هيچوقت کم نیار؛ همه روزهاى بد دارن، خودتو جمع و جور كن و به راهت ادامه بده..☕️🌱
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از قشنگترین آیات قرآن؛
خیلی شیک،تمیز و مجلسی خدا
به بنده هاش میگه حواسم بهتون هست
🌹@tarigh3
⭕️حتی میوه فروش های دوره گرد ایرانی هم از حکام عرب با غیرت ترن!
#طوفان_الاقصى
#فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸💐🌻💐🌸🍃
سلام
عصرتون قرآنی
راه حل برطرف شدن سه گرفتاری در خانه👇👇👌
امام صادق علیهالسّلام میفرمایند:
خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
🟡 بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند)
🟡 فرشتگان آن را ترك مى كنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.)
🟡 شياطين در آن حضور مى يابند.
(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است )
خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند.
كافى،ج 2،ص499،ح 1
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اذعان رسانههای بیگانه به ناتوانی غربیها در برابر حملات یمنیها
#طوفان_الاقصی #یمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 لحظه اعلام خبر تفحص پیکر شهید سیّدکمال خالقی پس از ۴۰ سال به مادرش در شب قبل از یلدا توسط فرمانده تفحص شهدا سردار باقرزاده و فال حافظ که گویای حقانیت شهدا است.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۲ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ع
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۳
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 خواستگاری با چشمهای آبی
با دستهای لرزان سینی چای را جلوی خانم حمیدزاده و مادرم گرفتم و بعد سینی و قندان را بردم و گذاشتم توی آشپزخانه و رفتم توی اتاق و خودم را همانجا حبس کردم. تقویمم را از توی کیفم درآوردم و کنار شنبه شانزدهم اسفندماه ۱۳۶۴ ضربدر کوچکی زدم و نوشتم خواستگاری.
فردای آن روز چون تعطیلی بین دو امتحان بود، بعد از نماز صبح تا ساعت نه و نیم خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم و به دست شویی رفتم تا مسواک بزنم از تعجب چشمهایم گرد شد. خانم حمیدزاده و آن خانم شیک پوش دیروزی توی حیاط ایستاده بودند و با مادرم حرف می زدند.
رفتم و توی آشپزخانه قایم شدم. کمی بعد آنها رفتند. مادرم آمد و گفت: «فرشته، منصوره خانم دوست خانم حمیدزاده بود؛ همان خانم دیروزی. تو رو خیلی پسندیده خانم حمیدزاده کلی تعریفشان را کرد. میگفت خانواده خوبی هستن و پسرش دوست و همرزم پسر خانم حمیدزاده ست.»
با دلخوری گفتم "مامان باز شروع کردی! چند بار بگم من فعلاً قصد ازدواج ندارم. میخوام درس بخونم و برم دانشگاه." مادر گفت: «هول نشو! حالا مگه به این زودی گرفتن و بردنت. منم همۀ این حرفا و خیلی چیزای دیگه رو از قول تو بهشان گفتم. منصوره خانم گفت از نجابت تو خوشش آمده. گفت پسرش دختری مثل تو میخواد. گفت با درس خواندن تو مشکلی ندارن. اگه دلت خواست بعد از ازدواج ادامه تحصیل بده. میگفت دختر خودش هم با اینکه محصله، اما عقد کرده.»
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم /۴
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 خواستگاری با چشمهای آبی
سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم. مادر لبخندی زد و با شادی گفت: "به نظر خانواده خوبی میآن پسرش پاسداره." مادر می دانست یکی از ملاکهایم برای ازدواج این است که همسرم پاسدار باشد. به نظر من پاسدارها آدمهایی کامل و بی نقص و مؤمن و معتقد بودند و از لحاظ شأن و اخلاقیات هم ردیف روحانیون بودند. مادر گفت: "منصوره خانم میگفت پسرش از اول جنگ تا حالا تو جبهه ست." حس کردم مادر خودش به این ازدواج راضی است، زیرا داشت معیارهای مرا برای ازدواج یادآوری میکرد. یکی دیگر از ملاکهایم این بود که همسرم رزمنده باشد. به مادر گفته بودم دلم میخواهد کاری برای انقلاب بکنم. دوست نداشتم سربار جامعه باشم. هدفم این بود که با ازدواج با یک رزمنده در مسیر انقلاب باشم و به کشورم خدمت کنم.
