Poyanfar - Ba To Khosham.mp3
12.6M
🎤محمد حسین پویانفر
🎧 با تو خوشم...
#امام_حسین(ع)
🍂🍃🍂🍃
قال رب ارجعون ؛
نرسیم به روزی کـه بخواییم بگیم:«خدای من، منو بر گردون...»
یعنی طوری دردنیا زندگی کنیم که اون دنیا حسرت و خواهش یه ثانیه اش رو نداشته باشیم...
که چرا معصیت کردیم و طاعت نـه...
حالا ببین احتمال گفتن این جمله اون دنیا از جانبت چقدره؟!
کمی محاسبـه...
آیه ۹۹ سوره مومنون
#مرگ
📚توصیه هایی برای خوش بینان
به هر کس که می رسید
از شادکامی و سلامتی، از آرامش
و شکوفایی و از سعادت
و نیکبختی سخن بگویید...
به جنبه ی خوشایند هر چیز نگاه کنید.
فقط به بهترینها فکر کنید
فقط به خاطر بهترینها کار کنید
و فقط در انتظار بهترین ها باشید.
با دیدن و شنیدن موفقیت دیگران
به همان اندازه شاد و خوشحال شوید
که از موفقیت خود
شاد و خوشحال می شوید.
به هر کس که می رسید لبخند بزنید.
برای اصلاح خود به قدری
وقت صرف کنید که وقتی برای
انتقاد از دیگران نداشته باشید.
در مقابل بیم و دلهره چون کوه باشید.
#روح_سالم کينه نمي ورزد
دوست مي دارد. خجالت نمي کشد
خود را باور دارد. خشمگین نمیشود
و مـهربـان است
حرص نمي خورد. همه چيز را کافي مي داند
حسد نمي ورزد و خود را لايق مي داند.
#روح_سالم برای بزرگداشت خود
نيـاز بـه تحقير ديگران نـدارد.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃بینای خدا
زندگی ما پر است از نمایشهای کوتاه و طولانی برای این که دیگران نفهمند ما چه هستیم. خوبیها را بازی میکنیم؛ بدون این که واقعا خوب باشیم. نمایشهای ما برای خوب بودنمان نیست؛ برای خوب نشان دادنمان است. فرصت که دست میدهد، بدیها چنان از رفتار و گفتارمان میچکد که کور و کر هم میبینند و میشنوند.
کاش ایمان میآوردیم به این که دست ما پیش تو همیشه رو شده است؛ پس نمایشهای ما توان پنهان کردن بدیهایمان را از تو ندارد.
کمکمان کن خوب شویم تا از نمایشهای ریاکارانۀ خوبی دست بشوییم.
🌙⭐️شبت بخیر چشم بینای خدا!
یکی از اولیای خدا از بزرگان مراجع تقلید ما تا ۷۰ سال پیش زنده بود، آیت الله آقا جمال گلپایگانی قبل از اینکه بره نجف تو اصفهان درس میخوند و یه مراحل سیر و سلوک رو میگذروند
میگفت: من تو قبرستان تخت فولاد اصفهان بودم داشتم فاتحه میخوندم دیدم یه جمعیتی دارن یه تشییع جنازه می کنن یکی از اون جمعیت دوید اومد سمت من گفت: حاج آقا شما سیدی اگه میشه بیاید تلقین این میت ما رو بخونین (نمی شناخت این کیه و چه عظمتی داره) میگه من گفتم چشم میام...
میگه من شونه های او رو که یه جوانی هم بود گرفتم تکون دادم اسمع افهم یا فلان بن فلان...
میگه برزخش رو دیدم عالم قبرش رو دیدم...
دیدم میگه که من نمیفهمم چی میگی آقا!!!
دیدم وضعش خرابه دور قبرش یه شیطانک هایی دارن میخندن میرقصن و خوشحالن که یک کسی داره بی دین از دنیا میره...
سریع از قبر اومدم بیرون گفتم باباش کیه؟!
نشون دادن یه آقایی رو که داشت آروم آروم گریه میکرد رفتم پیشش گفتم شما پدر این شخصی که از دنیا رفته؟!
گفت: بله
گفتم: شما مشکلی داشتی با این جوونتون؟! چه جوری بود جوونتون؟!
گفت: حاج آقا خیلی بچه خوبی بود متدین بود اهل علم بود طلبه بود...
گفتم: با همدیگه اختلافی چیزی داشتید؟!
گفت: حاج آقا فقط یه بدی داشت و اون اینکه اگه توی مجلسی من اظهار نظر میکردم منی که باباش بودم بهم میگفت تو حرف نزن تو سواد نداری...
من خیلی دلم از بچه ام گرفته بود که آدم چهار تا کلمه یاد میگیره باباشو باید اینجوری خیط بکنه تو جمع؟!
آیت الله آقا جمال گلپایگانی میگه من دیگه بهش نگفتم وضعش خرابه تو قبر... گفتم الان دیگه بگذر ازش
گفت: حاج آقا انقدر خوبی داشت که... میگذرم ازش خدایا بخشیدم، ازش گذشتم...
دیدم دارن سنگ قبر رو میذارن گفتم صبر کنین باز رفتم تو قبر شونه هاشو گرفتم تکون دادم گفتم اسمع افهم یا فلان بن فلان...
باز عالم قبر و برزخش رو دیدم گفت میفهمم حاج آقا داری چی میگی... و دیگه از اون شیطانک هایی که داشتن میخندیدن و میرقصیدن خبری نبود!!
یه مرتبه دیدم امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردن فرمودن از این به بعدش دیگه با ما شما برو...
