eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 🔹 الهی و ربی و مولای! این کمترین ذره که در مقابلت ایستاده، بنده‌ای ضعیف و سراپا تقصیر است و تنها امیدش در ایستادن مقابل حریمت و طلب کردن از بارگاه خداییت، لطف و کرم و احسان خود توست؛ کرامتی که پایان ندارد و دوای دردهای بندگان توست! 🌟 🔹
بیمار توام کاش که تجویز کنی آمدنت را..♥️ 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️با اينكه خودم لياقتش را ندارم، اما ايمان دارم حتی اگر تَهِ‏دلى هم با امام زمان عجل‎الله‎تعالی‎فرجه حرف بزنيد و به زبان نياوريد، او مى‏فهمد. آنقدر خدا به او قدرت داده، همين جا كه شما مى‏گوييد، هم مى‏فهمد، هم جوابتان را مى‏دهد و ورق عوض مى‏شود. اگر خداى ناكرده تا اینجا، تاريكيهايى در زندگى بوده، با همین [تصمیم بر نوکری] از همين جا عوض می شود. (علامه مصباح یزدی) ۱۳۷۵/۱۰/۰۵
هاۍ و هوۍ مرا نگاه مڪن پول خردم سر و صدا دارم ظاهرم از ریا اِبا دارم باطنم ادعا ، اَدا دارم هر چه دارد کریــــــم مال گداست😭... هر چه دارم من از شما دارم ...🖐🏼💔 پیش مردم مرا خراب نڪن به همه گفته ام ٺ‌ُ را دارم . . . صبحتون حسینی 🌙♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❖ ای آنکه دوای دردمندان دانی راز دل زار مستمندان دانی حال دل خویش را چه گویم با تو ناگفته تو خود هزار چندان دانی یا رب مکن از لطف پریشان ما را هرچند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج به غیر خود مگردان ما را ای خالق خلق رهنمایی بفرست بر بندۀ بینوا، نوایی بفرست کار من بیچاره گره در گره است رحمی بکن و گره‌گشایی بفرست یارب به کرم بر من درویش نگر در من منگر در کرم خویش نگر هرچند نیم لایق بخشایش تو بر حال من خستۀ دل‌ریش نگر یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران و خویشان ‌نشوم بی‌منت خلق خود مرا روزی ده تا از در تو بر درِ ایشان نشوم یارب ز قناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان روزیِّ من سوختۀ سرگردان بی‌منّت مخلوق میسَّر گردان یارب تو به فضل، مشکلم آسان کن از فضل و کرم درد مرا درمان کن بر من منگر که بی‌کس و بی‌هنرم هرچیز که لایق تو باشد آن کن ای جملۀ بی‌کسان عالم را کس یک جو کرمت تمام عالم را بس من بی‌کسم و تو بی‌کسان را یاری یارب تو به فریاد منِ بی‌کس رس غمناکم و از کوی تو با غم نروم جز شاد و امیدوار و خرم نروم از درگه همچون تو کریمی هرگز نومید کسی نرفت و، من هم نروم
حکیم گفت: من سیصدسال با داروهای مختلف مردم را مداوا کردم و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هیچ دارویی بهتر ازمحبت نیست تا فرصت هست به یکدیگر محبت کنیم🌸
بچه كه بوديم . وقتي لباس ميخريديم تا روز عيد، هر روز تنمون ميكرديم و جلوي آيينه خودمون و نگاه ميكرديم وميگفتيم آخ كه مثل ماه شديم، بعد مامان از اون اتاق بغلي داد ميزد كه: در بيار اون لباساتو فقط همين يه دست رو داريا. ولي خب ميدونستيم كه مامان تابستوني، پاييزي يه دست ديگه هم خريده و واسمون گذاشته كنار.روز اول فروردين اون لباس قشنگا رو ميپوشيديم و دست زير چونه به حباب هايي كه از دهن ماهي ميومد بيرون نگاه ميكرديم، بابامون هم يادمون داده بود كه قرآن رو وا كنيم و چند آيه ازش بخونيم كه سال تحويلمون نوراني بشه. همه جمع ميشديم و دوربينمون كه فقط ٣٦ تا عكس ميتونست بگيره رو ميذاشتيم رو تايمر و اين ميشد عكس ِسالمون. همه ميرفتيم خونه بزرگايي كه الان نداريمشون و ازشون عيدي ميگرفتيم، بعد ميفهميديم كه "في" عيدي امسال چقدره. مامان هامونم عيدي ها رو ازمون ميگرفتن تا مثلا جمع كنن، ولي بعدا ميديديم كه همون پول نو ها رو به بچه هاي فاميل ميدن!تا سيزدهم شاد بوديم، عيدمون عيد بود، پيك شادي مون تا روز آخر سفيد ميموند اما بازم دلمون خوش بود. اما انگار چند ساله عيد فقط واسمون حكم اينو داره كه تاريخ بالاي سر برگ تقويممون يه دونه زياد تر بشه. لباس دو ماه پيشمون رو بپوشيم با كسي رفت و آمدي نداشتيم كه ديده باشه، ماهي نخريم، ميميره، سبزه نكاريم، ميخشكه. واسه فاميل هاي دور هم كه تبريك خشك و خالي ميفرستيم اما با كلي استيكر قلب و بوس كه نكنه ذوقِ نداشته مون رو بفهمن! بعد هم كلي خدا خدا كنيم كه برگرديم سر كار و دانشگاه چون حوصله مون سر رفته. اون روزا، كه زيادم دور نيست، عيد همه چيزمون نو ميشد، روحمون، جسممون، لباسامون، پولمون حتي و مهم تر از همه سالمون. اون موقع ها اگه وضعمون خوب نبود اما لااقل ذوق و بوسه و عشقمون واقعي بود ... اون موقع ها ...
