🍃خدایا! اگر دلم اسیر محبّتت نباشد، سر به ناکجاآباد میگذارد. پس دلم را مالامال از محبّت خویش کن. بندهای که مولا را دوست بدارد ولی از او حساب نبرد، هنوز تا حقیقت محبّت، فرسنگها راه دارد. وقتی دلم را خانۀ محبّت خویش کردی، ترس از خود را هم روزیام کن.
🍃 زبانم را به تصدیق خویش گویا کن و دلم را از گوهر ایمانِ به خود، آکنده کن. نشانۀ صدق محبّت، آن است که غمهای عاشق همه رنگ محبوب به خود بگیرد. خدایا! دلم را لبریز غم و اندوه خویش کن، مگر میشود عاشق بود و شوق لقاء نداشت؟
🍃الهی! به دلم دستی بکش تا تمام وجودم شوق دیدار تو گردد.
📚قصّۀ من و خدا
#مولای_مهـــــربانم_سلام♥
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را برساند ...
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
بیا و قیمت فطریه را معین کن
که قوت غالب من حسرت زیارت توست
#عیدتون_مبارک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
[ رمضان ] رفت و تو در
خوابُ و [ مُحَرّم ] در پیش
ترسِ من کَرببلایی است
که امضا نشود ...💔
#یک_کربلا_بده_آقا💚
#به_وقت_طلوع
※ دعای روز عید فطر در صحیفه جامعه سجادیه
تمام شد ....
دلتنگی را که قلم بگیریم،
دلواپسی را نمیشود ندید گرفت!
آیا تلاشِ نصف و نیمهی مرا پذیرفتهای؟
آیا آنچه از تو خواستهام را اجابت کردهای؟
※ نشانهای برای اجابتت، نشانم میدهی؟
• الهی أینَ المفرُّ عنک؟ / اله من، از تو به کجا فرار کنم؟
• فلا یَسَعَنی بعدَ ذلک الّا حلمک / بعد تو، چیزی جز صبر تو، مرا در بر نمیگیرد،
فکن بی رئوفاً رحیما / با من مهربان باش و به من رحم کن.
و اقبلنی و تقبّل منّی / هم مرا بپذیر، و هم تلاشم را ...
و أعظِم لی فی هذا الیوم برکه المغفره، و مثوبه الأجر / و برکت و مغفرت و ثواب و پاداشت را برایم در این روز، عظیم ساز،
و اَرِنی صِحَّه التّصدیق بما ساَلْتَ /
و نشانهای نشانم بده که تصدیق کردهای حوائجم را ...
و .....
به بوی کباب حساسیت داشت وقتی بوی کباب به مشامش می رسید حالش خیلی بد میشد هر موقع توی شهر قدم میزدیم یکی از بچه ها جلوتر میرفت که اگه بوی کباب اومد، بهمون خبر بده تا نذاریم به مشام حاجی برسه یه بار اصرار کردم که چرا به بوی کباب حساسیت داری؟!
گفت: اگه توی میدون مین بودی و چاشنی مین فسفری عمل می کرد اونوقت دوستت مین رو زیر شکمش میگرفت و ذره ذره آب می شد حتی داد هم نمیزد تا عملیات لو نره و بچه ها قتل عام نشن و از این ماجرا فقط بوی گوشت کباب شده ی دوستت به مشامت می رسید، اونوقت به بوی کباب حساس نمیشدی؟!
#شهید_زین_الدین
4_6017324150350154916.mp3
7.38M
#تلنگر
#استاد_شجاعی
#حجتالاسلام_انصاریان
💢 شب عیدفطر ، میتواند معادلِ تمام آنچه در رمضان از دست دادهایم را، جبران کند!
بشرط آنکه بدانیم در این شب،
چه چیز را، و چگونه بخواهیم.
🌠 ویژه #عید_فطر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارک باد این عید شاد باشید❤️❤️
❣دلخوشم به مستحبـی که
جوابش واجب است.
