eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
920 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : دوم 🔻قسمت:بیست و هفت به خودم که می آمدم، می دیدم حسین دارد از حسرت هاش می گوید؛ از جا ماندنش؛ از غبطه خوردن به حال دوستان شهیدش که رفتند و تنهاش گذاشتند. حال حسین عذابم می داد. چه کار می‌توانستم بکنم؟! حالش بد که نه؛ مثل همیشه نبود. خودش به سختی خودش را می‌شناخت. با خودش هم غریبه بود. نمازش، جور عجیبی شده بود؛ قنوت هاش، گریه هاش، سجده هاش. می دانستم گمشده ای دارد، و تا آن را پیدا نکند، آرام نمی‌گیرد. جلوی تقدیر را هم نمی توانستم بگیرم. مثل آب و شیر باهم قاتی شده بودند. گفتم: خدا داره من رو امتحان می کنه. این، امتحان حسین نیست. حسین، از چهارده سالگی در این امتحان پیروز شده. این، امتحان منه! نباید سست بشم. ممکنه این فرصت رو از دست بدم. مثل خود حسین، به خدا توکل کردم. گفتم حسین، راضیم به رضای حق. لبخندی از سر رضایت نشست روی لب هاش. سرم را آورد پایین، و بوسید. گفت طاهره، سربلندم کردی. فردا شب، روضه حاج قاسم دعوت هستیم. دلم می خواد خودت بهش بگی راضی هستی. گفتم باشه! باز گفتم حسین، من هم یه چیزی ازت می خوام. گفت بگو عمرم! هرچی که باشه! گفتم شفاعتم رو. دست هاش را روی چشم هاش گذاشت و گفت اگه لایق باشم. فردا شب شد. همه با هم رفتیم منزل حاج قاسم. بعد از روضه، با حسین رفتیم کنار حاج قاسم. حسین دلهره داشت، پشت سر من ایستاد. سلام کردم. بعد از احوال پرسی گفتم حاج آقا، اومده ام یه خواهشی از شما بکنم؛ به حرمت این شب های عزیز، نه نگین! به حرمت چادرم، قسم تون می دم نه نگین! حاج قاسم، نگاهی به حسین که پشت سر من ایستاده بود، کرد و گفت بفرمایید. از خدا خواستم که بهم توان بدهد و طوری حرف بزنم که سردار سلیمانی، متوجه لرزش صدام نشود. گفتم حاج آقا، رضایت بدین حسین بره سوریه. می دونستم حاج قاسم اصلا موافق نیست؛ ولی زمانی که وساطت و قسم دادن مرا دید، دوباره به حسین نگاه کرد و با اکراه گفت باشه! اگر شما راضی هستین، من حرفی ندارم. حسین با شنیدن این حرف، دیگر روی پای خودش بند نبود... زمانی که برگشتیم خانه، تا صبح نخوابید. فقط نماز و قرآن خواند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل :دوم 🔻قسمت: بیست و هشت روز اعزام حسین رسید. موقع رفتن گریه ام گرفته بود. دستش را گذاشت رو شانه ام ،و می گفت «توکه مقاوم تر ازاین حرف ها بودی! حالا که من نیستم، تو مرد خونه ای. بچّه ها رو به تو می سپارم. طاهره، تو روخدا سعی کن وابستگی ات رو بهم کم کنی. من دارم می رم برای دفاع از حرم کسی که اُسوه ی صبره! طاهره، به خاطر حضرت زینب، صبرت رو زیاد کن ». گفتم «حسین، آخه تا امروز، هیچ وقت ازت جدا نبودم. دوری ات برام خیلی سخته! به خدا، هروقت که مأموریت می رفتی، به من و محمد، فاطمه و احسان خیلی سخت می گذشت؛ چه برسه به حالا که…». گفت: طاهره، از امروز به بعد ممکنه روزهای سخت تری داشته باشین! از امروز به این فکر کن که دیگه من نیستم. از امروز یاد بگیر برای بچّه ها پدری هم بکنی. می دونم سخته؛ ولی تورو خدا تحملت رو مثل همیشه زیاد کن. جلوی بچّه ها طوری رفتار کن که ازت یاد بگیرند و ببینند چه مادر صبوری دارند! من که نتونستم زحماتت رو جبران کنم؛ ولی از خانم حضرت زینب می خوام که اجرت رو زیاد کنه… حرف هاش، بوی رفتن و دل کندن می داد. دلم هُری ریخت. در طول این سال ها،خیلی حرف های جدی باهم زده بودیم؛ اما لحن این آخری ،با همه ی آن ها فرق داشت. دلم را آتش زد. نگاهی به لباسش کرد و گفت «طاهره، ببین من شبیه حاج قاسم شدم!» خندیدم و گفتم :«آره!» بچّه