[أَلْهِمْنےِ‌وَلَهاًبِذِکْࢪِڪ‌َإِلےَ‌ذِکْࢪِک] خدایاشِیدایۍو شیفتِگۍ، ذڪࢪخود ࢪا‌ پیاپۍ دࢪدِݪم‌انـداز🌱 🦋🦋
زندگی به سبک شیمی🌡 "رابطه شعاع اتمی و از دست دادن الکترون" 💡هر چه شعاع اتمی فلزی بیشتر میشود؛ هر چه اتم ها بزرگتر میشوند، راحتتر الکترون از دست میدهند .. هر چه شعاع روح انسان نیز بزرگتر میشود؛ از دلبستگی ها و تعلقات خود ، راحت تر دست میکشد .. از هسته ی دنیا که فاصله میگیرد ...↻ تاثیر دنیا بر روی الکترون های آزاد او کمتر میشود ....↯ آنجاست که الکترون های آزاد روح با ملکوت بالا ، با آسمانیان ،پیوند برقرار می‌کند. ✨✨✨
همه‌ی سود و زیان و کم و زیاد زندگی من به دست توست نه کس دیگر. -مناجات شعبانیه-
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جُز از وصل تو ، خشنود نکرد .
وقت طلا نیست وقت زندگی است و هیچ چیز با ارزش تر از زندگی نیست .... قدر لحظه ها را بدانیم که عمر و زندگی المثنی ندارد...
فرقی نمی کند چه کسی نوکرش شده ست مولا شدن همیشه برازنده ی علی ست 💚
🌹 ابراهیم همیشه با مردم و دوستانش با متانت سخن می گفت. یکی از جاذبه های ابراهیم همین درست صحبت کردنش بود. 📌 او بیشتر اوقات در صحبت هایش چاشنی طنز و شوخی را اضافه می کرد، تا کلامش دلنشین باشد. 🌺 امر به معروف و نهی از منکر هایش هم این ویژگی را داشت، تا می توانست آرام و نیکو بود. درست همانطور که قرآن می گوید: ✨﷽✨ 🔅وقولوا للناس حسنا و به مردم نیک بگوئید (بقره،۸۳) 🌹شادی روح همه شهدا ❬اللّٰھم‌صَلِّ‌عَلۍمُحَمـَّدوآلِ‌مُحَمـَّد!❭ ❤️
🤔اگر انصاف داشته باشیم. 🖌همسر مرحوم شهید «نواب صفوی»  اعلی الله مقامه؛ نقل می‌کند؛ یک شب بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار بعدی نداریم؛ حتی نان خشک! هر چه بود؛ امشب افطار تمام شد. ☺️مرحوم نواب لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم؛ وقت سحر هم آقا برخاست؛ آبی نوشید و گفتم: دیدید سحر چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد. 😟بعد نماز صبح گفتم: و نماز ظهر هم گفتم و تا غروب و مغرب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریم. تا این که اذان مغرب را گفتند؛ آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: چطور سفره افطار امشب نداریم؟ پاسخ دادم از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم و نیست. 😊آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست. 😄خندیدیم و گفتم صد البته بله. رفتم و از فرط عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و ... آوردم؛ و پارچ آب را جلوی آقا گذاشتم. هنوز لیوان را پر نکرده بود؛ صدای در آمد. 😱طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود؛ رفت سمت در و آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند و آشنا، آقا فرمود تعارف کن بیایند. همه آمدند. ‌ سلام و تحیت و نشستند؛ آقا فرمود خانم چیزی بیاورید؛ آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم آقا لبخندی تلخی زد؛ و به مهمانان تعارف کرد؛ تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهد هستند. الحمدالله آب در لوله ها فراوان هست. 🤲مرحوم نواب چیزی نگفت؛ یوسف رفت؛ وقتی برگشت؛ دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم: این چیست؟ پاسخ داد: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده و دارند می‌روند؛ گفت بگوییم: هر چی فکر کردیم این همه غذای پخته را چه کنیم؛ خانمم گفت چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه (سلام الله علیها) می‌دهیم خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارند. آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد؛ و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و ... آن‌ها که رفتند آقا به من فرمود: ⭕️⭕️ دو نکته: 1⃣اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد؛ چقدر سر و صدا کردی؟ 2⃣دوم وقتی هم نعمت رسید؛ چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود مشکل خیلی‌ها  همین است؛ نه سکوتشان از سر انصاف است؛ نه سر و صدایشان. وقت نداشتن جیغ دارند؛ وقت داشتن بخل و غفلت. شادی روح مطهر امام امیرالمومنین علی (علیه السلام) و همه شهدا و شهید نواب صفوی و شهید سلیمانی صلواتی اهدا کنیم.
