تویی که داری شرایط سخت، تنهایی، سردرگمی، گریه و ناامیدی رو تجربه و تحمل میکنی اینو بدون خدا نورِ زندگی توعه، بذار بهت بتابه...

چه حال قشنگیه وقتی خدا میگه هر جا باشی کنارتم خیلی حس خوبیه...!!

بسم رب الشهدا والصدیقین #دلنوشته 🌷گفتم شبی به مهدی ازتو نگاه خواهم گفتا که منهم از تو ترک گناه خواهم... سلام هادی دلم❤️ سلام ابراهیم جان روزی که خاطرات شهدا رو میخوندم بقول دوستان خیلی یهویی باتو آشنا شدم نفهمیدم چیشد که تو تمام مراحل زندگیم حضورتو حس میکردم هروقت به هیئت میرفتم یاد روضه هات میفتادم یاد خاطراتی ازتو که چاپ شده بود اما دلم چنان درگیرش شده بود که انگار تمام این لحظات رو باچشمان خودم دیدم و کنارت بودم هنگام مواجه شدن بااشخاص گرفتار یاد بخشندگیت میفتادم و به خودم میگفتم اگه ابراهیم جای تو بود.... ماکه خاک پاتم نمیشیم برادر اما زندگی نامه تو مارو به معنی واقعی کلمه بخدا رسوند وقتی به احترام نگاهت از #گناه فاصله میگرفتم وقتی به امید رهرو بودن رفاقتمو برپایه شباهت چیدم ورزش کردنم دیگه واسه پزدادن باتیپ و اندامم نبود کار کردن درکنار درس خوندن برام سخت نبود شکستن غرورم و خاکی بودن برام شیرین تر از مغرور بودن شد دیگه دنبال نگاه مردم نبودم بلکه فقط یه چیزی برام مهم بود #رضایت_خدا 📚کلمه به کلمه کتابت برام شد سرمشق زندگی هرچند گاهی راهو اشتباه رفتم و فراموش کردم نگاهتو😔 اما تو مثل مردم این شهر مچ گیر نبودی تو فرستاده خدا بودی تادست منو امثال منو بگیری و کمکمون کنی تا بیشتر از این ازآقاامام زمان(عج)فاصله نگیریم😔 ❤️توهادی دلمون شدی وقتی باکمک تو به عشق سربازی آقاامام زمان حتی تو خلوتامون از گناه فاصله میگرفتیم چون تو به ما معنی واقعی #اخلاص رو بااعمالت فهموندی😔 داداش تورو به مولاقسم نذار تنها بمونم... میخوام زندگیم ختم به شهادت بشه نه توشعار بلکه توعمل.. کمکم کن که سخت به نگاهت محتاجم❤️ درعشق اگرچه منزل آخرشهادت است تکلیف اول اما #شهیدانه_زیستن است...

🎥گفتم از اول تا به آخر حرف من این است زائر تماشا کن! تماشا،اربعین زیباست!

🔴کشور به جایی رسیده است که چنین فردی دارد برای جمهوری اسلامی وزیر نفت انتخاب می‌کند. 🔹دوست ندارند برای جمهوری اسلامی خدمت کنند ولی انتخاب وزیر نفت چرا! 🌹@tarigh3

از نو شکُفت نرگس چشم انتظاری‌ام گُل کرد خار، خار شب بی‌قراری‌ام تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو دیدم هزار چشم در آیینه‌کاری‌ام گر من به شوقِ دیدنت از خویش می‌روم از خویش می‌روم که تو با خود بیاری‌ام بود و نبود من همه از دست رفته است باری مگر تو دست برآری به یاری‌ام کاری به کار غیر ندارم که عاقبت مرهم نهاد نامِ تو بر زخمِ کاری‌ام تا ساحل قرار تو چون موجِ بی‌قرار با رود رو به سوی تو دارم که جاری‌ام با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا زان پیشتر که پاک شود یادگاری‌ام #قیصر_امین‌پور #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹@tarigh3