اوّل صبح
✋🏼سلامـی سویِ کرب و بلا
صَـلّـَۍٱݪلّٰـهُ عَـلَـيْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ألْـحُـسَـيْـنِ
صَـلّـَۍٱݪلّٰـهُ عَـلَـيْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ألْـحُـسَـيْـنِ
صَـلّـَۍٱݪلّٰـهُ عَـلَـيْـکَ یـٰااَبـٰاعَـبْـدِٱݪلّٰـهِ ألْـحُـسَـيْـنِ
« اِنَ ٱلْـحُـسَـیْـنْ مِـصْـبـٰاحَ ٱلْـهُـدیٰ و سَـفـیٖـنَـةَ ٱݪـنَـجـٰاة
بـه پـایـان آمـد این مــاه و
عبادت همچنان باقیست
بــرای ما حـــرم بنـویس،
نـجف تا کـربـلا کافیست
عید سعید فطر بر شما همسنگران عزیز و مهربان مبارک باد 💖🌹
۱٤۰۲.۲.۲
رندترین #نماز_تاریخی سال،
به امامت حضرت آیت الله خامنهای.😎
نردبان شهادت...
تمام افراد حاضر در عکس #شهید شدند ....
شادی روح شهدا صلوات
اللهم صل على محمد و آل محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدفطر است، آخــــرین منجی
این عیدیک دعــــا بــــرایم کن
اربــــعین جان مــــادرت زهــــرا
راهــــی صــــحن کــــربلایم کن...
#دلتنگ_کربلا
سلام🌸
عیدتون مبارک 🌸
یه هدیه ی خاص براتون داریم
ابتدا نیت کنید و از بین عدد ۱ تا ۱۰ یک عدد انتخاب کنید و روی پاکت اون شماره بزنید و هدیه تون رو دریافت کنید🌸
پاکت 1️⃣
پاکت 2️⃣
پاکت 3️⃣
پاکت 4️⃣
پاکت 5️⃣
پاکت 6️⃣
پاکت 7️⃣
پاکت 8️⃣
پاکت 9️⃣
پاکت 0️⃣1️⃣
دوستان این نامهها برگرفته از توقیعات امام زمان برای شیعیانشون هست.
این پیام رو برای دوستانتون هم ارسال کنید و این هدیه ی زیبا رو بهشون عیدی بدین🌸
قدیمیها یه رسمی داشتن روز عید فطر برای خانوم خونه به پاس تمام اون سحرهایی که زودتر بیدار شدن و افطارهایی که درست کردن هدیه میگرفتن
بیایید شماهم برای مادر و یا همسرتون هدیه بگیرید!
ساده از "من بی تو میمیرم"
گذشتی خوب من !
من به این یک جمله ی خود
سخت ایمان داشتم...
بزرگترینحسرت قیامت اینھ
ڪهمیفھمیبــانماز
تاڪجاهـامیتونستی بالا بری
ونرفتی!
ازهرجھنمیبیشتر
آدموعذابمیده . . .
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_هشتم آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کند
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_نهم
همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم😍 زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ...
زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل.
هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم ..
در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش..
هم مداح بود هم پاسدار!
مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود ..
می خواست دو نفری باهم باشیم .
می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!»💛
قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد ..
خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت 😍
با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود .
میدانستم چقدر منتظر است...
مأموریت بود .
زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد .
میخندید 😅
وسط صحبت قطع شد ..
فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده .
دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!»✨
این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید 😉
خیلی انتظارش را می کشید..
در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح .
در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر...
از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم ..
دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم .
خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم
تا اسمش میامد هوس می کردم.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_نهم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنما
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصتم
پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! »
اما محمدحسین برایم می خرید..
داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!»
لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت :
« زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم .
وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد 🙃
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد .
پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم.
بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂
زیاد تربت به خوردم میداد.
به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها..
خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین
در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود .
به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد .
گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »
می گفت :
« اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »😁
با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم .
راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر..
سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)💔
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود ..
لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق .
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند..
برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت😂
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