با دوربین دید در شب، همه جا را با دقت نگاه کردیم. از فاصله ی دور، بچه ها را دیدم جلوتر رفتیم.
چیزی را روی آب می کشیدند. نزدیکشان شدیم. فهمیدیم
جنازه ی یعقوب مهدی عبادیه! تیر به قلبش اصابت کرده و شهید شده بود.
با همان لباس غواصی که به تنش بود، آوردیمش.
چه چهره ی نورانی ای پیدا کرده بود!یعقوب، جواب سؤال من از اولین و آخرین تجربه ی شناسایی اش را با لبخندی که روی لبانش نقش بسته بود، داد.
حسین بادپا، خیلی ناراحت بود. هی می گفت «چرا من واسطه شدم که یعقوب بره شهید بشه؟».
هی خودش را سرزنش می کرد.
شناسایی ها می بایست مخفیانه پیش می رفت.
هیچ کس نمی بایست خبر دار
می شد. به بچه هایی که برای شناسایی رفته بودند،
فوری گفتم لباس غواصی را از تن یعقوب در بیاورند و یک لباس عادی تنش کنند. با یک خودکار، جلوی جیب و پشت لباس را سوراخ کردم. با کبریت هم اطراف سوراخ را طوری درست کردیم که اگر
ستون پنجم دید، فکر کند که در وضعیت عادی توی خط تیر خورده است.
بعد از این اتفاق، علی آقا رفت پیش حاج قاسم.
گفت «حاجی، عراقی ها خودشون رو به خواب می زنند. دام بزرگی برامون پهن کردن.»
حاج قاسم گفت «چرا؟».
گفت «حاجی ،از زمانی که یعقوب مهدی آبادی به شهادت رسیده، بچه ها میرن توی محور، عراقی ها کاملا بچه ها رو می بینند؛
اما اصلا عکس العملی نشون نمی دن.
حتی یه تیر هم سمت بچه های ما نمی زنند».
حاج قاسم گفت «علی،چقدر مطمئنی ؟»
علی آقا گفت «یقین دارم».
حاج قاسم، لحظه ای به فکر فرو رفت و گفت: من باید خودم بیام محور را از نزدیک ببینم.
ادامه دارد...
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#دردا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔻ادامه قسمت : ۷۵
چند روز بعد، حسین آمد کنارم.
گفت «علی آقا، من هنوز تو فکر کاری هستم که شما اون شب کردین؛ این که گفتین سه دست لباس متوسط بیارم!».
گفتم :حسین ، ما لباس غوّاصی کم داریم.
خواستم حاج قاسم ،یه لباس تنگ بپوشه تا اوضاع سخت بچّه ها رو با تمام وجود لمس کنه و ببینه بچّه ها این ده دوازده ساعتی که لباس تن شونه، چی می کشند تا هروقت برای بچّه ها لباس درخواست می کنم، بدون هیچ مقاومتی پیگیری کنه.
قسمت: ۷۶
همرزم شهید :حسن کاربخش
در زمان جنگ ،من و حسین در واحد اطلاعات عملیات بودیم.
حسین، آرامش خاصی داشت.
هروقت می افتاد که باعث تضعیف روحیه ی بچّه ها می شد، بافکر عمل می کرد.
آن زمان، خط پدافندی فاو، دردست نیروهای رزمی بود که نگه داری از سنگر ها را بر عهده داشتند و خط نگه دار بودند.
در فاو وخط کارخانه ی نمک، وقتی حالتِ عادی و پدافندی بود، بچّه های شناسایی مثل آقای پور محمدی، جمالی و حسین بادپا، کار خاصی نداشتند.
شناسایی همایشان، درحد کمین بود.
بیشتر به کار دیده بانی مشغول بودند.
حسین، با آن جثه ی کوچکش، درحالت عادی، بیشتر بالای دکل بود و دیده بانی می کرد.
نیازی به دفاع نبود ؛ فقط وضعیت عراقی ها را بررسی می کرد که تحرکاتی نداشته باشند.
بعضی وقت ها ،عراقی ها برای این که ببینند وضعیت ما در چه حالتی است و برای این که بدانند بچّه های ما آمادگی کامل دارندیانه، پشت خط شروع می کردند به تدارکات، پشتیبانی و لجستیک؛ مانورهایی می دادند؛ تانک هایشان را جابه جا می کردند؛ ازاین سنگر به آن سنگر می رفتند؛ در طول خط تیر اندازی می کردند.
ادامه دارد…
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔻ادامه قسمت : ۷۶
با دیدن چنین وضعیتی، دلهره و نگرانی در دل بچّه ها به وجود می آمد. از فرمانده گروهان گرفته تا سربازها و بسیجی ها، همگی می آمدند پیش خط نگه دارها و دیده بان ها، می پرسیدند《چه خبر شده؟! می خواد اتفاقی بیفته؟! چه کار می خوان بکنن؟!》.
حسین با آن سن کمش می خندید و می گفت《نگران نباشید! خیال تون راحت! دارن با چند تا تانک مانور می دن. اصلاً خبری در خط شون نیست.》
حسین به کارش وارد بود. بچّه ها با شنیدن این حرف ها، کمی آرامش می گرفتند. بعضی وقت ها، شدّت تیرها زیاد می شد. حسین، با فرمانده گردان یا معاون گردان می رفت سنگر کمین که زیرزمینی ساخته شده بود و حدود 300 متر با خط اوّل فاصله داشت.
با هم، از نزدیک، اوضاع را بررسی می کردند و وضعیت خط را می سنجیدند.
حسین با بردن فرمانده یا معاون گردان رزمی باعث می شد ترس خیلی ها بریزد و آرامش به خط برگردد.
قسمت : ۷۷
همرزم شهید: احمد نخعی
بابچّه های اطلاعات عملیات برای شناسایی به سمت ارتفاعات غرب آمده بودیم.
برای این که جلب توجه نکنیم، امکانات زیادی با خود نیاورده بودیم؛فقط بعضی وسایل لازم مثل پتو و لباس آورده بودیم.
خودمان هم با یک ماشین آمده بودیم. روز بعد، یک ماشین برای ترددمان آمد.صبح که می شد،می بایست من و یکی دیگر از بچّه ها، برای تهیه ی صبحانه از ارتفاعات پایین می آمدیم، داخل روستا می شدیم، نان و پنیر و هر چه را که می شد،می گرفتیم.
هر بار که می خواستیم سمت روستا بیاییم، حسین خیلی نگران می شد. می گفت: احمد، خیلی حواست رو جمع کن. منافق زیاده. احتمال داره چیزی توی غذای بچّه ها بریزند.
این ها خیلی نامردند. حسین حق داشت نگران باشد.
یک روز صبح، با خود حسین رفتم برای تهیه ی صبحانه و نان.
از قصد، نان ها را خیلی شور کرده بودند.
ادامه دارد......
🌹@tarigh3