فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚شاه سلام علیک ..آقا سلام علیک
ارباب بی کفن،
همه عالم فدای تو
زهرا گرفته مجلس روضه
برای تو
در لیله الرغائب
و در بین روضه ها
ما آرزویمان شده،
کرب بلای تو...💔
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم حسین ♥️
💫لیلة الرغائب تون کربلایی 🤲
🌹@tarigh3
.
آرزوی اهل دل امشب فقط یک مطلب است:
العجل مولا به حق مادرت زهرا بیا...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
مولا جانم
رشتهی بیانتهای آرزوها با تو به سرانجام میرسد...
العجل مولای خوبم 🤲
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
.
🌟🌿
خدای عزیزم!
راه دنیا سخت ناهموار و پر پیچ و خم است.
از هر سو که گام بر میدارم،
مانعی سر راهم قرار میگیرد.
اما من،
قطبنمای جانم را به سوی رضوان تو تنظیم کردهام
تا راه رسیدن به فردوس برین را با تمام موانع نشانم دهد.
خدایا!
سمت و سوی هر گام مرا به سمت خودت قرار ده!
🌟🌿
🌹@tarigh3
سلام امام زمانم 💚
میدانی مرز انتظار کجاست!؟
آنجا که قطره اشک منتظری ، سدی از دلواپسی ساخته و قطره قطره انتظار را ذخیره میکند.
آنگاه که میفرمایند اگر شیعیان ما، مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر میشد...💔
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ
سلام بر تو در تمام دقایق شب و سراسر روز
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🤲
#سلام_امام_زمانم💚
🌹@tarigh3
آخرین مرحله ی عشق
همین یک سخن است
بگُذارید خدا
کارِ خودش را بکند💔
صبحتون حسینی 🌤
🌹@tarigh3
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#شهید_محمد_بروجردی
بلافاصله پس از رسیدن خبر شهادت به پادگان، محمد بروجردی هم با هلیکوپتر، خودش را رساند. نمیدانم قصدش بازدید بود یا چیز دیگری. دویدم جلو، سلام کردم. تا چشمش به من افتاد، گفت: علیک سلام. رضا خودرو، تویی؟
جواب دادم: بله! حاج آقا، یه خبری برایتان دارم. گفت: چیه؟ بگو! گفتم: برادر کاظمی شهید شده.
دیدم خم به ابرو نیاورد؛ طوری که خیال کردم خودش از پیش خبر داشته؛ ولی تا آن لحظه اطلاعی از شهادت ناصر بهش نرسیده بود؛ یا اینکه نخواسته بودند بگویند. همینطوری که راه میرفتیم، بچههای پادگان هم از دور و نزدیک پیدا شدند. داشتند از دور میدویدند تا دورهاش کنند. ادامه دادم: ملکیان هم رفت. باز هم تغییری توی چهرهاش ندیدم؛ تا اینکه گفت: ما برای شهادت آمدهایم اینجا. تقدیر، همین است. جایی برای دلشوره زدن نیست. سادهتر و رساتر از این نمیتوانست معنی شهادت را بهم تفهیم کند. هنگامی که دیدم دارد ارتباطی گرم میان ما شکل میگیرد، همانطور کنارش ماندم تا بیشتر قانعام کند که جنگ و سرنوشت زندگی، همان است که دارم با چشمان خودم میبینم. پرسید: دانش آموزی؟ پاسخ دادم: بله، حاج آقا! درس میخواندم. تند گفت: میخوندی؟! نه؛ بخون. جنگ، درس رو تعطیل نمیکنه. جنگ، مرد میسازه؛ ولی درس رو تعطیل نمیکنه. گفتم: چشم، حاج آقا!
🌹@tarigh3
-دنبال چیزی میگردی؟ چیزی رو گم کردی؟
+آره خودم. خودم رو گم کردم و هیچجا پیداش نمیکنم.😔
🌹@tarigh3