تا حالا پیش اومده یه کاری انجام داده باشی، بعدش قربون صدقه خودت بری و به خیال خودت شق القمر کرده باشی؟!
خب آدمیزاده دیگه ممکنه گاهی پیش بیاد...
ولی هیشکی دلش نمیخواد این شکلی باشه که به عمل کم خودش بنازه و راضی باشه...
یه ده هزاری به یه فقیر کمک کنه تا شیش ماه بعدش تو دل خودش بگه عجب کاری انجام دادم!
هیشکی دلش نمیخواد ذره ایمانی و نمازی و آبرویی که همش از طرف خداست رو، سر خداش منت بذاره بابت اینکه همش تو نماز جماعتا شرکت کرده و همیشه تا نامحرم به پستش خورده سرشو پایین انداخته و یه صفحه قرانی که هر روز میخونه...
باهوشا گرفتن راجع به چی میخوایم حرف بزنیم، عُجب!
آقا امیرالمومنین فرمودن:
من دخله العجب هلک
آدمو #هلاک میکنه!
منی که دارم الان اینجا حرف میزنم، حق ندارم بابت کلمه به کلمه ای که مینویسم برای خودم کیف کنم...
حق ندارم اگه کسی هم اومد گفت: فلانی حرفات خیلی خوبه تو دلم قند آب بشه فکر کنم حالا چه خبره...
بچه ها عُجب اونقدر شاخه به شاخه اس،
که اگه بخوایم مثال بزنیم تو ریز به ریز کارای روزانه ممکنه خودشو نشون بده ولی ما متوجهش نشده باشیم...
یه دونه اش رو مثال بزنیم طرف میاد میگه من برا خدا فلان کردم بهمان کردم، به خدا نه نگفتم، من چنینم و چنانم و نمازم فلان طوره و زیارتم این شکلیه و کربلام سالی یه بار ترک نمیشه و...
پس چرا خدا فلان حاجتمو نمیده؟!
یکی از مراتب عُجب اینه که طرف از خداش طلبکار میشه!
سر دو رکعت نماز واجبش...
سر ۳۰ روز روزه واجبش...
اصلا واجبات هیچی مستحبات، واسه نماز شبش سر خدا منت میذاره!
خب عزیز دلم خدا به نماز شبت نیاز داره مگه؟!
خدا به چله زیارت عاشورات نیاز داره مگه؟!
خدا به یه هزاری که دادی دست فقیر نیاز داره مگه؟!
خدا شاهده ما به اون هزاری نیاز داریم نه اون فقیر، ما فقیرتریم نسبت به اون...
مرتبه بعدی عُجب اینه که، خودتو از خوبای خدا بدونی!
تا تو یه مجلسی از خوبای خدا صحبت شد و چیزی گفتن خودتو از اونا بدونی!
اصلا ببین همین که از دلتم بگذره کافیه حتما که نباید به زبون آورد!
مرتبه دیگه عُجب اینه که اگه یه وقت یه بلایی مصیبتی چیزی برات رخ داد لب به اعتراض وا کنی!
شبیهه اونایی که میان میگن ما که با ایمانیم چرا دچار بلا میشیم ولی کافرا اینقد برا خودشون خوشن!!
این دسته به خدا اعتراض میکنن!
خیلیم اهل اعتراضن!!
حالا کار نداریم یه عده به زبون میگن راضیم به رضای خدا ولی تو دلشون بلوا به پاست که خدا حق نداره با ما اینطوری رفتار کنه...!!
و چقدر گناه داریم اگه ما این شکلی باشیم!
یه آدمایی هستن که تو دنیا هر تلاشی میکنن نابود میشه، هی آجر رو آجر میذاره تا سقف میره ولی میریزه!
این آدما به خیال خودشون فکر میکنن کارشون خیلی اوکیه!
ولی خب خیاله همش!
ماها اگه خیلی کارمون درست باشه واجباتمونو انجام بدیم!
حالا اگه شیطون گذاشت و یه کار مستحبی هم انجام دادیم تهش با عُجب میزنیم نابودش میکنیم...
حیف نیست؟!
شیطون هیچ وقت نمیاد به من و تو تکلیف زنا و قتل بده!
چون میدونه سرمونم بره اهلش نیستیم!
ولی میتونه یه کاری کنه که دچار خودپسندی بشیم!
اگه یکی یه گناهی کرد تو با خودت بگی :
الحمدلله من که از این گناه بری ام!
بنده ی خدا رو تو نظر خودت بد کنی و خودتو ببری بالا!
میتونه برا تیپ و قیافه و موقعیت شغلی و اجتماعیت یه کاری کنه از بالا به بقیه نگاه کنی!
ما حق نداریم دیگران رو به سبب هر گناهی که انجام دادن ملامت و قضاوت کنیم!!
اگه مردیم دستشو بگیریم بیاریمش تو خط...
اگه مردیم دور و برشو شلوغ کنیم از آدمای خوب!
و نهایت امر اینکه خدایا مدد کن که بتونیم بنده باشیم!
اگه یه وقت حال خوبی بهمون دادی شاکر باشیم و اهل تواضع!
اگه یه وقت کاری رو انجام دادیم که با رذیله ی عُجب همراه بود خدایا یه جوری بزنش تو سرمون که حالیمون بشه سری بعد از این غلطا نکنیم!
هرجا خیال بد برمون داشت که خیلی روزگارمون خوبه، و چهارتا چیز یاد گرفتیم و چهارتا کلاس بیشتر از بقیه رفتیم حتما خیلی بارمون هست، تو سر به راهمون کن..!
بهمون حالی کن ما به کارای خوب نیاز داریم!
ما به اون فقیره نیاز داریم چون اون ما رو رشد میده!
ما به اون رفیق خسته ای که بهمون پناه آورده نیاز داریم، چون اون ما رو رشد میده...
حالیمون کن عزیزدل ما سخت حالیمون میشه
خالصمون کن مثل حال قشنگ شب عاشورای یاران سیدالشهدا...
*آقای امام حسین، سلام!*
گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم خبر رسیدنمان را به شما بدهیم تا خیالتان راحت بشود. 🥺🥺🥺
خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشتهها قدم گذاشتیم و به خانههایمان برگشتیم.😭😭😭
شکرخدا همهی کودکان در سلامت به سر میبرند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابهی کشور غریب بگذاریم و برگردیم.😭😭😭
روسری و چادر همهی خانمها پر از خاک شد اما از سرشانتکان نخورد. اصلا مردان گروه آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند!😭😭😭
مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه میآوردند و اصرار میکردند بخوریم. خداروشکر لقمهها صدقه نبود.😭😭😭
نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته ، روی دستهایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین!😭😭😭
سراغ شش ماههی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را میبیند.😭😭😭
شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش میکردند و برایش آب میآوردند.😭😭😭
دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشوارهای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. 😭😭😭
همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت میکردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمیگفت.....😭😭😭
آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانههایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" ....😭😭😭
چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم ...😭😭😭