مےرسد قصہ بہ آن جا ڪہ علے دلتنگ است
مےفروشد زرهی را ڪہ رفیق جنگ است
🌹ارسالی ازطرف اعضا
#عاشقانه_های_شهدایے❤️
●موقع پرو لباس مجلسی بهم گفت:«هنوزنامحرمیم.تابپسندی برمیگردم» رفت با سینی آب هویج بستی برگشت.برای همه خریده بود جز خودش!گفت میل ندارم.
●وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لوداد که روزه گرفته است.ازش پرسیدم حالا چرا امروز؟!گفت میخواستم گره ای تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم.
✍راوی: همسر شهید
📎پ ن: فرازی از وصیت نامہ #شهید_حججی
نمیدانم چہ شد ڪہ سرنوشت مرا بہ این راه پُرعشق رساند
بدون شڪ ،
شیر حلال مادرم ...
لقمہ حلال پدرم ...
و انتخاب همسرم ...
در آن اثر داشتہ
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_ولادت🌷
●ولادت : ۱۳۷۰/۴/۲۱ نجف آباد ، اصفهان
●شهادت : ۱۳۹۶/۵/۲۱، سوریه
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
-فرازےازوصیتنامہ💌
اگردخترے"حجابش"رارعایٺڪند،ۅ پسرے"غیرتش"راحفظ ڪند،
وهرجوانۍکھ "نمازاولوقت" را درحدتوان شروعڪند؛
اگردستمبرسدسفارششرابھ مولایم امامحسین«؏»خواهمڪردو اورا دعامےکنم.
|•#شھیدحسینمحرابے
برای #ازدواج جوونا،برای عاقبت بخیریشون، برای رسیدنمون به درک ظهور دعا کنیم
#عشق از لبخند علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها به وجود اومد...
عروس خانمی که لباس عروسشو بخشید!!
دختر خانما، شما چقدر حاضرید قانع تر باشید؟!
خانم فاطمه زهرا سلام الله کلی خواستگار داشت...
از اشراف و بزرگان و ....
ولی دنیاشو با کی شریک شد؟!
اقا امیر المومنین علیه السلام یه شمشیر و یه زره داشتن...
تمام دارایی یه شیر مرد عاشق...
زره رو فروختن و با پولش یه کم وسایل برای زندگیشون خریدن....!
درسته خونه شون زرق و برق نداشت...و بعضی شبها فقط نون خالی داشتن، ولی همو میفهمیدن!
همو میخواستن!
حالا اینجاشو بگم براتون کیف کنیدا...
پیامبر صلوات الله از امیرالمومنین علیه السلام پرسیدش که :
کیف وجدت اهلک؟! همسرتو(فاطمه سلام الله رو) چطوری دیدی؟!
اقا فرمود: بهترین یاور برای عبادت خدا....☺️
#عشق یعنی اینکه زهرا سلام الله هر سحر قبل از نماز ساعتی را محو تماشای علی علیه السلام می ایستد...
بعدش پیامبر رو کردن به خانوم فاطمه زهرا سلام الله و فرمودن:
تو علی رو چطوری دیدی؟!
خانوم فرمودن: خیر بعل! بهترین شوهر!😍
میگن وقتی آقا پشت در بود خانوم فاطمه سلام الله خودشون درو باز میکردن...
اخه خستگیای مولا فقط با دیدن چهره فاطمه سلام الله از بین میرفت..☺️
بعدش رو میکردن به اقا و میگفتن:
بنفسی انت یاعلی قربونت بشم علی جان...
اقام در جواب میفرمودن:
روحی لروحک جونم فدای جونت...☺️
عشق واقعی اینه...
پای دردای هم، پای خوشیای هم، پای خستگیای هم...
فاطمه جان..!
دستات درد گرفته... دستاس رو بده من....
علی جان شنیدم سلامت نمیکنن...
فاطمه جان
سلامم میکنم، مردم جواب سلاممو نمیدن...😔
نمیخوام از غماشون بگم...
ولی چاه که جای فاطمه رو نمیگیره...
میگیره؟!
اصلا ولش کن فراموش کن چی گفتم ، قراره شاد باشیم...
میگن نور بهشت از خنده ی علی و زهراس☺️
وقتی که باهم دوتایی قدم میزنن و باهم نجوا میکنن...
از برق سفیدی دندونا و لبخندشون...