کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 56 روزهای آخر برای چیدن جهاز از دانشگاه یکسره خانه خودمان می
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 57
دوم آبان عید غدیر سال نود و دو روز برگزاری جشن عروسی ما بود،با حمید نیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسیمان هیچ گناهی نباشد سه روز روزه بگیریم.
شبی که کارت دعوت عروسی را می نوشتیم حمید یک لیست بلند بالا از رفقایش را دست گرفته بود و دوست داشت همه را دعوت کند ،رفیق زیاد داست ،چه رفقای همکار،چه رفقای هم هیئتی، چه رفقای باشگاه،همسایه ها ،فامیل خلاصه با خیلی ها رفت و آمد داشت،با همه قاتی می د ولی رفیق باز نبود، این طوری نبود کهاین رفاقت ها بخواهد از با هم بودن هایمان کم کند وقتی لیست تعداد رفقایش را دیدم به شوخی گفتم: تو آن قدر رفیق داری می ترسم شب عروسی مشغول این ها بشی منو فراموش کنی!
حمید ششمین فرزند خانواده بود که ازدواج می کرد برای همین در خانواده آن ها این چیزها تازگی نداشت و برایشان عادی شده بود،ولی خانواده ما این طور نبود، من اولین فرزند خانواده بودم که ازدواج می کردم.
صبح روز عروسی که می خواستم به آرایشگاه بروم پدر و مادر خیلی گریه کردند،خودم هم از چند روز قبل اضطراب عجیبی گرفته بودم، خواب به چشمم نمی آمد وقتی دیدم این همه مضطرب و نا آرامم چاره کار را در توسل و توکل دیدم یک کاغذ برداشتم و نوشتن: خدایا من از ورود به زندگی مشترک می ترسم کمکم کن که بهترین زندگی رو داشته باشم ،دست نوشته را بین صفحات قرآنم گذاشتم، این کار خیلی به آرامشم کمک کرد.
حمید ساعت شش غروب به دنبالم آمد، می دانست گل رز و مریم دوست دارم، یک دسته گل با ۱۰ شاخه گل رز و ۶ شاخه گل مریم برایم خریده بود،کت و شلواری که خریده بودیم را پوشیده بود، از همیشه خوش تیپ تر و تو دل برو تر شده بود، ماشین عروسیمان پراید بود، خیلی هم ساده تزئین شده بود آتلیه را به اصرار من آمد، خانمی که می خواست از ما عکس بگیرد حجاب چندان جالبی نداشت، آن قدر حمید سنگین رفتار کرد که این خانم خودش متوجه شد و کامل پوشش خودش را عوض کرد.
عروسی خیلی خوبی داشتیم همیشه به خود حمید هم می گفتم که از عروسی راضی بودم، هم گناه نبود ،هم ساده بود هم دلخوری پیش نیامد ،چون در خیلی از عروسی ها به خصوص وصلت های فامیلی به خاطر مسائل پیش پا افتاده ناراحتی به وجود می آید. ولی عروسی ما خیلی خوب بود.
حمید خیلی همراه بود و اصلاً به من سخت نگرفت تمام سعیش این بود که من از مراسم راضی باشم همیشه نظرم را می پرسید ،می گفت اگر این رو دوست نداری یا این طوری باب میلت نیست بگو عوض کنیم. تنها اصرارش بر این بود که در عروسی گناه نباشد،برای غذا کوبیده همراه با سالاد سفارش داده بودیم ،حساس بود که به اندازه باشد و اسراف نداشته باشیم.
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
⚘شهـدا،
هدفشانشهادتنبود!
آنها
فقطمسیررا
درستانتخابڪردند
⇦بینراههم
شهادتبهآنهادادهشد...⚘
#همینقدرساده🕊
💠سالروز شهادت
شهید مدافع حرمی که در روز ۱۴تیر ماه آسمانی شدند ....
🕊شهید مدافع حرم کمال شیرخانی
🕊شهیدمدافع حرم سیدهادی علوی نسب
🌱هدیہبہارواحطیبہشهداصلوات
🌷 اللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ
.
