فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر شــاه کرم ، به حضـــرت نور سلام
بر صاحب بین الحرمین پر شور سلام
مــن زائــر هـــــــر روزهٔ درگـــاه تو ام
امـــروز هــم از من به تو از دور سلام
صبحتون حسینی ❤️💫
🌹@tarigh3
🖤 شهادت باب الحوائج؛ هفتیمن اختر تابناک آسمان ولایت و امامت پدر شاه خراسان و فاطمه معصومه، حضرت موسی بن جعفر الکاظم علیهم السلام تسلیت باد.
حاج آقا فاطمي نيا(ره) ؛
اینکه به امام کاظم (ع) #باب_الحوائج میگویند ، فقط مختص ما شيعيان نیست ، بلکه قدمای اهل تسنن هم به این مطلب قائل هستند.
در جلد اول تاریخ بغداد از قول يكي از بزرگان حنبلي می نویسد :" هرگز نشد كه مشكلي براي ما پيش آيد و در کنار قبر موسی بن جعفر حاضر شوم و این مشکل برایم حل نشود."
یا باب الحوائج...💔😭🤲
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🏴🌹🏴🌹🏴🍃
السلام علیک یا باب الحوائج ؛ یا موسی ابن جعفر علیه السلام😭
آجرک الله یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف فی مصیبت جدک 😭
امشب رضا ز سوز جگر ؛ گریه میکند
مانند سیل ز ابر بصر ؛ گریه میکند
تنها پسر نه ؛ دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر؛ امشب گریه میکند
شهادت جانگداز سلطان کاظمین ؛ امام موسی کاظم (ع) بر شما و خانواده محترم تسلیت باد🏴😭
التماس دعای ویژه دارم🤲🏴
💐🌸سلام
حتما شما هم شنیده اید که میگن الهی صد و بیست سال عمر کنی...🤲💐
فلسفه اش چیه؟
این پست جالب رو بخونید👇
یه خاطره تاریخی جالب!!!!!
در دوران هخامنشیان سال کبیسه وجود نداشت همیشه اسفند ماه 29 روز بوده،در تقویم آن زمان هر چهار سال یک روز ذخیره میشد و طی 120سال یک ماه ذخیره داشتند که آن سال را بجای 12ماه،13 ماه اعلام میکردند،در ماه سیزدهم هیچکس کار نمیکرد همه با خرج حکومت جشن میگرفتند بنابراین مردم در حق هم دعا میکردند که 120سال عمر کنند تا حداقل یک جشن یک ماهه را ببینند.!!!
ان شاءالله ۱۲۰ سال عمر باعزت برای همه شما زیر سایه والدین و کنار عزیزانتون🤲💐
(فلسفه ى ان شاءالله 120 ساله شى)
🌹@tarigh3
إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً
فَتَحَلَّمْ،
فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بَقَوْمٍ
إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ...
اگر بردبار نیستى
خود را به بردبارى وادار
که اندک اتفاق میافتد که انسان خود را شبیه مردمی کند
و ازجمله آنان نشود...
کلام امیر
حکمت ۲۰۷
"تعمیم بدید به همه چی"
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهادتت مبارک شهید دهه هشتادی فراجا 🥀
🌹شهید استواریکم اکبر زارع از مجروحین حادثه تیراندازی اشرار مسلح به ماموران انتظامی شهرستان نیریز 🥀
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَينِ يَدَيهِ وَمِن خَلفِهِ يَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ
🖌براى انسان فرشتگانى است كه پىدرپى او را از پيشرو و از پشت سر از فرمان خداوند حفاظت مىكنند. همانا خداوند حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنكه آنان حال خود را تغيير دهند و هرگاه خداوند براى قومى آسيبى بخواهد پس هيچ برگشتى براى آن نيست و در برابر او هيچ دوست و كارساز و حمايت كنندهاى براى آنان نيست.
