♥️🌸..!
میگفتڪہ
شھدابهراحتیازراحتیگذشتــن...
+خیلیقشنگمیگفـت:)♥️!
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢شگفتانه محسن چاوشی خواننده کشورمان در وصف حاج قاسم سلیمانی
▪️کلیپ معرکه ایی است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#والعاقبه_للمتقین_
باورڪن خُـدا موقعۍ
جوابتو میدھ ڪھ
توقعشو ندار؎..
✍روانشناسی_در جستجوی مشکلات و حل آنها:
بسیاری از زوجین فکر می کنند که پس از گذشت چند سال دیگر سبک زندگی آنها تغییری نخواهد کرد. اما باید بدانید که برای خوشبختی در زندگی به طور دائمی باید برای آن تلاش کنید.
هر رابطهای نیاز دارد هر از گاهی مورد بررسی قرار بگیرد. در واقع زوجین هر دو باید نکات همسرداری را بدانند و برای حل تعارضات و مشکلات به دنبال راهکارهایی باشند. اما پیش از هر چیز هر دو طرف باید مهارت گوش دادن داشته و یکدیگر را درک کنند.
استفاده از خدمات یک زوج درمانگر یا خانواده درمانگر می تواند کمک بسیاری در تسهیل و تسریع حل مشکلات به شما بکند. شاید فکر کنید مشکلاتتان آنقدر شدید نیست که به مشاوره مراجعه کنید، اما زمانی که رابطه خودتان را بررسی میکنید، می بینید خیلی وقت است که با همسرتان زندگی آرامی نداری
🌺🍃🌺🍃
📚#یک_داستان_یک_پند
دو برادر نزد پادشاهی به آهنگری مشغول بودند. روزی پادشاه امر کرد برای جنگ او با سپاه دشمن، یکی از برادران تیری تیرافکن بسازد و برادر دیگر زره پولادین و غیرقابل نفوذ!!! دو برادر تیر و زره را ساختند.
شاه دو برادر را به محوطۀ قصر برد و کنار هم گذاشت و گفت: بایستید؛ و روی به آن دو گفت: تیر را میزنم اگر در زره فرو رفت، آنگاه سازندۀ زره کارش درست نبوده، پس سزای او مرگ است و سازندۀ تیر کارش درست است و باید زنده بماند و اگر در زره فرو نرود، سازندۀ تیر کارش درست نبوده پس سازندۀ زره آزاد و تیر در قلب سازندۀ تیر خواهم زد. هر دو برادر از سخن پادشاه برجای خود لرزیدند. چون پاداش یکی از آنها مرگ حتمی بود در حالی که انتظار آن را نداشتند. پادشاه هر چه در بازو توان داشت کمان را کشید و تیر از کمان بر قلب سازنده فرو رفت و در دم جان سپرد و برادر دیگر آزاد گشت.
هیچ یک از دو برادر این چنین انتظار امتحان پادشاه بر خود، برای محصولشان را نداشتند. برادری که زنده ماند به جای شادی از زنده ماندن خویش، بر نعش برادر خود گریست و گفت: پادشاها! این سازندۀ زره برادر بزرگتر من بود که من فن آهنگری از او آموخته بودم و او به من یاد داد ولی خود به دانستۀ خود عمل نکرد. او به من گفت: چکش را محکم بکوب، ولی خود عمل نکرد؛ پس سزای من زنده ماندن به خاطر علمی بود که از او فراگرفتم و بدان عمل کردم، ولی خودش عمل به علمی که داشت نکرد تا خودش را در چنین روزی از دست مرگ رها سازد.
🔰در احادیث آمده است: در روز قیامت عالمان بیعمل هم به شاگردان خود که به آموختههای خود عمل کرده و بهشتی شدهاند تأسف خواهند خورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی تصمیم بگیری بری طرفش
اصلا کاری به گذشته ات نداره
مثل حر
که امام حسین علیه السلام
راهش داد و گذشته اش رو ندیده گرفت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سه_شنبه_های_مهدوی
#قرار_دوازدهم
همسربزرگوارشهید محمد بلباسی:
خوابش رو دیدم
گفتم:چے اون دنیا
خیلے بدردتون خورد؟
گفت:
تو دنیا خیلے کارهاے خوب
انجام دادم ولے به دردم نخورد...🍃
چیزے که خیلے به کارم اومد
خدمت به خلقِ،
همین اردوهاے جهادے...🌸
🕊#همسرانه
عجب ماهیه این اسفند ماه...
