🌟🌿
پروردگار من!
تمام امید من تو هستی
که
اگر تکیه گاهم تو نباشی،
بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید،
فرو میریزم.
🌟🌿
🌹@tarigh3
┄┅◈🔅◈┅┄
اصلاً یک روز نه، یک ساعت، حتی یک آن از عمر من مانده باشد و تو بیایی و من خودم را در یاریرسان و مدافع تو ببینم.
بیاید روزی که من برای خدمترسانی در آستان شما آماده باشم.
این دعای هر بامداد من است که امید به اجابتش مرا چلهخوان عهد و قولم به تو گرداندهاست.
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
صبحتون مهدوی💚
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیاے بے حسین(ع) نفسگیر ومبهـم است
هـرصبح بے سلام برایم جهـنم است
آدم هـمیشہ دربدر شاہ ڪربلاست
وقتے حسین(ع) اشرف اولاد آدم است
صبحتون حسینی❤️🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ بیکار بود خدا ما رو از بهشت فرستاد زمین، با اینهمه بدبختی و گرفتاری؟
🌹@tarigh3
مگه روزهای اَبری
شَک میکنی به وجود خورشید؟
پس چرا روزهای سخت
شک میکنی به وجود خدا؟
🌹@tarigh3
ادب احمد فوقالعاده بود، این ادب احمد به نظر من شاه کلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلا در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند، به جلسهای. ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد.
یکی از علتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانهی احمد بود ، یک معرکهای داشتیم در جایگاه ، احمد همه را به هم میریخت و جابه جا میکرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که این جوری نباشد.
#شهید_احمد_کاظمی
🌹@tarigh3
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#كاشكى_امروز_او_بود....
🌷 تقصیر خودش بود. شهید شده که شهید شده. وقتی قراره با ریختن اولین قطره خونش، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است اگر آن کتکهایی را که من بهش زدم حلال نکند. تازه، کتکی هم نبود. دو_سه تا پسگردنی، چهار_پنج تا لنگه پوتین، هفت_هشت_ده تا لگد هم توی جشن پتو. خیلی فیلم بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوائل که همهاشمیگفت: «الغیبتُ عجب کِیفی داره» جدی نمیگرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا اهل همه جور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاده. جیم شدن از صبحگاه، رد شدن از لای سیم خاردار پادگان و رفتن به شهر…. از همه بدتر غیبت در جمع بود، پشت سر این و آن حرف زدن.
🌷جالبتر از همه این بود که خودش قانون گذاشت. آن هم مشروط. شرط كرد که اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبحگاه…) را منظور نکنیم، از آن ساعت به بعد هر کس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چند نفر كه در اتاق حضور داشتند، به او پس گردنی بزنند. خودش با همه چهار_پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت: رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یک ساعته رفته چایی بیاره.... خب خودش گفته بود بزنیم و زدیم. البته خداییاش را بخواهی، من بدجور زدم. خیلی دردش آمد، همان شد که وقتی توی جاده امالقصر_فاو در عمليات والفجر هشت دیدمش، باهاش روبوسی کردم و بابت کتکهایی کهزده بودم حلالیت طلبیدم.
🌷خندید و گفت: دمتون گرم… همون کتکهای شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی از خودم هم میترسم پشت سر كسى حرف بزنم. میترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم. وقتی فهمیدم «حسن اردستانی» در عملیات کربلای پنج مفقودالاثر شده و ده سال بعد استخوانهایش بازگشت، هم خندیدم هم گریستم. کاشکیامروز او بود تا بزند توی سرم که این قدر پشت سر این و آن غیبت نکنم.
#شهيد_حسن_اردستانى
🌹@tarigh3