eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی: اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام حسن عسکری (ع) تسلیت سامرا باز عزا گرفته بوی کرب و بلا گرفته عرش خدا شده سیاه‌پوش دل فرشته‌ها گرفته... 🌹@tarigh3
30.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ادعای رژیم صهیونیستی از پایگاه موشکی سیلو در خرم‌آباد رژیم صهیونیستی در ادعایی جدید در گزارشی آورده است که: «پایگاه سیلو موشکی پادگان امام علی (ع) در خارج از خرم آباد. در این مجموعه زیرزمینی سپاه پاسداران می توان ۸ تونل و دو چاهک پرتاب از داخل کوه ها یافت. علاوه بر این، این پایگاه متشکل از پدهای پرتاب کننده موشک های بالستیک متحرک، مواضع پدافند هوایی، سنگرهای ذخیره سازی و یک ستاد عملیاتی است. فاصله این پایگاه تا مرکز اسرائیل ۱۲۶۵ کیلومتر است. ما چندین نوع موشک از جمله موشک شهاب ۳ را شناسایی کردیم که بردی معادل ۱۳۰۰ کیلومتر دارد و می تواند بین ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ کیلوگرم مواد منفجره حمل کند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 لحظات مجروحیت و شهادت عاشقان و یاوران مهدی در دوران دفاع مقدس.... عملیات رمضان "نگاه کنید !!! "اینکه اینجا افتاده "عشق یک مادر بود "همدم و همراه یک زن بود "تکیه گاه یک دختر بود "عصای پیری یک پدر بود همه اینها را گذاشت و گذشت همچون مولای مظلومش علی(ع)....        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🌹@tarigh3
. گاهی خودت را هرس کن. شاخه‌های اضافی‌ات را بزن. فکرت را سبک کن تا رشد کنی و جوانه بزنی. 🌹@tarigh3
میگوینـد دنیـای دیگری به نام بهشت است مـگر با خـنده تو این دنیـا بهشـت نمیـشود ؟! 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂‌ مگیل / ۲۸ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ به یاد می آورم مسجدی که به آن کم
🍂‌ مگیل / ۲۹ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ از قرار معلوم کمکهای نقدی من به ساختمان مسجد روستا حسابی به کردها چسبیده بود. آنها یک نامه هم زیر تنگ پالان مگیل جاسازی کردند. نامه ای که نمیدانم مضمونش چه بود ،اما نباید به دست عراقیها می افتاد. از همین جا می‌شد حدس زد که چه نامه ای باید باشد. روستایی‌ها یک پالان هم به من قرض داده بودند؛ پالانی که حالا روی دوش مگیل بود و باید قدرش را می‌دانست، با کلی خوردنی و تنقلات برای بین راهمان. به محض اینکه پایمان را از ده بیرون گذاشتیم دوباره هوا در هم شد و باد و بوران وزیدن گرفت. رو به مگیل کردم و گفتم قدمت نحس است. بیا تا آمدی، هوا هم برفی شد. اصلا تو کدام گوری بودی؟! دو نفری که همراه من بودند، از هم جدا نمی‌شدند؛ حتی برای لحظه ای حدس من این بود که با هم مشغول گپ و گفت هستند؛ آن هم به زبان شیرین کردی راجع به من حرف می‌زنند، راجع به ده و هر چیز دیگری که ممکن است سر راهشان سبز شود. مگیل آرام بود، مثل گاوی که تا خرخره خورده باشد. - پس آن همه بی قراری برای گرسنگی بود؟! او را قشو کرده بودند و معلوم بود که این دو هفته جای گرم و نرمی هم داشته. زخمهایش خوب شده بود و لب و لوچه‌اش مثل گذشته آویزان نبود و این را میرساند که از ادامه زندگی اش راضی است. خرمهره های رمضان هم هنوز به گردنش بود. از آنجا که نمی‌توانستم با دو نفر همراهم اختلاط کنم با مگیل هم صحبت شدم؛ چراکه او نمی‌توانست جواب حرفهای مرا بدهد، از این رو احتیاجی به گوش نداشتم و این برای من بهتر بود. - خوب نگفتی کجا بردنت؟ طویله گرم و نرم خوش گذشت؟ کردها آدمهای مهمان نوازی هستند. البته برای تو که فرقی نمی‌کند چون بویی از معرفت نبردی. این بندگان خدا باید شانس آورده باشند و تو با لگد نزده باشی توی دیوار طویله شان و یا موقع قشو، سر و گردنشان را گاز نگرفته باشی. حرفهای ما همین طور ادامه داشت تا اینکه ناگهان در اطرافم لرزشی را احساس کردم. درست مثل اینکه ما را به تیر و خمپاره بسته باشند. باز شروع شد. روز از نو، روزی از نو، اما این بار انگار همه چیز مصنوعی بود و آن همه سروصدا هیچ تلفاتی دربر نداشت. فقط باعث شد که من از روی مگیل پایین بیایم. همراهان به من سقولمه زدند که دستهایم را بالا بیاورم. ای داد بیداد، مثل اینکه این بار اسیر شدیم و رفت پی کارش. فکر می‌کردم به دست گشتی‌های عراق افتاده ایم بعد از چند دقیقه که اوضاع و احوال مرا بررسی کردند و لابد کلی سوال پرسیدند و من جوابشان را ندادم بازرسی بدنی را شروع کردند. خوشبختانه دیگر حتی یک فشنگ هم همراهم نبود و مطمئنم با آن لباسهای کردی مرا هم اهل همین آبادیهای دوروبر فرض کرده بودند. بعد از تفتیش مرا کنار یک سنگ نشاندند و من همان جا منتظر دستورات بعدی ماندم، اما از دستور بعدی خبری نبود.   🌹@tarigh3
