اول صبح به سمت حرمت رو کردم
دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب
سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است
السلام ای سبب سینه تنگم ارباب...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ♡
لحظه هاتون حسینی ❤️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕯 #ایام_فاطمیه
🌷🕊 #فاطمیه فرق داره...
🏴 حتی شده بهقدر یک پرچمزدن اعلان عزا کنیم
🎤صابرخراسانی
وَالصُّبْحِ إِذَآ أَسْفَرَ
المدثر/۳۴
و به صبح قسم وقتی سفره اش را پهن میکند
خدا جای شب و روز رو هی عوض میکنه
که بهت بگه:
ببین هیچ حالی دائمی نیست، امروز یه روز دیگه ست.
#قرآن_بخوانیم 🍃
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای مادر بتشکنم
ای روح عاشق شدنم
دخیل چادرت منم تا مردنم...🖤
🩸واقعه فاطمیه از زبان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در خواب يكى از عالمان
🕌 حضرت آيت الله سيد مرتضى فيروز آبادى، يكى از استوانه هاى علم در حوزه علميه نجف بود و قبل از انقلاب به دست عوامل بيگانه از حوزه علميه نجف اخراج شد و در حوزه علميه قم درس خارج مى فرمود.
📔 در كشكول زاهدى مى گويد: من بارها از خود آيت الله فيروزآبادى شنيدم كه مى فرمود:
🌌 زمانى كه در نجف اشرف بودم، يك شب در عالم رؤيا ديدم در منزل شخصى خود، مجلسى اقامه شده و در آن مجلس حضرت فاطمه (سلام الله عليها) با چادر نشسته است.
👥👥 افرادى از مؤمنين به صف ايستاده، يكى يكى آمده عرض ادب مى كنند و مى روند.
🌹چون همه رفتند، حضرت چادر را كنار زد. از اين عمل بى بى متوجه شدم كه چون من به آن حضرت محرمم، لذا اين عمل را انجام داد.
✋🏻 چه جمالى! در عالم خواب گفتم: صورتش شبيه به صورت پيامبر(صلى الله عليه و آله) است!
👣 سپس جلوتر رفته و عرض كردم:
❓مادر! آيا اين كه قريب به هزار و چهار صد سال است خطبا مى گويند، شوهرت على (عليه السلام) را با سر بى عمامه و دوش بى ردا و ريسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟
🌹بى بى فرمود: «استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله»؛ على را بعد از رسول خدا تحقير كردند!
✋ من به فارسى مى گفتم و حضرت عربى جواب مى داد.
❓عرض كردم: مادر! قريب هزار و چهارصد سال است مورخين نوشته اند و خطبا گفته اند كه آن نانجيب به بازوى شما تازيانه زد و سياه شد، و فى عضدها كمثل الدملج؟
🏻فرمود: بلى.
🌹آن گاه دست راست را از آستين بيرون آورد، ديدم هنوز بازوى مادرم سياه و كبود است.
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مشرف شدن آیت الله بهبهانی خدمت امام زمان در #کربلا 💚
آیت الله بهبهانی پرسیدند:آقاجان چرا ظهور نمیکنی؟
و جواب حزن انگیز حضرت...😔💔
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله القاصم الجبارین...
یافتههایت را با باختههایت مقایسه کن،
اگر خدا را یافتی هرچه باختی مهم نیست 🤍
🌹@tarigh3
در پیش چشم فاطمه(س) در حشر یاحسین(ع)
دست مرا بگیر و بگو اهل روضه بود
♥️🍃
#شـــــاڪرباش
شاکر نبودن یعنی
داشتن همۀ بدیها.
اگر شکر از تو گرفته شود جای آن
یا حسادت میآید
یا تکبر یا حرص یا طمع یا هزار مشکل دیگر!
درحالیکه اگر انسان،
شاکر باشد این گرفتاریها را
نخواهد داشت. 🌱
#استاد_پناهیان
🌹@tarigh3
خدایا ما این زندگی رو دوست نداریم.mp3
3.46M
°•🌱
🔊 #صوت_مهدوے
«خدایا ما این زندگی رو دوست نداریم»
استاد #شجاعۍ
🌱رضایت و خشنودی امام زمان رو اولویت اول زندگیمون قرار بدیم.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
یافتههایت را با باختههایت مقایسه کن، اگر خدا را یافتی هرچه باختی مهم نیست 🤍 🌹@tarigh3
«ما باور کرده ایم که خداوند ما را از بالا میبیند،اما او در واقع از درون مینگرد...»
