ڪنارزائـران خود،ڪنارخادمان صـحن
چہ میشودڪه جادَهی؛این منِ بیقـراررا؟
حسین جااانم 💔
مولاجانم
🌱قائم آل نور، يا مهدی
عطر سبزِ حضور، يا مهدی...
🌱تا هميشه صبور می مانيم
در هوای ظهور، يا مهدی...
🌤اللهمعجللولیکالفرج 🌤
▪️🦋▪️
🦋زائر اربعین
▪️قصۀ شام برای جدت زین العابدین، سختترین قصّههای روزگار بود. مهد کینۀ علی، شهد شیرین که نمیدهد به فرزندان علی، زهر تلخ عدوات، همۀ آن چیزی است که دشمنان علی بر سر سفرۀ مهمانشان گذاشتند.
▪️🦋▪️
🦋آقا! در شام چه گذشت که سنگینتر از کربلا شد؟ به گمانم آنجا که میگویی اگر اشک چشمت تمام شود، خون گریه میکنی برای حسین، شام را در نظر داشتی که این چنین سرودی. درست میگویم؟
این روزها چه میگذرد بر تو؟
در کجا مجلس روضه میگیری؟
▪️🦋▪️
▪️ دلم میگوید ابتدا در روضۀ عشق را در دمشق به پا میکنی و از همان جا همراه با عمهات راهی زیارت اربعین میشوی. کسی اگر این روزها در شام پرسه بزند، عطر تو در مشام خویش احساس میکند.
یک بار لطفی کن و مرا هم با خودت از دمشق تا کربلا همراه کن.
🦋شبت بخیر زائر اربعین!
🌙✨💫
سلام امام زمانم💚
اَلسَّلاَمُ عَلَي الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
سلام بر قيام كننده مورد انتظار، و عدل آشكار
📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج)
🌱تمام سلامها و تمام تحیّتها نثار تو باد،
ای مولایی که حقیقت سلام هستی.
و روز آمدنت، زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی...
سلام بر تو و بر روز آمدنت...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
صبح شد باز دلم تنگ تو ...
از دور سلام ✋
تو نیاز و ضربان دلمے، ختم ڪلام
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبحتون حسینی 🌤
روزی تون زیارت اربعین شون 🏴
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
چکار با دل خراب ما کردی
که همه را از یاد برد
و مقیم کوی تو شد..🕊
حسین جااانم♥️
🏴🕊
در این شلـــــــوغے دنیـــــــا
فراموشتــــــــان نڪردیم
در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ
فراموشمــــــــان نڪنید
اے شہــــــــــداء ...
.
چی داره از دستمون میره ..
محرم داره از دستمون میره ..💔
سرتو بنداز پایین بگو حسین جان !
یعنی من یه بار دیگه محرمتو میبینم ؟:)
یه بار دیگه عاشوراتو میبینم ؟
میتونم تا عاشورات بیام برات داد بزنم ؟
کسی نبود تو کربلا برات داد بزنه که :)
ینی تا سال دیگه زنده میمونم ؟:)
ته تهش
ببخش که نمردم ازغمت
از غم دختر سه سالت
غم قد خمیدهی خواهرت
غم نو دومادت
غم گلوی اصغرت
غم قد و بالای عباس
ببخش که از داغ اکبرت دق نکردم ..
ببخش ..😭😭😭
خداحافظ ماه غم ارباب🖤
🌹https://eitaa.com/tarigh3
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مترو ولیعصر تهران چه خبره؟؟؟؟؟!!!!!!!
🏴اینجاکاروان تعزیه#زن_زندگی_شهادت دختران انقلاب است
👌نوترین و تمیزترین کار فرهنگی برای #حجاب در مقابله با دشمن در حساس ترین مناطق تهران.....
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
#کار_فرهنگی_تمیز
#دختران_انقلاب
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام در سال ۶۱ هجری قمری
◾️آه، یاران روزگارم شام شد
◾️نوبت شرح ورود شام شد
" سلام علیکم و رحمه الله...:"
" اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم "🌸
ورودتان به ماه صفر ؛ توام با سلامت و توفیق وصدقه ویژه فراموش نشود...؛
آدینه تانمهدوی و سرشار از عشق و ارادت به آل الله"ع"...:
الهی در کنار عزیزانتون روزی لبریز از نشاط و شوق همراه با خاطرات بیادماندنی داشته و همواره قلبتان از بودن کنارشان شاد و برقرار بوده و آرامش و طیب خاطر قرین وجودتان باد...؛
💐🌼 الهی آمین 🌼💐
🌹https://eitaa.com/tarigh3
🔹️🌸🔹️
🌸أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللهِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
🔹️يا مىگوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند»؟! بگو: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟! [چرا حقيقت را كتمان مىكنيد]»؟! و چه كسى ستمكارتر است از آنكس كه گواهى و شهادت الهى را كه نزد اوست، كتمان مىكند؟! و خدا از اعمال شما غافل نيست.
