eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
928 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 بی آرام / ۱۷ برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی روایت عصمت احمدیان (مادر) بقلم، فاطمه بهبودی •••━🌼🍃━━━━━━━━•••━ بعد از ظهر زنگ در حیاط را زدند. تند رفتم جلوی در. صادق آهنگران بود. گفتم: «خبری داری حج صادق ؟» گفت: «نه. اومده م بهت سر بزنم و حالت رو بپرسم.» گفتم: «دیدی اسماعیل من هم شهید شد!» حاج صادق جاخورد: - حاج خانوم می دونستی!؟ تکان دادم: - می دونم. فقط نمی‌دونم چطوری به آقاش بگم! چه جوری زنش رو آماده کنم! گفت: «بسپرش به من.» گفتم: «نه باید خودم آروم آروم بهشون بگم.» دلهره بدجور به جانم افتاده بود. عرض کوچه را هی می رفتم و برمی‌گشتم. یک مرتبه دیدم زهرا از آن بالا چشم دوخته به کوچه. نگاهمان که گره خورد، گفت: «حاج خانوم چی شده؟ از اسماعیل خبر آورده ان؟» گفتم: «نه. کی گفته؟! اسماعیل خوبه. برو خونه. خبری شد، خودم بهت می‌گم.» نرفت. ایستاد و خیره به خیابان نگاه کرد. گفتم: «حال یکی از دوستای اسماعیل خوب نیست تو برو پیش بچه هات.» زن بیچاره سرش را زیر انداخت و رفت تو. یک لحظه حس از کمرم رفت، زانوهایم برید و پاهایم بی‌جان شد. چشم هایم دیگر جایی را ندید. بغضم شکست و بنا کردم به گریه کردن. دیگر به حال خودم نبودم. نفهمیدم کی قرآن گذاشتند. کی همسایه ها دورم را گرفتند، کی خانه ام لبریز از آشنا و فامیل شد. انگار همه منتظر بودند من بگویم اسماعیل هم رفت. این مزه تلخ را قبلاً هم چشیده بودم؛ وقت شهادت امیرم. آن موقع به اسماعیلم دلخوش بودم. اما نمی‌دانستم از غم این پسر به کجا پناه ببرم. دلم می‌خواست سرم را روی سینه بابایم بگذارم و های‌های گریه کنم. منتظر نشسته بودم او بیاید و آرامم کند. خواهر و برادرها که از باغ بهادران (از توابع اصفهان) آمدند سراغ بابا را گرفتم. خواهرم احترام گفت: «بابا گفته دیگه طاقت دیدن چشمای اشک آلود عصمتم رو ندارم.» نمی‌دانم چرا دلم آن قدر هوای بابایم را کرده بود. توی دلم گفتم، بابا فکر نکردی سر به شانه چه کسی بگذارم و از غم نبودن اسماعیلم گریه کنم! هشتم آذرماه ۱۳۶۰ وقتی خبر شهادت امیر را آوردند مادرم را از دست دادم. بنده خدا مادر با شنیدن خبر شهادت نوه اش سراسیمه رفته بود خبر را به برادرم بدهد؛ اما در راه تصادف کرده و از دنیا رفته بود. آن روز آغوش بابایم مرهم غم سنگینم شد. در دلم می‌گفتم بابا چطور روزهایی که به آن شیرینی شروع شد این طور رنگ غم گرفت. بیا من را ببر به کودکی ام. مدام توی سرم چرخ می‌زد اسماعیلم در آبهای یخ زدۀ اروند شهید شده است! از خودم می پرسیدم پای مجروحش بی تابش کرده بود؟! لب‌هایش از سرما ترک خورده بود؟! آن عصب لعنتی مچ دستش توی آبهای سرد اروند کلافه اش کرده بود؟! همین طور در خیالات تاب میخوردم که گفتند باید برای حاج اسماعيل مراسم ختم بگیریم. داد زدم مراسم ختم برای چی؟ پیکر اسماعیل که نیومده! دوستانش سرهایشان را پایین انداختند که ما دیدیم شهید شد. به داد و بیداد گذاشتم که فقط دیدید؟ چرا نیاوردیدش؟ فکر نکردید مادر دارد! پدر دارد! سر و همسر دارد! «فرمانده ... فرمانده ... که می‌گفتید همین شد؟ عاقبت ول کردید و آمدید! من تا پیکرش را نبینم باور نمی‌کنم.» هر یک از بچه های گردان کربلا که آمد گفتم: «اگه آتیش دشمن زیاد بود هیچ کس نباید می اومد! چرا فقط بچه من اون ور آب مونده؟.» می‌دانستم اسماعیل شهید شده است. اصلاً قبل از آنکه برود به دلم افتاده بود سفر آخرش است. اما امیدی ته دلم بود و با خودم می‌گفتم پیکرش که نیامده؛ شاید زنده باشد. اسماعیلم توی اهواز سرشناس بود. خبر شهادتش زود پیچید. خانه از عزاداران پر شد بچه های گردانش به خانه آمدند و از شهادتش گفتند. دیگر بهانه ای نداشتم. مجلس ختم گرفتیم؛ بی آنکه مراسم کفن و دفن داشته باشیم. مدام یاد صورتش می افتادم توی آخرین محرمی که جلوی دسته مسجد ایستاده بود و با یک دست سینه می‌زد. کم کم دوروبرم خلوت شد و غمم بیشتر. مهمان ها رفتند. خواهر و برادرهایم هم آماده رفتن شدند. احترام با اصرار می‌گفت: «بیا بریم باغبادران» گفتم:«بابا برای ختم جوونم نیومد. من کجا بیام؟» گفت چشمت رو ببند و بیا! گفتم: می‌بینی که عروس جوون داغ دار دارم. چطور رهاش کنم و بیام. از او اصرار از من انکار آخر گفتم:«چیزی شده هی می‌گی بیا؟!» زد زیر گریه - بابا وقتی خبر شهادت اسماعیل رو که شنید از دنیا رفت. انگار یک کاسه آب یخ روی سرم ریختند زار زدم. خدا قربان مصلحتت برم . با رفتن امیرم مادرم و با رفتن اسماعیلم بابام رو گرفتی. داغ پشت داغ. 🌹@tarigh3
۲۴ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ مهر ۱۴۰۳
سختی‌ها را تحمل کنید؛ این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان (عج) اتصال پیدا می‌کند .. - شهید محمد ابراهیم همت - 🌹@tarigh3
۲۴ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ مهر ۱۴۰۳
🌟 🔹 و من چه می‌دانستم که گرسنگی چیست و تو برایم گواراترین نوشیدنی‌ها را فراهم کردی و من چه می‌دانستم که دنیایی به این پیچیدگی پیش روی من است و تو جسم و جانم را برای این دنیا آماده ساختی... اکنون اگر چه در ظاهر آن کودک نوپا نیستم اما سخت به تو محتاجم! 🌹@tarigh3 .
۲۵ مهر ۱۴۰۳
بار دیگر صبح شد، بیدار شد این زندگی... ای تمام حسِ بودن‌های من صبحت بخیر ♥️ صبحتون مهدوی ✨🌤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3 .
۲۵ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دنیاے بے حسین(ع) نفسگیر ومبهـم است هـرصبح بے سلام برایم جهـنم است آدم هـمیشہ دربدر شاہ ڪربلاست وقتے حسین(ع) اشرف اولاد آدم است 💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ صبحتون حسینی 🌤❤️ 🌹@tarigh3 .
۲۵ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ مهر ۱۴۰۳
💢 کسی به جمال منور امام زمان روشن خواهد شد که مشتاق او باشد... 🔻 سلام الله علیه فرمود: اَلْعَيْنُ بَرِيدُ اَلْقَلْبِ "چشم"، پیک و فرستاده قلب است. 📚غرر الحکم و درر الکلم ج ۱، ص ۳۱ 💢توضیح روایت: چشم به دنبال چیزی می گردد و مشتاق دیدن چیزی است که قلب به دنبال و مشتاق آن باشد. چشمی که به دنبال امام زمان سلام الله علیه می گردد و مشتاق زیارت اوست، این طلب و اشتیاق از قلب نشات می گیرد و مشکل چشمی که به دنبال حرام و هر چیزی غیر از زیارت اوست، قلب بیمار است و لاغیر. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
۲۵ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ مهر ۱۴۰۳
هرچند کمی فرج تمنا کردیم🤲 آقا ز سر خویش تو را وا کردیم🙂 شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم با واژه انتظار بد تا کردیم.... :) ❤️
۲۵ مهر ۱۴۰۳