🌷روحانی شهید فضل الله محلاتی🌷
۱اسفند ماه-اصابت موشک
هواپیمای عراقی
🌷 شهید حاج حسن ترک لادانی
۵اسفند ماه_عملیات خیبر
🌷 شهید حاج حمید باکری🌷
۶اسفندماه_عملیات خیبر
🌷شهید حاج حسین خرازی🌷
۸اسفند،-عملیات کربلای ۵
🌷شهید امیر حاج امینی : 🌷
۱۰ اسفند_عملیات کربلای ۵
🌷شهید حاج محمد ابراهیم همت :
۱۷ اسفند_عملیات خیبر
🌷 شهید حجت الله رحیمی :
۱۸ اسفند_راهیان نور
🌷 شهید عبدالحسین برونسی :
۲۳ اسفند_عملیات بدر
🌷 شهید عباس کریمی : 🌷
۲۳ اسفند_عملیات کربلای ۵
🌷 شهید حاج مهدی باکری :🌷
۲۵ اسفند_عملیات بدر
ماهی به رنگ 🌷شـــهدا🌷
آغازش با محلاتی و پایانش با مهدی...😔
اسفند ماه بوی شهادت میدهد...
ایکاش.....اللهم ارزقنی....
شهدا نگاهی
﷽
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
از حضرت امام کاظم عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
«در قيامت سه گروه در #سايه_عرش الهى هستند؛ روزى كه سايهاى جز سايه عرش پروردگار نباشد:
۱- كسى كه برادر مسلمان خود را زن دهد. ۲- كسى كه خادمى به برادر مسلمانش بدهد. ۳- كسى كه راز برادر مسلمان را پنهان كن
💢 یه عده یه جوری هر روز قیمت دلار و طلا رو اعلام میکنن انگار شرکت صادرات و واردات دارن ،و این عدم ثبات ارز بهشون ضربه میزنه❗️❗️ 😂
دِ اخه عزیز من شما که نهایت کار اقتصادی که میکنید خریدن ۴ تا نون برای خونتونه، چیکار به قیمت دلار و طلا دارین!
بدو برو زود تو صف نونوایی وایسا تا نوبتت رو نگرفتن😂☠
بیخیال 😂
🌙 #ماه_رجب گذشت...
ماه #شعبان رسید، ماه رحمت خداوندگار بر بندگانش. ماهی که به برکت اعیاد مبارکش، امید داریم همچون بارانی، تیرگی گناه را از قلب و روحمان بشوید.
ماهی که ماه ✨رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله ✨نام دارد. ماهی که فرشتگان از چهار گوشهی جهان به مؤمنان مژدهی آمدنش را میدهند.
ماه شعبان، نوید برپایی میهمانی بزرگ خداوند را میدهد و ماهی است برای آمادگی مناجات و راز و نیاز.
خداوندا! چگونه سپاسگزارت باشم، سپاسگزار بزرگی که هر بار دری را برای بخشش بندگان گناهکارت قرار میدهی تا به سویت باز گردند.