سوره بقره آیه ۱۴۰
🔹️🌸🔹️
🌸پیامبر(صلی الله علیه و آله):
کسیکه شهادت را کتمان کند یا شهادتی بدهد که بهواسطهی آن خون انسان مسلمانی به هدر رود یا مال انسان مسلمانی از دست برود و نابود شود، در روز قیامت در حالیکه ظلمت و تاریکی چشمگیری صورتش را فرا گرفتهباشد، وارد خواهدشد و همچنین در صورتش خراشی (نشانهای) است که موجودات به سبب آن، از نام و نسب او آگاه میشوند و کسیکه به حق شهادتی بدهد که به سبب آن، مال انسان مسلمانی زنده شود، روز قیامت در حالیکه نور چشمگیری صورتش را فراگرفته و همهی موجودات اسم و نسب او را میدانند، وارد محشر میشود. سپس اباجعفر (علیه السلام) فرمود: «آیا نمیبینید که خداوند عزّوجلّ فرمود: و شهادت را برای خدا برپا دارید».
📘تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۶۹۶
🌹https://eitaa.com/tarigh3
#شعار_اربعین ۵
※ مـــیروم تـــا ؛
دنیا بداند حرارت حسین علیهالسلام در قلب من، به قدمهای من جرأت حماسه، جرأت دویدن و جرأت خستگی داده است.
#امام_حسین
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹https://eitaa.com/tarigh3
17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما صاحب داریم
صاحب ما امام حسینه😭
🌹https://eitaa.com/tarigh3
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حتما حتما ببینید 👌👌👌
👌#تبیین شنیدنی «حجت الاسلام قنبریان»
صحنه #کربلا سه صف داشت؛
صف حسینیان، صف یزیدیان و صف بیطرفان!
#بیطرفان_کثیری که روی تپهای جمع شده بودند و صرفا دعا و ندبه میخواندند تا #امام_حسین(ع) پیروز میدان باشد!
در حالیکه امام حسین(ع) به #لبّیک و شمشیر آنها نیاز داشت و اگر به لشکر حسین(ع) میپیوستند، ماجرا طور دیگری رقم میخورد...!
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
معرفی شهید
علی آقا عبداللهی 🕊🥀
تاریخ تولد:✨ 1369/7/10
محل تولد: ✨تهران
تاریخ شهادت: ✨1394/10/21
محل شهادت: ✨سوریه
وضعیت تأهل:✨ متاهل
تعداد فرزندان: ✨یک فرزند پسر
تحصیلات: ✨کاردانی الکترونیک
گریه برای یک زخم کوچک🥺
امیر حسین تنها یادگار شهید است که اکنون حدود ۹ سال دارد.🥹 پای حرف که به او می افتد. مادر شهید از خاطرات ازدواج شهید و عشق و علاقه او به فرزندش می گوید:
ما اسفند 91 برای علی آستین بالا زدیم و عقدش را طی یک مراسم ساده محضری برگزار کردیم. 30 اردیبهشت 92 هم که جشن شان برگزار شد 👩❤️👨و کمی بعد سر خانه و زندگی شان رفتند.🫶 نوه ام امیر حسین 11 شهریور 93 به دنیا آمد. علی آن قدر امیر حسین را دوست داشت که یکبار می خواست ناخنش را بگیرد، اندازه سرسوزنی انگشت امیر حسین زخم شد و خون آمد. آن روز علی مثل اسفند بالا و پایین می رفت و می گفت دست پسرم زخمی شد. 😥من گفتم چیزی نیست که چسب زخم می زنی خوب می شود. اما علی از فرط علاقه به فرزندش، آرام نمی شد. از مادر شهید می پرسیم با وجود این همه وابستگی که به شما و خانواده و خصوصا فرزندش داشت چطور دل کند و رفت: هنر امثال علی همین است که با وجود همه دلبستگی ها به خاطر ارزش ها و اعتقادهایی که دارند، دل بکنند و بروند. علی در روزهای آخر قبل از اعزامش یک جورهایی به امیر حسین کم محلی می کرد. 💔😞من وقتی این رفتارش را دیدم فهمیدم احساس کردم که دارد خودش را برای روزهای جدایی آماده می کند. حتی به یکی از خواهرانش گفتم: علی دارد آماده رفتن می شود.💔
*زمزمه رفتن*
🖇️کم کم زمزمه رفتن کرد، برای همین ما شب یلدا را 10 روز جلوتر گرفتیم. در مراسم شب یلدا رفت داخل اتاقش. رفتم سراغش گفت: “در را بببند، دارم یک کار مهم انجام میدهم.” که متوجه شدم وصیتنامهاش را مینویسد.😞که از وصیتنامهاش فهمیدم به چه درجه کاملی رسیده. جالب است وصیتنامهاش را پاک نویس نکرده اما حتی یک خط خوردگی ندارد. همان چیزی که در ذهنش بوده را نوشته. خیلی وصیت کاملی است در مقایسه با وصیتنامههای شهدا. از علی پرسیدم: “به فامیل بگویم میروی سوریه؟” گفت: “نه اصلا بگذار هروقت رفتم، خودشان سراغم را که بگیرند متوجه میشوند.” یک اخلاقی که داشت این بود که نمیخواست قبل از اینکه کاری انجام شود، بگوید. میگفت: “نمیخواهم اگر منتفی شد همه جا بپیچد.” بار اول وقتی که میخواست برود، پدرش ساکش را برایش برد، او هم آمد خداحافظی کرد.🥹
خیلی سخت بود، خیلی. آن موقع نشد که برود و دوباره برگشت، اما مجددا دو سه روز بعدش به همراه همسرش با موتور آمد منزل ما برای خداحافظی و بعد هم رفت منزل مادر خانمش، خانمش را گذاشته بود آن جا، موتورش را هم همان جا گذاشت تا اینکه یکشنبه رفت.میگفت بردن گوشی به سوریه شرعا اشکال دارد، چون امنیت ندارد/میگفت: بعد از شهادتم هیچ هزینهای از طرف سپاه قبول نکنید..