🔷پیام ها
1⃣ خداوند انسان را رها نمىگذارد. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
2⃣ گروهى از فرشتگان الهى، محافظ انسانها هستند. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
3⃣ خداوند انسان را از حوادث غير مترقّبه حفظ مىكند، «لَهُ مُعَقِّباتٌ ... يَحْفَظُونَهُ» نه ازحوادثى كه با علم وعمد براى خود بوجود مىآورند. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ»
4⃣ خطرات وحوادث گوناگون، انسان را احاطه كرده است. «مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»
5⃣ خداوند نعمتى را كه عطا فرمايد پس نمىگيرد، مگر آنكه مردم، آن نعمت را ناسپاسى كنند. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ»
6⃣ به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نرويد، سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
7⃣ حفاظت خداوند تا زمانى است كه انسان، كفران نعمت نكند وگرنه از لطف الهى محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً»
8⃣ برخوردارى از نعمتهاى ظاهرى و بيرونى، وابسته به كمالات نفسانى و حالات درونى است. «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» در جاى ديگر مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...
9⃣ ارادهى خداوند بالاتر از همهى ارادههاست.
🌹@tarigh3
امام حسین جانم❤️
بذار محقق بشه خوندن مداحی
سلام آقا که الان روبه روتونم...
نذار حسرتش به دل نوکرت بمونه...
قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا
آدمها! مواظب روح هایِ خدایی خود باشید
+تو امانت خدایی دست خودت...
در حفظ امانت کوشا باش
هدایت شده از کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محل زندان امام موسی کاظم علیه السلام😭
السلام علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ
#يا_امام_هادی🖤
ما سامرا نرفتہ گداے تو مےشويم
اے مهربان امام فداے تو مےشويم
هادےِ خلق ، ڪورے چشمان گمرهان
پروانگان شمع عزاے تو مےشويم
🌹@tarigh3
40.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤شیخ احمد کافی
روضه موسی ابن جعفر باب الحوائج علیه السّلام
میانِمنوشما،گر چه راه بسیاراست
اجازه هست کهاز دور عاشقتانباشم؟..💚
#منتـظرانھ
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍃🏴🌹🏴🌹🏴🍃 السلام علیک یا باب الحوائج ؛ یا موسی ابن جعفر علیه السلام😭 آجرک الله یا صاحب الزمان عج الله
چهکردیکهرقاصهدرسجدهمیگفت:
بهموسىابنجعفر،
بهموسىابنجعفر . .
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_پلارک
شهیدی که مزارش بوی عطر و گلاب میدهد🌸
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۸۱ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۸۲
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 روز جمعه صبح، پدرم دنبالم آمد. تا او را دیدم دلم ریخت. سابقه نداشت خانواده ام به خانه حاج صادق بیایند. فکر کردم حتماً اتفاق بدی افتاده. پدرم سعی میکرد خودش را طبیعی جلوه دهد؛ اما ته چهره اش پشت آن چشمهای همیشه مهربان، دلشوره و اضطراب موج میزد. ایستاده بود جلوی در و گفت «فرشته، مهمان داریم. عموت آمده مادرت گفت تو هم امروز ناهار بیا آنجا دور هم باشیم. رنوی سفیدی جلوی در پارک بود. مرد غریبه ای پشت فرمان نشسته بود. با چه دلواپسی رفتم و لباس پوشیدم و برگشتم روی صندلی عقب نشستم. گفتم بابا، امروز قراره علی آقا بیاد من باید زود برگردم.» بابا حتی برنگشت نگاهم کند. مرد غریبه گاز میداد و ما را از خیابانهای سرد و سوت و کور به طرف خانه میبرد. درختهای خشک و عور زیر لایه نازکی از برف یخ زده بودند.
به خانه رسیدیم. از مهمان و عمو خبری نبود. مادر توی حیاط کوچکمان راه میرفت. تا مرا دید جلو دوید. قبل از اینکه او چیزی بگوید پرسیدم مادر چی شده؟ راستش رو بگو.
