🥀از شام بلا شهید آوردند ...
🌹آیین تشییع پیکر سومین شهید مدافع حرم استان هرمزگان شهید القدس رضا زارعی🌹
⏱️ یکشنبه ۱۳ اسفندماه ساعت ۹ صبح
🔶مکان از پارک شهید دباغیان تا مسجد جامع بندرعباس
🌹@tarigh3
انتظار یعنی اینکه ببینـی در جایگاهی
که هستی ، با توانایی هایی که داری
چهکاری از دستت بر میآید تا برای
امامزمان علیه السلام انجام بدهـی
انتظار توقف نیست،
حرکتی رو به جلوست...
#امام_زمان
🌹@tarigh3
«يشقى المَرء بِرقة قَلبه.»
انسان به اندازهی لطافت قلبش درد میکشد.
🌹@tarigh3
رمز اول موفقیت اینه که درباره هیچکس
صحبت نکنی و درگیر حاشیه نشی..
اگر شنیدی درباره تو هم دارن صحبت میکنن،
نشنیده بگیر..
حرف باد هواست.. خودتو با عملت ثابت کن..
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
سال 69 مصدوميتش شديدتر شد. عملي روي منوچهر انجام دادند تا تركش ها ي سمي را از بدنش خارج كنند از همان
سال 79 سال سخت و بدي بود چرا كه منوچهر ديگر نمي توانست درد را تحمل كند و مي گفت:" از خدا خواستم سخت شهيد شوم ولي ديگر روحم نمي تواند اين دنيا را تحمل كند"
شب آخر در بيمارستان پزشكان گفتند كه ديگر اميدي به زنده ماندن منوچهر نيست.
تا صبح كنار منوچهر نشستم و هر دو گريه مي كرديم.
صبح حالش بد شد و خونريزي زيادي داشت. دست كشيد روي خون و به صورتش زد گفتم: منوچهر! چرا اين كار را مي كني؟ گفت: "خون شهيد است"
از من خواست تا برايش ليوان آبي بياورم وقتي آوردم روي سرش ريخت و گفت: من غسل شهادت دادم و شروع كرد به نماز خواندن حال عجيبي داشت.
بعد از نماز دستهايم را گرفت و گفت: اين دستها زحمت زيادي براي من كشيده اند چند بار تكرار كرد. من هم گريه مي كردم و نمي توانستم جوابش را بدهم.💔
منوچهر هميشه مي گفت: نمي خواهم روي تخت بيمارستان شهيد شوم.
وقتي پرستار ملافه هاي تختش را عوض مي كرد من و علي او را از تخت بلند كرديم منوچهر دست من را گرفت و يك نگاه به علي و من كرد و چشمانش را بست.😭
او در آغوش من و پسرم شهيد شد.❤️🔥
و خدا صداي منوچهر را شنيد و او را در 2 آذر ماه سال 79 از ما گرفت.❤️🩹
منوچهر از جانش براي من و بچه ها گذشت. بچه ها هم قدردان زحمات پدر بودند.
علي هميشه مي گفت: اگر ما در اين دنيا خطا زياد داشته باشيم حداقل از اين بابت خيالمان راحت است كه شرمنده پدر نبوديم.
همه ما اين زندگي را مديون افرادي همچون شهيد منوچهر هستيم.
هنوز هم ما احساس مي كنيم منوچهر در كنار ماست و ما را مي بيند. من و بچه ها حضور او را در همه جا احساس مي كنيم.
#شهید_منوچهر_مدق🕊🥀
پایان
🌹@tarigh3
و شهادت پایان راه کسانی است که فهمیدند
دنیا جای ماندن نیست
.
باید پرواز کرد..🕊
38.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حتماحتماببینید👌👌👌
بسیاااار جذاب
داستان آشنایی و عاشقانه های شهید منوچهر مُدِق و همسرش 💕
قسمت اول
به روایت فرشته ملکی همسر شهید
#شهید_منوچهر_مدق
🌹@tarigh3
#معرفی_کتاب
"اینک شوکران ۱"
شهید منوچهر مدق به روایت همسر شهید
♨️مطالعه ی این کتاب را به هیچ وجه از دست ندین !
📎بخش کوتاهی از این کتاب جذاب:
دلواپس بود. چقدر شهید می آوردند. پشت سر هم مارش عملیات می زدند. به عکس قاب شده منوچهر روی طاقچه دست کشید. این عکس را خیلی دوست داشت. ریش های منوچهر را خودش آنکادر می کرد . آن روز، از روی شطینت، یک طرف ریش هاش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چاره ای نبود، همه را از ته زده بود. این عکس را با همه اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بود. منوچهر مجبور شد یک ماه مرخصی بگیرد و بماند پیش فرشته. روش نمی شد با آن سر و وضع برود سپاه، بین بچه ها. اما دیگر نمی شد از این کلک ها سوار کند. نمی توانست هیچ جوری او را نگه دارد پیش خودش. یک باره دلش کنده شد. دعا کرد برای منوچهر اتفاقی نیفتد. می خواست با او زندگی کند، زیاد و برای همیشه. دعا کرد منوچهر بماند. هر چه می خواست بشود، فقط او بماند.💔
#شهیدمنوچهرمدق 🕊🥀
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی یه جا رو دوست داره
منم اینجا رو...💔
اللهم ارزقنا..🤲
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
ارباب مهربونم ♥️ حسین(ع)
حسین جااان
دوستداشتَـ♡ـنت را
با قَلبَــ♡ـم اٍمضٰا ڪردم
توبا آغوشـ♡ـت مُهرَش ڪن!
#دلتنگ_آغوش_حرمتم❤️🩹
.