ها را بغل کرد و بوسید. گفت « تابرگردم، مراقب خودتون و مادرتون باشین. ». نوبت به احسان رسید. بلندش کرد. احسان را کمی بالاتر از سرخودش برد. نگاهش کرد. دوباره محکم بغل کرد. بهش گفت «احسان،ببین پسرم ،تو دیگه مرد شده ای. نیاز نیست بهت سفارش کنم. تو باید مواظب خواهر و برادرت و مامانت باشی. ». احسان گفت«باشه، بابا! کی بر می گردی؟». خندید و گفت «هروقت خدا خواست. ». سینی آیینه و قرآن را بالاسرش گرفتم. قرآن را زیارت کرد. دوباره نگاهی به من و بچّه ها کرد. چمدانش را برداشت و رفت. یک کاسه ی آب ،پشت سرش ریختم. آیت الکرسی خواندم. گفتم «حسین ،یادت نره ! منتظرم برگردی. ». با لبخند تلخی که روی لب هاش بود، جوابم را گرفتم؛ که این رفتن شاید تا آخر عمرم چشم انتظاری داشته باشه حسین چهارده ماه سوریه ماند. از آنجا هرروز زنگ می زد و احوال مان را می پرسید. دیگر عادت کرده بودم. دست تنها از پس همه ی کارها بر می آمدم ؛ کارهای خانه ،خرید ،رسیدن به کار بچّه ها ، کارهای بیمه و…نگرانش بودم؛ ولی انگاری خود حضرت زینب سلام الله علیها ، بهم صبر داده بود. بی تابی نمی کردم. سرنماز، مرتب دعا می کردم که «خدایا ، فقط زنده و سالم باشه!». ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
366 - اعوذ بالله پیامبر اکرم ص فرموده هر کسی صبح سه بار بگوید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و سه آیه آخر سوره حشر را بخواند  خدا هفتاد هزار فرشته را مامور میفرماید تا شب برای او صلوات بفرستند. مرحوم آیة الله حسنزاده آملی - منهج الصادقین - ج1 - ص24
﷽ 🎇 👨‍👩‍👧‍👦 والدین : ● رسول خدا (ص) فرمود: "مردى نيست كه نگاه مرحمت به پدر و مادرش بنمايد مگر اينكه خداوند براى هر نگاه براى او يك حجّ مقبول مى‏نويسد. سؤال شد: اى رسول خدا! گرچه در يك روز صد بار به او بنگرد؟ حضرت فرمود: آرى گرچه در روز صد هزار بار به او بنگرد". رسول خدا (ص) فرمود: "نگاه به چهره پدر و مادر عبادت است". ■ (منابع فقه شیعه، ج 26، ص 909). ................................ 💥 ﷽《وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَىٰ وَالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۱۵) أُولَٰئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ (۱۶)》. (احقاف ۱۵ و ۱۶). ● ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می‌کند و با ناراحتی بر زمین می‌گذارد؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می‌گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته‌ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوی تو بازمی‌گردم و توبه می‌کنم، و من از مسلمانانم! آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول می‌کنیم و از گناهانشان می‌گذریم و در میان بهشتیان جای دارند؛ این وعده راستی است که وعده داده می‌شدند. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹می‌خواهید خدا عاشق شما شود ؟ قلم میزنید برای خدا باشد ... ‌گام ‌برمی‌دارید برای خدا باشد ... ‌سخن می‌گویید برای خدا باشد ... ✅همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛ 🖤🥀
💔 یا اباعبدالله... در گوشه ی قلب من فقط غم مانده یک کـوه غـم و غصـه و ماتـم مانده تقـویـم دل سـوخـتــه ام می گویـد: چهـل روز فـقــط تا به محرم مانده! 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رقیه دلم تنگ شده برات عزیزدلم😭 ❤️‍🩹 صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله مهربون اربابم ♥️حسین(ع) شبتون حسینی 💫 🌹@tarigh3
«من را عطا نموده دو چشمی که تا ابد با یاد ڪربلا، همه شب گریه ها کنم»💔 .