🍂‌ مگیل / ۳۰ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ یک ساعت، دو ساعت و شاید سه ساعت می‌شد که گشتی‌ها دو همراه و مگیل را برده بودند و من فکر می‌کردم همه باهم داریم انتظار می‌کشیم. کورمال ، کورمال آن اطراف را جست وجو می‌کنم، اما اثری از هیچ کس نیست. - آهای شما کجا رفتید؟ بابا اینها هیچ کاره اند اصل کاری من هستم. خوب من را با خودتان می بردید. اما مسلم بود که من دست و پا گیرشان می‌شدم. فقط در یک صورت آنها مرا با خود می‌بردند و آن وقتی بود که همراهان کرد مرا لو می دادند. - بابا دمتان گرم شماها روی هر چی با معرفت است سفید کردید. اما این جوری من چه کار کنم؟ نگفتید طعمه گرگها می‌شوم یا می‌افتم توی رودخانه یا می‌روم روی مین؟ و باز با صدای بلند حرفهایم را تکرار کردم - من ایرانی هستم، آنها بی گناه اند. من همه آتش‌ها را سوزاندم. من با شما دشمنم آن بیچاره ها را ول کنید! برای اینکه پیاز داغش را زیاد کنم شعار دادم - الموت لصدام، الموت لصدام. الموت لحزب البعث. اما آنها رفته بودند و آن قدر دور شده بودند که صدای من به آنها نمی‌رسید. به خودم که آمدم دیدم از مگیل هم خبری نیست. ای بابا این حیوان زبان بسته را دیگر کجا بردید؟! شروع کردم خود را سرزنش کردن. آرزو می‌کردم که ای کاش از مگیل پیاده نمی شدم، این جوری لااقل هر جا که او را می‌بردند من هم با آنها بودم. مگر کجا می‌بردنش، توی یک طویله. تازه با اخلاقی که مگیل داشت شاید همان دم در می‌بستنش، دیگر نمی‌دانستم چه کار کنم. روزگار شوخی بدی با من کرده بود. بدشانسی پشت بدشانسی. گوشه یک صخره جایی که فکر می‌کنم هیچ کس نیست، می‌نشینم و شروع می‌کنم به گریه کردن. این دومین بار بود که دلم حسابی می‌گرفت. هوس نماز خواندن می‌کنم با همان سنگهای دوروبرم تیمم می‌کنم و از روی حدس و گمان رو به قبله می‌شوم و بعد نشسته اشک می‌ریزم و قامت می‌بندم موقع قنوت. دیگر دست خودم نیست، در بند دعای عربی نیستم. هرچه به ذهنم می آید همان را بر زبان جاری می‌کنم. - خدايا نوكرتم، تقصير من یا این قاطر زبان نفهم، چه فرقی می‌کند. گیر افتادم نمی‌دانم چه کار کنم! نه راه پس دارم نه راه پیش. مگر خودت نگفتی هر کس در راه من قدم بگذارد دستش را می‌گیرم. خودت یک کاری بکن.   🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر چه لایق وصل تو نیستم اما ز دست رفته دلم در جوار سامرّا به عشق دیدن سرداب می تپد هردم دلِ شکسته، دلِ بی قرارِ سامرّا..❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 شهادت امام حسن عسکری 🖤 چون آتش عشقی وجهان شعله ورت شد در سامره ای! جای گدا پشت درت شد لنگر زده پهلوی تو کشتی هدایت؛ وقتی پدرت هادی و مهدی پسرت شد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آجرک الله یا صاحب الزمان عج 💔😭 🏴🖤🏴🖤🏴🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بچه تهرونی مثل کی❓ مردم تهران اگه بخوان خوب های خودشون رو یه نمونه مثال بزنن! خوبه شهید_ابراهیم_هادی رو مثال بزنن... 🎙استاد پناهیان ‎‎‌🌹@tarigh3
•.🌝🌿.• - پل صراط وقتۍ پلیس بہ‌ شما میگہ‌ ؛ لطفاً گواهینامہ‌ ! شما اگہ‌ ، شناسنامہ‌ ، کارت ملے یا کارت نمایندگۍ مجلس روهم نشون بدۍبازم میگہ‌ گواهینامہ‌ !.. وقتۍ اون‌دنیا گفتن نماز ، هرچۍ دم‌از انسانیت ، معرفت و.. بزنۍ بهت‌میگن همہ‌ اینا خوبہ‌ ؛ شما اصل‌کارۍ رو نشون بده .. نماز؟! • حاج‌آقاۍقرائتی 🌹@tarigh3
🥀🖤 در خیالم می‌نشینم گوشه‌ای از صحنِ تو از کران تا بیکران ببینم بساطِ پهنِ تو آه! می‌چسبد چقدر امشب حرم با چشمِ تَر وای اگر مهدی بخواند روضه‌ای با لحنِ تو! 🥀 صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله الحسین(ع) صلی‌الله‌علیک‌یا ابامحمد یا حسن بن علی العسکری(ع)🖤🥀 🌹@tarigh3
🕊 ❤️دل هامون روبفرستیم سامرا کنار حرم مطهر (ع) و از دور سلام و عرض ادب کنیم السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَخَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَحُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ .
همه دلخوشی ما این است لااقل یک حســـن حــرم دارد…😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌿 برای امروز و دیروز نیست. از زمانی که چشم به جهان باز کردیم، مثل کسی که خودش را در آسمان، در میان سیل ابر می‌بیند، خود را غرق نعمت‌های تو یافته‌ایم. مولای من! قصه‌ی لطف تو، قدیمی‌ترین قصه‌ی دنیاست. 🌹@tarigh3