مادر به بابا نگاه کرد و به سختی :گفت: «هیچی، هیچی! چیزی نشده. فقط... فقط ...»
دادم درآمد.
- فقط چی؟!
رنگ مادر پریده بود. رؤیا و نفیسه پرده را کنار زده بودند و با نگرانی از پشت پنجره نگاهمان میکردند.
مادر آهسته گفت هول نکنیها چیزی نشده، فقط علی آقا یه کمی مجروح شده.» نمیدانم چرا این طوری شده بودم. زود جوش آوردم. گفتم: خب شده که شده، این قایم باشک بازیها یعنی چی؟! بار اولش که نیست. علی آقا تا به حال صد دفعه مجروح شده.» به سختی کلمات از دهان مادر بیرون می آمد. بریده بریده گفت:«آخه این دفعه فرق میکنه؛ دستش!... دستش... قطع ... شده...» یک آن فکر کردم اصلاً مهم نیست. گفتم: «حب دستش قطع شده باشه، به هر جهت زنده ست دیگه عیب نداره.» مادر مستأصل و ناامید به بابا نگاه کرد. بابا گفت: "آخه فرشته جان، کاش فقط دستش بود به پاش هم قطع شده...." در آن لحظه فکر میکردم اگر همۀ اجزای بدن علی آقا تکه تکه شده باشد هم اصلا اشکالی ندارد من فقط علی آقا را زنده میخواستم. تند جواب دادم: «عیب نداره.» بعد زدم زیر گریه.
به خدا عیب نداره دو دستش، هر دو پاش هم قطع شده باشه هم عیبی نداره. فقط شما بگید علی آقا زنده ست! تو رو خدا بابا بگو علی زنده ست.
بابا سرش را برگرداند آن طرف تا اشکهایش را نبینم. با بغض گفت بابا جان فرشته، میدانی چی شده؟»
قلبم از جا کنده شد. دلم سفت و سخت شده بود. سرم را گرفتم رو به آسمان سرد و یخ زده گفتم:"ای خدا... چرا کسی راستش رو به من نمیگه، خودم میدونم میدونم علی آقا شهید شده. ای خدا... حالا من چه کار کنم؟" رو به بابا و مادر کردم و با عجز و التماس گفتم: «مگه نه مادر! مگه نه بابا علی آقا شهید شده؟!
- آره....
مادر زد زیر گریه، بابا رفت گوشه حیاط و سرش را روی دیوار گذاشت. رؤیا و نفیسه پرده را انداختند و خزیدند توی اتاق. نشستم روی زمین سرد. دلم میخواست به زمین چنگ بزنم و مشت مشت خاک روی سرم بریزم اما جز موزائیکهای یخ زده چیزی جلوی دستم نبود. خم شدم به طرف باغچه، لایه ای یخ نازک روی خاکهای باغچه را پوشانده بود. دستهایم بیکار روی زمین دنبال چیزی میگشت. نمیخواستم گریه کنم. با ناله گفتم: «خودم میدونستم؛ علی آقا هیچ وقت بدقول نبود. همیشه سر قولش بود. اما علی جان چشم انتظاری من رو کشت. من از شب چهارشنبه منتظرتم. تو به من قول داده بودی سر یه هفته برگردی. علی جان، بی انصاف، امروز جمعه ست نگفتی فرشته از دل شوره میمیره؟ نگفتی فرشته طاقت نداره؟ نگفتی فرشته ناخوشه؟ نگفتی برا فرشته این همه غصه و دلشوره خوب نیست! آخه من بی تو چه کار کنم!...» مادر جلو آمد. زیر بازویم را گرفت. صورتش پشت اشکهایش پنهان شده بود. به سختی گفت: "بلند شو عزيزم. الهى من برات بمیرم بلند شو، زمین سرده سرما میخوری مادر جان."
ادامه دارد
🌹@tarigh3