✅ خودت را خوب کن.... یکی از مسائلی که عموماً می‌آیند و از من سؤال می‌کنند، «افسردگی » است. می‌گوید در خانه، افسرده هستم. به او می‌گویم به خاطر این است که تو می‌خواهی خانمت را عوض کنی، خانمت هم می‌خواهد تو را عوض کند. نه تو می‌توانی او را عوض کنی، نه او می‌تواند تو را عوض کند! وقتی احساس می‌کنی نتوانستی، احساس شکست می‌کنی؛ احساس شکست که کردی، احساس افسردگی می‌کنی. چرا اصلاً چنین اراده‌ای می‌کنی؟ به تو چه که او را عوض کنی؟! شما باید وظیفه خودت را انجام بدهی. شما خودت را خوب کن، او خودش خوب می‌شود؛ او را خوبش نکن. این [عاملی] که انسان را وادار می‌کند به دیگران هی گیر بدهد، گیر بدهد را ریشه‌یابی کنید. همین گیردادن‌های زیادی موجب این می‌شود که بچه‌ات حتی از نماز متنفر بشود. چرا این کار را می‌کنی؟
🟢 ذکر علامه حسن زاده آملی به شهید حججی آیت الله احدی: 🔴شهید بزرگوار حججی ذکری از علامه حسن زاده آملی گرفته بود که مرتب آن را تکرار میکرد و آن ذکر این است: 🦋🌱اَسئَلُکَ لَذَّتِ النَّظرِ الی وَجهِک، والشَّوقَ الی لِقائِک 🦋🌱خدایا لذت تماشای رویت و اشتیاق به دیدارت را به من موهبت کن"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دنـج‌ترین‌جـا؎دنیـا؛ برایش‌ڪنج‌‌ڪانالۍ ڪہ‌معطربہ‌بو؎خدابود..!✨💔‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تشرفـــ شهید مدافع حرم بہ محضر حضرت ولے عصر 🌷۸۰ روز پس از شهادت در لابلاے یڪے از ڪتابهاے شهید ، نامہ اے بہ خط شهید پیدا شد ڪہ نوشتہ بود: ✍🏻خدایا خلق تو نمیدانند اما تو ڪہ خوب میدانے ڪہ این بندہ ے ڪوچڪت در سال ۱۳۸۱ موفق بہ تشرف بہ خدمت حجت و‌ ولے تو امام زمان علیہ السلام شد!!! و‌ در ادامہ نوشتہ بودند: یقین داشتہ باشید اگر از زیر پرچم ولایت این سید عزیز مقام معظم رهبرے بیرون برویم حتم نابود خواهیم شد. وصیت شهید عارف مدافع حرم،
جلیقه نجات رو اگه تن یه ماهی کنید میشه جلیقه مرگ.  برای همه نسخه یکسان نپیچید.  همه مثل هم نیستن
بزرگی میگفت: یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید... دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما میماند... ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد میبرد... نعمتهای خدا نیز اینطور است، با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید. زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود🌸
به پاهای خودت موقع راه رفتن نگاه کن.... داٸما یکی جلو هست و یکی عقب... نه جلویی بخاطر جلو بودن مغرور میشه... نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت... چون میدونن شرایطشون داٸم عوض میشه... روز های زندگی ما هم دقیقا همین حالته... دنیا دو روزه... روزی باتو ، روزی علیه تو... روزی که با توهست،مغرور نشو... روزی که علیه تو هست،ناامید نشو... هر دو میگذره☺️
❤️ چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم حاج اقا هم خونه نبود، از بچه ها هم که خبری نداشتم یک دفعه دیدم درباز شد و مهدی، بالباس خاکی و عرق کرده،اومد تو تادید رخت خواب پهنه وخوابیدم مستقیم رفت توی آشپزخونه صدای ظرف و ظروف و بازشدن دریخچال میومد برام آش بارگذاشت.ظرف های مونده رو شست، سینی غذا رو آورد، گذاشت کنارم. گفتم مادر! چه طور بی خبر؟ گفت: به دلم افتاد که باید بیام...☺️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