امامحُسیـن«ع»:
«مَنْزَارَنِىبَعْدَمَوْتِىزُرْتُهُيَوْمَالْقِيَامَةِوَلَوْلَمْيَكُنْإِلا فِىالنّارِلاَخْرَجْتُهُ»
•[ هر كه مرا پس از مرگم، زيارت كند،روز قيامت زيارتش مى كنم
و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى آورم...🥀🤲🏻 ]•
اللهم ارزقنا زیارت الحسین.. 😭
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبحتون حسینی 🌤🏴
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
سلام می دهم هر صبح
و دلخوشم
که فرمودین
هرآنکه در دل خود یاد ماست..
زائر ماست ..
🔔🔔 #نکته_روز: کار برای خدا و برای خدا کار کردن
✅ كار برای خدا و برای خدا كار كردن با هم متفاوت هستند:
👈 کارتان را برای خدا نکنید، #برای_خدا_کار_کنید. تفاوتش فقط همین قدر است که ممکن است حسین در کربلا باشد و من و تو در حال کسب علم برای رضای خدا…! یا ممکن است که ایام محرم و فاطمیه باشد و همه در تکیه گاه ها و هیئت ها برای اهل بیت به نیت رضای خدا کارم بکنند و اشک می ریزند و من در خانه به پدر و مادر ناتوان #خدمت کنم،
👈 كسی كه برای رضای خدا كار می كند هر گز مغبون و متضرر نمی شود چرا كه برای كسی كار می كند كه سریع الحساب است:
🕋 انَّ اللّهَ سَریعُ الحِساب (مؤمن/ 17)
✨و ذره ای از عمل خیر هم از چشمش نمی افتد:
🕋 و مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ( زلزال/ 8)
✨و یا مثل انسان ها دچار فراموشی نمی شود.
┄┅◈🔅◈┅┄
عالم پر هست از تو و خالیست جای تو
در هیچ پرده نیست نباشد نوای
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه🌹
https://eitaa.com/tarigh3
⚠️ #تلنگر #خواندنی
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
آهای ولش کن بی غیرت !!
مگه خودت ناموس نداری ؟؟
وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
🌹 این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر #علی_خلیلی🌹
خُوشـا
بھ حالِ
خیـالۍ
ڪھ در
حَـــرمـ
مانــدھ ..💔
#معجزات_شهدا
نور سبز بر فراز یک تپه💫
سرهنگ کاجی از بچههای تفحص میگفت:
پیرمردی اطلاع داده بود که شبهای جمعه نور سبزی از آن تپه میآید ... با تعدادی از بچهها برای تفحص رفتیم. بعد از چند ساعت جستجو 40 شهید پیدا کردیم و برگشتیم. مدتی بعد مجدداً پیرمرد را دیدیم و تشکر کردیم. پیرمرد گفت هنوز در آنجا شهید هست. من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم. مجدداً به محل رفتیم و همهجا را به دقت جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم. از خود شهدا کمک خواستیم، ناگهان نوک پوتین و سپس پیکری را پیدا کردیم. با بررسی پیکر شهید یک کیف پلاستیکی که یک وصیتنامه داخلش بود، یافتیم که نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم، شهدا با اهلبیت (ع) ارتباط دارند. من فردا شب در عملیات لشکر حضرت رسول الله (ص) به شهادت میرسم. جنازه من 8 سال و 5 ماه و 25 روز در منطقه میماند، بعد جنازه من پیدا میشود و آن زمان امام بین ما نیست ... این اسراری است که ائمه (ع) به من گفتند ... به مردم دلداری و روحیه بدهید و به آنها بگویید که امام زمان پشتوانه این انقلاب است، بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم، بگویید ما را فراموش نکنید.
میگفت همانجا با مدارک همراهم چک کردم، دیدم عملیات لشکر حضرت رسول (ص) درست همان تاریخ بوده است و دقیقاً شهید در همان تاریخی که معین کرده بود، پیدا شد.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/tarigh3