خیالم که راحت شد از قبر اومدم بیرون گفتم سنگ رو بذارید، روش رو بپوشونید
اگه پدر و مادرتون زنده ان وسیله عاقبت بخیری کنارتونه و اگه از دنیا رفتن به یادشون باشید شاه کلید برای اینکه رزقتون زیاد بشه، گره های زندگیتون باز بشه و عمرتون طولانی بشه به فرموده پیغمبر همینه...
یه شبهایی بود که
فک میکردی رسیدی به تهِ خط
همون شبهایی که تا خودِ صبح اشک ریختی
اون شبها گذشت
و بازم به زندگیت ادامه دادی،
بازم اشتباه کردی،
بازم با موقعیت های سخت تر رو به رو شدی
ولی هر بار قوی تر از قبل بودی!
حرفم اینه که هر سختی
هر چقدرم تلخ و دشوار باشه،
هر چقدرم ترسناک باشه بالاخره میگذره
فقط خواستم بهت یادآوری کنم که:
باز میشه این دَر صبر کن.
🔆ماجرای تشرف علامه بحرالعلوم
به محضر مقدس حضرت ولی عصر
(ارواحنا فداه)
🍁🌾🍁🌾🍁
🥀سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (سلام الله علیه) گناهان را مى آمرزد، فكر مى كرد.
.
همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سوار بر اسب است به او رسيد و سلام كرد. بعدپرسيد:
جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرورفته اى؟
و در چه انديشه اى؟
اگر مساله علمى است بفرماييد
شايد من هم اهل باشم؟
.
🥀سيد بحرالعلوم فرمود:
در اين باره فكر مى كنم كه چطور مى شود
خداى تعالى اين همه ثواب به زائرين و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء(سلام الله علیه)مى دهد.
🥀مثلا در هر قدمى كه در راه زيارت برمى دارد،
ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش
نوشته مى شود و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟
.
🥀آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن!
من براى شما مثالى مى آورم تا مشكل حل شود.
سلطانى به همراه درباريان خود به شكار مى رفت.
در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و ....
پادشاه در حالیکه بسیار خسته و گرسنه بود
خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد، در آن سياه چادر پيرزنى را با پسرش ديد،
آنان در گوشه خيمه عنيزه اى (بز شيرده) داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مى گرداندند.
.
وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند،
ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند، سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد.
در نهايت از ايشان سؤال كرد:
اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟
يكى از حضار گفت:
به او صد گوسفند بدهيد.
.
ديگرى كه از وزراء بود، گفت:
صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد.
.
يكى ديگر گفت:
فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
.
سلطان گفت: هر چه بدهم كم است،
زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام، چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند، من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود.
.
بعد سوار عرب به سيد فرمود:
حالا جناب بحرالعلوم،
حضرت سيدالشهداء (سلام الله علیه)
هرچه از مال و منال و اهل و عيال
و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر
و پيكر داشت همه را در راه خدا داد.
.
پس اگر خداوند به زائرين و گريه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (سلام الله علیه) بدهد، پس هر كارى كه مى تواند انجام مى دهد.
يعنى باصرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مى كند، در عين حال اينها را جزاى كامل
براى فداكارى آن حضرت نمى داند.
.
چون شخص عرب اين مطالب را فرمود از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد.
#سرداردلهــا💞
چشم های خسته ات...
گواهی میداد...
چشم انتظاری!
نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت...
حکایتِ بغضی عجیب داشت!
تسبیح را آرام چرخاندنت...
آشوبِ دلَت را گواهی می داد!
داریم باخودم فکر میکنم:
حالا...
آرام گرفته ای؛
وقتی چشمت...
روشن شده به جمال عقیله خاتون!
#حال_خوب♡
إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ
و به یقین بازگشت (همه) به سوی پروردگار تو است.
علق/٨
هر روز را يك عمر به حساب آوريد.
بدين گونه صبح ڪه از رويای شب پيشين بيدار می شويد،
ڪودڪی هستيد شاداب و مشتاق ديدن و بهره بردن از جهان،
به تدريج تا ظهر به ميانه عمر نزديڪ می شويد.
از بعدازظهر به دوران پختگی میرسید و مهم ترين ڪارهای روز خود را انجام میدهید و سپس به تدريج به غروب و شب نزدیڪ میشوید و دوران پيری را میگذرانید.
آنگاه به خواب میروید و میمیرید.
روز بعد باز، زنده می شويد.
چه سعادتی است ڪه آدمی عمرهای بسيار در پيش دارد و مرگهای بسيار را تجربه می ڪند تا به تدريج هراس مرگ از وی می رود و برای انتقال نهایی از ساحتی به ساحت ديگر آماده می شود.
🍁زندگیِ بدون امام مهدی...
🌾دست به قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم
اما نشد...
🌾خواستم از "دردم" بگویم
دیدم دردِ شما ، خودِ "من" م...
🌾خواستم از "بی کسی" ام حرف بزنم
دیدم "تنها" تر از شما در عالم نیست...
🌾خواستم بگویم" دلم از روزگار گرفته"
دیدم خودم در "خون به دل" کردنِ شما کم نگذاشته ام
✍قلم کم آورد...
🥀به راستی که وسعت "مظلومیت" شما قابل اندازه گیری نیست...
#دلنوشته_مهدوی
#غربت_امام
#امام_زمان
داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت با تیر جنگید
تیرش تموم شد
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم 😭
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم... 😭
امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 😭💔
#شهید_رضا_اسماعیلی 🕊🌱
کاش درصحرای محشر وقتی خدا پرسید،
بنده ی من روزگارت را چگونه گذراندی؟؟؟
مهدی فاطمه عج برخیزد وبگوید:
منتظر من بود😭😭