محو تماشای که بود ؟ او که زمین شرمنده ی وسعت گام هایش شد و به اعتبار او برای همیشه سبز . داستان تولد حمید خود حکایتی دارد از فراق ؛چرا که مادرش می گوید وقتی که حمید به دنیا آمد یک حال عجیبی داشتم ،به طوری که وقتی او را در آغوش می گرفتم تا به او شیر بدهم اشک می ریختم و گریه می کردم .چنان مهرش به دلم افتاده بودکه نمی توانستم او را با بچه های دیگرم مقایسه کنم . چون در گوش حمید ندای الله اکبر طنین انداخت ، پیمان روز ازل را به یاد آورد و عاشقی را نیز هم .. سراسر زندکی گرانقدرش در عشق به خدا و خلق خدا گذشت و به چیزی جز رضای دوست فکر نکرد.در انجام کارهایش دقیق بود و برنامه ریزی می کرد و در امر درس و مدرسه کوشا و فعال بود.دوره ی دبستان او مصادف بود با آغاز انقلاب اسلامی..گرچه سن کمی داشت اما همراه برادرش (شهید احمدزکی پور)برای سرنگونی طاغوت یک لحظه از پا ننشست.عاشق امام بود و مقدمات ورودش را مهیا می نمود . جوانمرد بود و متعصب .هرگاه بزرگتری وارد خانه می شد رعایت ادب می کرد و به احترام او از جا بر می خاست .مخصوصا در مورد پدر و مادرش .یکی از بچه های سرزنده و شاداب مسجد بود که در اکثر برنامه های سياسی عبادی حضور چشمگیر داشت و در نماز جمعه و جماعات حضوری فعال .او که در همه حال لذت با یار بودن داشت در ماه مبارک رمضان در شبهای قدر گریه سر می داد و طلب حاجت می نمود‌. حمید در یکی از مدرسه های نمونه شیراز در رشته ریاضی فیزیک مشغول به تحصیل بود که پیام امام خمینی جهت جهاد و دفاع از اسلام تاب ماندن او را گرفت .برای رفتن مصمم گشت اما چون سن زیادی نداشت مسئولین از اعزام او خودداری کردند. ادامه دارد..

📎اما در بسیج به انتظار نشست و التماس کرد و چون بلورهای اشک در چشمانش شکست راز عاشقی اش برملا شد و برای رفتن بی قرارتر .با اصرار فراوان موفق شد بال سفر بگشاید و راهی شود. چون پا به جبهه نهاد قلب امام و دل خود را شاد کرد .روزهای زیادی با جبهه‌ بود و در عملیات های مختلفی شرکت داشت .در عملیات والفجر ۲ حماسه ها و رشادت ها آفرید و ِن گاه کت در محاصره دشمن بودند به دستور فرمانده کل قوا امام خمینی کبیر ، جهت پیروزی و نجات، با دیگر همرزمانش دست به دعا برداشتند و سوره نصر خواندنیها بلاخره به یاری حق طعم پیروزی را چشیدند و ظفر یافتند.در عملیات والفجر ۸ حضور یافت و آن جا نیز شیمیایی گشت . آن وقت که حمید جوانی رشید و برومند بود سعادت رفیقش گشت و راهی خانه خدا شد و به عمره مشرف گشت و بعد از بازگشت دوباره راهی جبهه شد.بارها بدنش مجروح شد اما هرگز دم برنیاورد. وی در عملیات کربلای ۴ بی سیم چی بود و با فرمانده همراه. با دشمن مقابله نمود و چنان از خود شهامت و رشادت نشان داد تا سرانجام آتش عشق، ذره ذره وجودش را سوزاند و در عشق ذوب گردید و جسم پاکش با خاک های جبهه آمیخته گشت . روح پاکش شاد یادش جاودانه #شهید_حمیدرضا_زکی_پور 🌹@tarigh3

🌱مادرش می گوید: ((وقتی که حمید رضا به دنیا آمد یک حال عجیبی داشتم، به طوریکه وقتی او را در آغوش می گرفتم تا به او شیر بدهم اشک می ریختم و گریه می کردم .چنان مهرش به دلم افتاده بود که اصلا نمی توانستم او را با دیگر بچه هایم مقایسه کنم ))❤️‍🔥💞 #شهید_حمیدرضا_زکی_پور 🌹@tarigh3 .