چگونه است که ما همچنان از کنار این درهای باز عبور میکنیم، بی آن که واردش شویم و تو بخشاینده تر از هر بخشایندهای، دری دیگر به رویمان میگشایی...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
ارزش عمرِ دنیا.mp3
7.25M
#تلنگری
#رهبری
#استاد_شجاعی
※ چه تفاوتی بین ماه رجب و شعبان و رمضان با ماههای دیگر هست که ثانیههای این ماه، اینقدر باارزش و رشد دهنده هستند؟
※ چه عاملی سبب این ارزش شده، و چگونه میتوان از این عامل استفاده کرد و قدرت گرفت؟
※ ویژه ماه #شعبان
سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم حجت اسدی
مداحی که مزد ۱۵ ساله اش را از حضرت زهرا(سلام الله علیها) گرفت
همراهان شهید تعریف می کنند صبح شهادت اش بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرده و رو به حرم بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها) گفت: 15 سال برای تان نوکری کردم یک شب را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم ... و همان روز مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در عملیاتی انتحاری به شهادت رسیدند و دقیقاً از ناحیه بازو و پهلو دچار جراحت شده و نیمی از صورت شان هم کبود بود😔🥀
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهید_حجت_اسدی
خداحافظ ماه رجب...
خداحافظ ماه پر رحمت خدا
خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان
دلمان بعد از وداع 😢😭با تو ،به شعبان با عظمت خوش است
پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی
خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..❤️
آیا سال بعد هستیم
💔 این الرجبیون...😭
4_607315432285667382.mp3
6.34M
🎤 #حاج_میثم_مطیعی
💠 وداع با #ماه_ رجب ماه دعا و مناجات
#یادت_باشه
{پارت دهم}
امتحانای پایان ترم من بلافاصله بعد از ماه رمضون افتاده بود. شب قبل امتحانم به حمید گفتم:«شوهرعزیزم،شام امشب با تو ببینم چ میکنی😌👌»
تا شام رو حاضر کنی من چندصفحه ای درسمو مرور کنم بعد هم گرسنه و تشنه نشستم تا غذا اماده شود،یه ساعت گذشت یه ساعت شد دوساعت و خبری از حمید نبود رفتم اشپزخونه دیدم بله سیب زمینی هارو انگار خط کشی کرده بود و تازه میخواست سرخ کنه اجاق گازم که خیلی کوتاه کرده بود😂
گفتم:«وای حمید روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد خب اجاقو زیاد کن
گفت:«عزیزم هولم نکن بزار مغزپخت بشن»
برای اینکه گرسنه نمونیم گفتم حمید جان مرسی بقیشو خودم انجام میدم🤦♀
با اصرار گفت :«حرفشم نزن😐 شام امشب با منه تا یه ربع دیگه امادست .
یه ربع شد یه ساعت از اتاق بلند داد زدم چیشد مهندس؟؟؟😂
صدام زد غذای سر اشپز امادست😁بیا این غذا خوردن داره....
وارد اشپزخونه شدم دیدم همه چیز رو چیده
هربار سفره رو میچید یادش میرفت یه چیزیو بیاره یا نمک یا اب😅
سفره رو که دقیق نگاه کردم گفتم:«حمید تو که میدونی این غذا بدون خیارشور نمیچسبه اونم غذای به این خوبی تخم مرغ و سیب زمینی😌»
گفت:«انقد سراشپز رو هول کردی یادم رفت»
خواستم بلند شم که دستشو گذاشت رو شونم گفت تو مشغول شو خودم میارم.
......................
امتحانام ک تموم شد برای شام خانه پدرم دعوت بودیم موتور حمید خیلی کثیف شده بود خانه خودمان جایی برای شستن موتور نداشتیم خانه پدرم ان را میشستیم ان جا ک
رسیدیم حمید به تنهایی خجالت میکشید میگفت خانوم توهم بیا پیشم.
همین ک موتور را شستیم......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فریادهای یک نماینده در پارلمان شورای ملی در رابطه با استان چهاردهم ایران( بحرین)
🔹لازم به توضیح هست که ایشان از طرفداران حکومت پهلوی بود.اظهارات ایشان در رابطه با جدایی بحرین قابل تامل هست.
