eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ چند روزي‌ بود كه‌ به‌ شهر آمده‌ بود اما آرام‌ و قرار نداشت، غم‌ فراق‌ ميدان‌ جنگ‌ بيقرارش‌ كرده‌ بود.هميشه‌ اين‌ چنين‌ بود؛ آن‌ گاه‌ كه‌ عازم‌ جبهه‌ مي‌شد، سايه‌ اندوه‌ از چهره‌اش‌ محو مي‌شد،گونه‌ هايش‌ گل‌ مي‌انداخت‌ و آن‌ زمان‌ بود كه‌ مي‌توانستي‌ شادي‌ را، شادي‌ حقيقي‌ را آشكارا در چهره‌اش‌ ببيني. در دفتر خاطراتش‌ نوشته‌ بود:«متأسفانه‌ امروز مجبور شدم، پوتين‌هاي‌ جبهه‌ را واكس‌ بزنم‌ و خاك‌ جبهه‌ را از روي‌ اين‌ پوتين‌ها پاك‌ كنم، كه‌ اين‌ برايم‌ فوق‌ العاده‌ دردناك‌ است»! 🌱
باران کہ مۍبارد همہ پرنده‌ها بہ دنبال سرپناهند اما عقاب براے اجتناب از خیس‌شدن؛ بالاتر از ابرها پرواز مۍڪند این دیدگاه است کہ تفاوت را خلق مۍڪند.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
امشب رضا زسوزِ جگر گریہ مۍڪند مانند سیل ز ابرِ بصر گریہ مۍڪند تنھا پسر نہ، دخترِ چشم‌انتظار همـ از داغِ جانگدازِ پـدر گریہ مۍڪند.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💠🌿 با حرف نمی‌شود! ما هنوز خدا را نمی‌شناسیم! منشأ آن این است که آلوده هستیم. اگر می‌خواهی خدای تعالی به تو کمک کند و از برکات خدا کمال استفاده را بکنی با حرف نمی‌شود. در خلوت و جلوت باید محرّمات الهی را ترک کرد. باید توطئه‌ها، دروغ‌گویی‌ها، تهمت‌ها، کم‌فروشی‌ها، کلاه‌گذاری‌ها و شیطنت‌ها را که اسمش را عقل گذاشته‌ایم، کنار بگذاریم. 📚 شهره‌ آفاق، آیت الله بهاء‌الدینی، ص۴۲
💠بروید سراغ کارهای نشدنی تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهای سنگین تا بردارید .. 🔹وخدا را فراموش نکن. خدا در میزان الهی ،رنج تو ،خون دلی که خوردی ،دندانی که روی جگر گذاشتی و.‌..هیچ وقت فراموش نمی شود . وکفی بالله حسیبا
گـاهـےڪہ‌چـادࢪم‌خـاڪےمیشـود … ازطعنــہ‌هــاۍمــࢪدم‌شـهــࢪ … یـاد"چفیـہ‌هـایے"مےافتـم … ڪہ‌بـــــࢪاۍ‌چادرۍ ماندنم … خــونـے شدند …! .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب عزای امام عالمین است دل را هوای قبر غریب کاظمین است باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده مهدی به یاد جدش،صاحب عزا گردیده 🔳 سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام بر وجود نازنین ارواحنا فداه و همه منتظرین تسلیت باد.
ڪسے ڪہ وقتے ڪشوراسلامے موردتهدید است،آماده دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم اسلام است.... میتواند ادعا ڪند ڪہ اگر امام زمان بیاید، پشت سرایشان خواهدبود... سالروز شهادت مدافعان حرم: 🕊شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد 🕊شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری 🌱شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ْ .
{پارت پنجم} وقتی برگشتم دود از کله م بلند شد،حمید با همون حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل و هدیه روز زن خریده بود، قشنگ ترین هدیه روز زنی بود که گرفتم، نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که غافلگیر شدم، چون اصلا فکر نمیکردم حمید با این شرایط جسمی و درد کمر از پله ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار هدیه تهیه کند. همان روز به من گفت:« کمرم خیلی درد میکرد ، نتونستم برای مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم، خودت زحمتش رو بکش ». رسم هر ساله حمید همین بود، روز تولد حضرت زهرا«س» هم برای من، هم برای مادر خودش و هم برای مادر من هدیه می‌گرفت ، روی مادر خیلی حساس بود، رضایت و لبخند مادر براش یک دنیا ارزش داشت، عادت همیشگیش بود که هر بار مادرش را میدید خم میشد و پیشانی اش را می‌بوسید، امکان نداشت این کار را نکند، همان چند روزی که دکتر استراحت مطلق تجویز کرده بود هر بار مادرش تماس میگرفت و سلام میداد حالت حمید عوض میشد ، کاملا مودبانه رفتار می‌کرد ، اگر دراز کش بود مینشست، اگه نشسته بود می ایستاد، برایم این چیز ها عجیب بود گفتم:« حمید مادرت که نمیبینه تو دراز کشیدییا نشستی ، همون طور دراز کش که داری استراحت میکنی با عمه صحبت کن». گفت:« درسته مادرم نیست و نمی‌بینه ، ولی خدا که هست خدا که میبینه». ایام ماه شعبان ولادت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار بود که حمید گفت: « بریم سمت امامزاده حسین ، میخوام برای بچه های گردان عطر بگیرم ، همونجا هم نماز میخونیم و برمیگردیم». به فروشگاه محصولات فرهنگی امام زاده که رسیدیم....