کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هفتم از زیر آینه قرآن ردش کردم . خداحافظی کرد ،
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_هشتم
از آن آدم هایی نبود که خیلی اسم امام زمان (عج)را بیاورد ، ولی در مأموریت آخر قشنگ می نوشت : « واقعا اینجا حضور دارن! همون طور که امام حسین (ع) شب عاشورا دستشون رو گرفتن و جایگاه یارانشون رو نشون دادن ، اینجاهم واقعا همون جور ..
اینجا تازه میتونی حضورشون رو پررنگ تر حس کنی! » 😢
در کل ۲۹ روزی که در منطقه بودم ، سه بار زنگ زد .
آنجا اینترنت نداشتم ، ارتباط تلگرامی مان هم قطع شد ، خیلی محترمانه و مؤدبانه صحبت می کرد و مشخص بود کسی پهلویش ایستاده که راحت نبود..
هیچ وقت این قدر مؤدب ندیده بودمش😔
گاهی که دلم تنگ می شد ، دوباره به پیام هایش نگاه می کردم..
می دیدم آن موقع به من همه چیز را گفته ، ولی گیرایی من ضعیف بوده و فهوای کلامش را نگرفته ام . .
از این واضح تر نمی توانست بنویسد :
_قبل از اینکه من شهید بشم ، خدا به تو صبر و تحمل میده !
_مطمئنم تو و امیرحسین سپرده شدین دست یکی دیگه !😇
سفرم افتاده بود در ایام محرم .
خیلی سخت گذشت 😢
از طرفی بلاتکلیف بودم که چرا این قدر امروز و فردا می کند ..
از طرفی هم هیچ کدام از مراسم آنجا به دلم نمی چسبید..
سال های قبل با محمد حسین ، محرم و صفر سرمان را می گرفتی هیئت بود ، تهمان را می گرفتی هیئت 😭
عربی نمی فهمیدم ، دست وپاشکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه می شدم..
افسوس می خوردم چرا تهران نماندم .
ولی دلم را صابون می زدم برای ایام اربعین ..
فکر می کردم هر چه اینجا به ظاهر کمتر گذرم می افتد به هیئت و روضه ، به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران می شود و یادم میرود 😍
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هشتم از آن آدم هایی نبود که خیلی اسم امام زمان (
#رمان
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_نهم
یکشنبه بود که زنگ زد .
بهش گفتم : « اگه قرار نیست بیای ، راست و پوست کنده بگو ، برمی گردم ایران!»
گفت : « نه هرطور شده تا یکشنبه هفته بعد خودم رو میرسونم!»☺️
نمیدانم قبل از نماز ظهر بود یا بعد از نماز ، شنبه هفته بعد ، چشمم به در و گوشم به زنگ بود ..
با اطمینانی که به من داده بود ، باورم نمیشد بدقولی کند
یک روز دیگر وقت داشت . .
۲۸ روز به امید دیدنش ، در غربت چشمم به در سفید شد .
حاج آقا آمد .
داخل اتاق راه می رفت . تا نگاهش می کردم چشمش را از من میدزدید ..
نشست روی مبل ، فشارش را گرفت ..
رفتارش طبیعی نبود 😢
حرف نمیزد ، دور و بر امیرحسین هم آفتابی نشد..
مانده بودم چه اتفاقی افتاده..
قرآن روی عسلی را برداشتم که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت :
« پاشو جمع کن بریم دمشق ! » 😳
مکث کرد ، نفس به سختی از سینه اش بالا آمد ، خودش را راحت کرد:
« حسین زخمی شده ! » 😔
ناگهان حاج خانم داد زد : « نه ، شهید شده به همه اول می گن زخمی شده »😭
سرم روی صفحه قرآن خشک شد💔
داغ شدم ، لبم را گاز گرفتم ، پلکم افتاد .
انگار بدنم شده بود پر کاه و وسط هوا و زمین می چرخید ..
نمیدانستم قرآن را ببندم یا سوره را تمام کنم .
یک لحظه هم فکر نکردم ممکن است شهید شده باشد . .
سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز ..
نفسم بند آمده بود!
فکر می کردم زخمی شده و دارد از بدنش خون می رود ..
تابه حال مجروح نشده بود که آمادگی اش را داشته باشم.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
@tarigh3
شهادت لالهها را چیدنی کرد
به چشم دل خدا را دیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت سنگ را بوسیدنی کرد
زمین گویی غمی بنهفته دارد
که در دل صد شهیدِ خفته دارد
شهیدان را به نور ناب شوئید
درون چشمهٔ مهتاب شوئید
شهیدان چو اب چشمه پاکند
شگفتا آب را با اب شوئید
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
رهِ کاشانهٔ دیگر بگیریم
بیا گم کردهٔ دیرین خود را
سراغ از لالهٔ پرپر بگیریم
دلم خون و دلم خون و دلم خون
ز داغ این شهیدانِ کشته مجنون
بیا ای دوست بر دشمن بتازیم
که شد خاک وطن از لاله گلگون
درد ما را احدی جز تو
ندانست حسین
به فدای تو که هم دردیو
هم درمانی ...
#حسینجانم
.
بدون حبّ ِ شما ، عشق نافرجام است
جوان ، حرم که نبیند . . جوانِ ناکام است :)💔
.
|
به وصلِ خود دوایی کن دلِ دیوانهِ مارا ؛
دلم آرامشِ وارونه میخواهد؛یعنی"شمارا"
انا مجنون الحسین❤️
🍃 راضی به رضای خدا
تو سالهاست به انتظار نشستهای تا حکم ظهورت را خدا امضا کند. مشتاقتر از تو به ظهور تو کسی نیست. پس چرا کاسۀ صبرت لبریز نمیشود و به خدا گلایه نمیکنی؟
کاش آن گونه که تو تدبیر زندگیات را به خدا سپردهای، ما هم خودمان را به خدا سپرده بودیم! نسپردیم و با زندگی درگیر شدیم و نتیجۀ این جنگ بیپایان، بیقراریهای مدام و ممتدمان شد. کمی از ایمانت را به ما بچشان آقا که سخت به آن محتاجیم.
شبت بخیر راضی به رضای خدا
🌙✨💫
آیه 19 سوره حشر
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُم👌
و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم حظّ روحانی را از یادشان برد....
💥 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
شخصی هنگام دعا کردن یک دستش✋ بلند بود با دست دیگرش دکمه اش را می بست
شب خواب دیده بود که از آن دستش که بالا گرفته بود نور ساطع است اما این دستش که مشغول دکمه بستن بوده تاریک بود⚫️
هنگام دعا هر دو دست 🙌 را بلند کنید وتا می توانید دست هایتان را دراز کنید
✅چون همین دست دراز کردن سبب جاری شدن اشکتان میشود
و خداوند هم دعایتان را اجابت میکند❣