°•🌱
#سیره_شهدا
#شهید_سیدهادے_علوۍ_نسب
پدرم به روضه اهل بیت(ع) خیلی اهمیت می داد می گفت درک اهل بیت با احساسات نیست باید خودت را در واقعه تجسم کنی و گریه کنی، گاهی پدرم از غم و غصه اهل بیت (ع) آنقدر گریه می کرد که راهی بیمارستان شده و بستری می شد.‼️
ایشان چه طلبه بودند و چه نبودند به نماز خیلی اهمیت می دادند حتی در شرایط حاد و غیر ممکن نمازش ترک نمیشد و در مواقعی که در مورد رهبری یا ولایت فقیه شبهه ای ایرادی می شد با تمامی دلایل قانع کننده و صبوری جواب می داد و اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به نشانه اعتراض حتی اگه جلسه مهمی می بود و به نفع ایشان اما جلسه را ترک می کرد.
نقل از فرزند شهید.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱
خدایا؛🤲🏻
بہ حق مولامون امیر المومنین علی علیہ السلام
خاتمہےکارِما را
شایستہ ترین عاقبتها
و شریفترین سرانجامها قرار بده ...
الهی امین
التماس دعا داریم🌱
هر وقت نوبتش بشه میاد
قبل از عید ۹۸ بود که خواب دیدم اطراف خیمهای شلوغ و پر رفت و آمد است.
میگفتند: هر کسی شهید دارد و برنگشته است سراغش را از آنجا میگیرد، رفتم داخل خیمه، پیرمردی با چهره نورانی لیستی در دست داشت زود رفتم کنارش تا سراغ علی را از او بگیرم.
گفتم: حاج آقا منم شهید دارم که هنوز برنگشته، با مهربانی نگاهی به من انداخت، گفت: اسمش چیه؟
گفتم: علی، علی آقایی یک لحظه یاد پسوندت افتادم گفتم: حاج آقا، اسمش هست علی آقایی حمل آباد.
دوباره نگاهی به لیست توی دستش انداخت، پشت روی صفحه را نگاه کرد نبود، برگ دوم را دید، بعد نگاهی به من انداخت گفت: آره اسمش اینجاست. پرسیدم: پس کی میاد؟
گفت: معلوم نیست هر وقت نوبتش برسه!
#شهید_علی_آقایی
شادی روحش صلوات🌹
#دلتنگڪربلا💔
پروانه وار دور سر من به گردش است
فڪر و خیالِ نیمه شب ِ شهر ڪربلا
صلی الله علیک یا اباعبدالله
شبتون حسینی💚
ای نسخه پایانیِ دست خداوند
هر درد درمان می شود وقتی بیایی
دل ها شده بازار سردی از عواطف
دل ها بهاران می شود وقتی بیایی ..
.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
🍃ولیّ مطلق
از مستی غدیر زیاد شنیده بودم
ولی هیچ گاه آن را نچشیده بودم.
غدیر عید ولایت بود و هست
ولی کسی که غرق ولایت نیست
مگر میداند عید ولایت چیست؟
من که از ولایت جز واژه، چیز دیگری نمیدانم
بهرهام از عید ولایت هم جز واژهها چیز دیگری نیست
ولی امسال فرق میکند با سالهای قبل.
تو دوستی را نشانم دادهای که غرق در ولایت توست.
مستی غدیر را دارم میبینم
هم در رفتار و هم گفتارش.
او همیشه وقتی «علی» میگفت کامم را شیرین میکرد.
من خودم اگر هزار بار علی بگویم
به اندازۀ یک بار علی گفتن او کامم شیرین نمیشود.
امّا امشب علی گفتنهای او
فقط طعم عسل ندارد، مزۀ شراب میدهد این علی گفتنها.
تا وقتی که علی علی گفتنهای او را در شب غدیر نشنیده بودم
نمیدانستم مستی با نام علی یعنی چه.
امشب باید خودم را نگه دارم تا در کشاکش این مستی
حرفی که بوی کفر بدهد نگویم.
برایم عجیب است که او خودش چطور این همه مستی را تاب میآورد
و کفر آمیز سخن نمیگوید.
این، خودش از عجایب ولایت است.
زندگی با مستی غدیر طعم دیگری دارد.
حالا کمی میفهمم که چرا باید برای نگه داشتن غدیر
کربلایی به پا شود و حسینی فدا شود.
زنده ماندن غدیر، یعنی پابرجا بودن زندگی.
در کویر بیولایتی دارم تکه تکه جان میدهم
مرا هم غرق دریای ولایت کن!
شبت بخیر ولیّ مطلق!
🌙✨