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹 تصمیم برای فرار
اردوگاه ۱۱ از زندانهای مخفی عراق بود و صلیب سرخ هیچ اطلاعی از این زندان نداشت و ما همیشه این دغدغه را داشتیم که به هر نحو ممکن مشخصات اردوگاه و اسامی بچه ها را به ایران برسانیم. مهدی کلاهی از بچه های خوب مشهدی، یک نقشه فرار از اردوگاه ریخته بود. متأسفانه مهدی یکی از چشمانش را به خاطر ورود یک تکه کوچک فلزی در حین بیگاری از دست داد. او نقشه فرار را با من در میان گذاشت و چون به زبان عربی مسلط بودم از من خواست که با او همکاری کنم. من هم پذیرفتم. استحکامات اطراف اردوگاه خیلی زیاد بود. مثلاً پهنای سیم خاردار در بعضی جاها به ۲۰ متر می رسید و یک ردیف سیم خاردار برق دار هم در وسط آن بود. و به همین خاطر عبور از آنها غیر ممکن بود. لذا نقشه این بود که خودمان را به مریضی بزنیم و با آمبولانس که هر چند روز یک بار به بیمارستان اعزام می شد، اقدام به فرار کنیم. برای این کار لازم بود برنامه ای ریخته شود تا تیم فرار همگی و به طور هم زمان به بیمارستان اعزام شوند. چون بیماران به صورت نوبتی و دو سه نفری به همراه چند نفر که دندان درد داشتند به بیمارستان اعزام می شدند، قرار شد وقتی نوبت بند ماست همه اعضاء تیم، فرار یا مریض باشند یا دندان درد داشته باشند و خودشان را به دکتر معرفی کنند اما وجود سایر بیماران مشکل بزرگ ما بود چون امکان داشت دکتر یکی دو نفر از بچه های تیم فرار را برای اعزام انتخاب کند و بقیه جا بمانند. چون من مترجم بودم گفتم من این مشکل را حل میکنم و طوری ترجمه می کنم که دکتر حتماً بچه های طرح را برای اعزام به بیمارستان انتخاب بکند. البته برای این کار لازم بود اسامی تیم فرار را بشناسم. مهدی که از کارهای اطلاعاتی مطلع بود اصرار داشت که اسامی تیم فرار تا موعد مشخص محرمانه بماند و فقط او به عنوان رابط عمل کند ولی بالاخره راضی شد که بچه های طرح را به من معرفی کند. از جمله این بچه ها علی طباطبایی، هاشم انتظاری، و فکر میکنم حسین پیراینده بود. مهدی قبلا چند تا از میلههای اتاق اسرا در بیمارستان تکریت را با اره قطع کرده بود و مسیر را هم تا حدودی شناسائی کرده بود. فرمانده عملیات هم مهدی بود. همه چیز برای اجرای نقشه فرار آماده بود، فقط کافی بود خودمان را به بیمارستان برسانیم
با حاج محمود اصفهانی هم که پیرمرد مهربان و مورد اعتماد آسایشگاه بود مسئله را مطرح کردیم و او گفت برید خدا به همراه تون، هرچند ما رو بعد از شما خیلی شکنجه میکنند ولی همین که شما به ایران برسید و اسامی بچه ها رو به مسئولین برسونید ما راضی هستیم.
اخلاص او ما را در رسیدن به هدف و ادامه طرح مصمم تر کرد. استخاره هم کردم خیلی خوب آمد. این بود که تمام مقدمات را برنامه ریزی کردیم. کمی پول عراقی و چند شیء برنده را هم مهدی کلاهی نمی دانم از کجا تهیه کرده بود. لیست اسامی اسرای اردوگاه ۱۱ هم تهیه شده بود.
•┈••✾○✾••
افرادي كه انرژي مثبت دارند
مهربان و با عاطفه هستند.
به زمين و زمان مهرباني ميكنند
غصه دارند اما آن را قصه نميکنند.
❣
ماهِ کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی
عکسِ رویش بر در و دیوارمییابم هنوز
إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا
خدایا!
مرا به نور گران قدر خویش رسان
تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم
و از تو ترسم و فرمانت برم
وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ🌼
طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ 💛
لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ🌨
مَنْشُورًا 🤍
و كارنامه هر انسانى را به گردن او بسته ايم 🐝
و روز قيامت براى او نامه اى كه آن را گشاده مى بيند بيرون مى آوريم🌼