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
*آخرین وداع* 😭
🔖روز اعزام علی، پدر تک پسرش را تا محل اعزام بدرقه می کند.💔 وقایع آن روز خیلی خوب در ذهن محمد آقا عبداللهی پدر شهید ماندگار شده است. او می گوید: نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه! روز اعزام علی، من از صبح با او بودم. اول من را سوار موتورش کرد و با هم به خیابان جمهوری رفتیم تا کار بانکی اش را انجام بدهد. بعد با دوستش رفت دنبال کارت ملی و شناسنامه اش که برای اعزام لازم بود. همسر و فرزندش خانه ما بودند که بردم و آنها را رساندم و بعد علی را تا محل اعزامش همراهی کردم. نمی دانم چه حسی از درون به من می گفت این آخرین باری است که علی را می بینم و رفتنش را بازگشتی نیست.💔😭😭
*من گلوله خوردم*
🍃شهید علی آقا عبدالهی 19 آذرماه 94 به سوریه اعزام می شود و چون تخصص مخابرات داشت، قرار می شود در همین واحد خدمت کند. اما روح بی قرارش باعث می شود با اصرار از مسئولان تقاضای اعزام به مناطق عملیاتی را بکند. پدر شهید می گوید: گویا علی برای اعزام به منطقه عملیاتی موافقت سردار سلیمانی یا سردار اصلانی را جلب می کند. یکی از همرزمانش تعریف می کرد یک روز ما به محل صعب العبوری رسیده بودیم که دیدیم جوانی با لباس نظامی و اسلحه آنجا ایستاده است. از دیدنش تعجب کردیم. آنجا منطقه ای صعب العبور بود و مشخص بود که ایشان مسافت زیادی را پیاده آمده است. هویتش را پرسیدیم که گفت علی آقا عبدالهی است و موافقت سردار را برای کار عملیاتی گرفته است. 🙏🏻اصرار داشت همراه ما بیاید و هرچقدر سعی کردیم مانعش شویم قبول نکرد و عاقبت با ما آمد. چند روز در منطقه عملیاتی بود که بعد قرار شد با شهید انصاری و یک رزمنده دیگر به نام آقای مجدم به خالدیه خان طومان بروند.اما طی راه به کمین تروریست ها می افتند و انصاری به شهادت می رسد. 🥀بعد از نماز مغرب و عشاء هوا تاریک می شود و گویا نیروهای سوری همراه شان هم فرار می کنند. در این هنگام علی قصد می کند جلوتر برود. آقای مجدم می گوید ما که مهماتی نداریم. علی می گوید من دو نارنجک و پنج فشنگ دارم. چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل شان هستند، می گویند “لبیک یا زینب” که تروریست ها هم فریب می زنند و می گویند لبیک یا زینب، این دو به خیال اینکه نیروهای خودی هستند جلوتر می روند که در محاصره آنها می افتند. مجدم می تواند از محاصره فرار کند. اما علی می ماند و بعد از آن کسی او را نمی بیند. آخرین حرفی که از طریق بی سیم زده بود این جمله است: من گلوله خوردم. از آن لحظه دیگر کسی از علی خبری ندارد. 😞بچه های سپاه شهادتش را تایید کرده اند. اما من هنوز چشم انتظار آمدنش هستم. 🥹گمگشته خالدیه عاقبت باز می گردد🕊🥀🕊
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹https://eitaa.com/tarigh3