مادر وقتی سکوت مرا دید، دیگر چیزی نگفت.
فردای آن روز وقتی از مدرسه برگشتم مادر خانه را مثل دسته گل کرده بود؛ تمیز و مرتب جلوی در حیاط جارو و آب پاشی شده بود. حیاط را شسته بود. شیشه ها را پاک کرده و برق انداخته بود. اتاقها جارو شده و وسایل و دکوری گردگیری شده بود. دیگر از آن همه بریز و بپاش و شلوغ کاریهای مربوط به تهیه مربا و ترشی جبهه خبری نبود. خانه بوی گل گرفته بود. از اینکه مادر دست تنها توی چهار پنج ساعتی که ما نبودیم این همه کار کرده بود دلم برایش سوخت. مادر در گوشی گفت که قرار است امشب منصوره خانم و پسرش به خانه مان بیایند.
با شنیدن این حرف دست و پایم یخ کرد و قلبم به تپش افتاد. بعد از ناهار در حالی که دلهره آمدن خواستگار را داشتم، با کمک رؤیا نظافت خانه را تکمیل کردیم. شب شده بود. مادر داشت شام را آماده میکرد. ساعت هشت و نیم بود که زنگ در حیاط به صدا درآمد بابا در را باز کرد: منصوره خانم و پسرش بودند من و خواهرهایم توی اتاق خودمان قایم، اما مادر و بابا با مهمانها رفتند توی اتاق پذیرایی. تکلیف خودم را نمیدانستم. دلهره ام بیشتر شده بود. از اضطراب و نگرانی نفسم بالا نمیآمد. از روی بیکاری سراغ تقویمم رفتم. آن را باز کردم و کنار دوشنبه هجدهم اسفندماه علامت کوچکی گذاشتم.
ادامه دارد...
🌹@tarigh3
38.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی تشییع هم این سرود حاج حسن حرب هست که برای شهدای علی طریق القدس خونده
اگه دوست دارید گوش کنید
34.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج حسن رو اگه یادتون نیست معروفترین سرودش همین الله معک نحن معک هست
به یکی از علما گفت: برام دعا کنید شهید بشم ارباب من رو هم بخرن؛
حاج آقا جواب داد: الهی مثل شهید صدوقی حبیب بن مظاهر بشی.
گفت: اما لذتی که علیاکبر از شهادت چشید، حبیب نبرد ...
#شهیدمحمدحسین_حسینخانی
🌹@tarigh3
شناسنامه افغانستانی شهید مدافع حرم ایرانی!
شهید مصطفی صدرزاده از نخستین افرادی بود که با هویت افغانستانی خود را به لشکر فاطمیون رساند و امروز خونِ او و سایر شهدای مقاومت، گواه از آرمانی میدهد که ملیت آن اسلام است.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
📚 #درس خوندنت رو با این دعا شروع کن: بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ 🌱اللّهُمَّ اَخْرِجْنى مِنْ
اللهم علمنی ما جهلت
و ذکرنی ما نسیت
اللهم الهمنی الصواب فی الجواب
و بلغنی اعلی المراتب فی الدین و الدنیا
واحفظنی و اصلحنی
خدایا آنچه را که نمیدانستم به من بیاموز
و آنچه را فراموش کرده ام به من یادآوری کن
خدایا در انتخاب جواب درست به من کمک کن
و مرا به بالاترین درجات دین و دنیا برسان
و مرا محافظت و اصلاح فرما
🌹@tarigh3
پور جعفری ڪه حاج قاسم همیشه او را با نامِ ڪوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال ڪنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یڪی خانمم و دیگری، حسین است.»
🌹@tarigh3
کتاب #ازچیزینمیترسیدم
زندگي نامه خود نوشت حاج قاسم 🤍
۱۰ روز تا سالگرد شهادت حاج قاسم🕊
🌹@tarigh3