شمس تبریزی.
4_5880011219808552890.mp3
23.44M
روی لبها، نور و قدر و کوثر و طه...
#مهدی_رسولی
🌹@tarigh3
ما در دنیایی هستیم
که حضرت زهرا سلاماللهعلیها
طعم آرامش را در آن نچشیده است . . 💔
[شهید حسین اخضر]
🌹@tarigh3
27.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
یک بار ولایت قضا شد
علی تنها ماند..
یکبار دیگر قضا شد ،
حسن تیرباران شد..
بار دیگر قضا شد،
حسین تکه تکه شد ..
باردیگر ...
#ولایتمان_قضا_نشود!
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#شهادت_حضرت_زهرا(س)🖤🥀
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
°•🌱
حدیث روز
حب و بغض سرنوشتساز
🌼 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
🍃 «يَا سَلْمَانُ، مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ اِبْنَتِي فَهُوَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي اَلنَّارِ.»
🍃 «هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوست بدارد در بهشت با من است و هر کس با او دشمنی ورزد در آتش [دوزخ] است.»
📚 بحارالأنوار، ج 27، ص 116
🌹@tarigh3
hojat-bahralmalomi.be-namaz-sobh-o-shabet-salam(128).mp3
1.83M
.
مهدی جانم ای همه وجودم سلام عزیزم در آستانه فاطمیه ما را دریاب عزیز زهرا 😭😭😭
#امام_زمان
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صاحب قبر بی نشون سلام مادر💔
🔹شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد🏴
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوسه بغضش😢 را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادوچهار
آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند..
و به جای پرواز به سمت تهران، در همان
بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود...
تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم...
و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد...
که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد
_من جواب سردارهمدانی رو چی بدم؟😐
نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁
و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم...
که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند..
و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.😢😓😢
چشمانش را از صورتم میگرداند..
تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت
_این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران،
بلیطت سوخت!😉😁
و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده..
و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊
_فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔
دو سال پیش...
به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم..
و حالا دوباره عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده..
و حتی شرم میکردم..
به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،..
هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد
_یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!
از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد..
و سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوچهار آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم ر
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادوپنج
سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
_میتونه حرف بزنه؟😥
و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی البداهه پاسخ داد😁
_حرف میتونه بزنه، ولی خواستگاری نمیتونه بکنه!😜😉😁
لحنش به حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم..☺️😅
و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد،..
سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت
_قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده هات تنگ شده بود!😊
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم...
که لب تختم نشست، با دستش شکوفه های اشکم را چید و ساده صحبت کرد
_زینب جان! سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو دمشق منفجر شد، دیروز یه
ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای تروریستها آماده میکنه!
از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد
_حمص داره میفته دست تکفیری ها، شیعه های حمص همه آواره شدن! ارتش آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه،😐 به خصوص اینکه تو رو میشناسن!
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد
_البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، سردارسلیمانی و سردارهمدانی تصمیم گرفتن هسته های مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این تکفیری ها رو میگیریم!✌️💪
و دلش برای من...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوپنج سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. _میتونه حرف بزنه؟😥
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادوشش
دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد
_اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی ایران!😊
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم
_تو منو به خاطر اشتباه گذشته ام سرزنش میکنی؟😔😔
طوری به رویم خندید😃😃 که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد
_همون لحظه ای که تو حرم حضرت زینب(س) دیدمت، فهمیدم خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟😊
و من
منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم خیز شدم..
و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم..
به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم
_پس میتونم یه بار دیگه...
نشد حرف دلم را بزنم، سرم از شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد
_میخوای به خاطرش اینجا بمونی؟
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم،...
برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم
_دیروز بهم گفت به خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی کنه!
که ابوالفضل خندید😁 و رندانه به میان حرفم آمد
_پس خواستگاری هم کرده!😁😜
تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت
_البته این یکی با اون یکی
خیلی فرق داره! اون مزدورآمریکا بود، این مدافع_حرم!😊
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه...
ادامه دارد....
🌹@tarigh3
لعنت به هر کسی که تو را با علی نخواست
تنها پناه غربت حیدر؛ بمان... نرو...
#فاطمیه